نسخه چاپی

عاقبت هوشمندسازی مدارس؛ جدایی معلم و دانش‌آموز/ جایگاهی هم در آموزش ندارند

به گزارش نما - روزنامه وقایع اتفاقیه نوشت: مدرسه‌های هوشمند، به زمان ما نرسید؛ نهایت تکنولوژی و استفاده از ابزارهای کمک آموزشی در کنار تخته‌سیاه، تخته‌های وایت‌برد بود و سی‌دی‌های آموزشی و فیلم و کل هفته را به عشق رسیدن به آن کلاس می‌گذراندیم که سر یک کلاس هم شده، معلم کمتر حرف بزند و ما فیلم ببینیم و تفریح کنیم.

همان موقع هم ابزارهاي کمک‌آموزشي ساده، برايمان حکم تفريح را داشت و توجهي به محتواي درس نداشتيم. با هزار زور، امتحان، تست هوش و البته پارتي‌بازي، معلم را راضي مي‌کرديم که فلان درس را در اتاق کامپيوتر برگزار کند و ما از فضاي جدي و خشک کلاس درس، خارج شويم. از سال 86 بود که اولين طرح راه‌اندازي مدرسه‌هاي هوشمند در مقاطع ابتدايي، کليد خورد. اگر آن زمان گذرتان به مدرسه‌هاي غيرانتفاعي و با شهريه‌هاي بالا خورده باشد، حتما ديده‌ايد کلاس‌هاي مخصوصي را در مدرسه مشخص کرده بودند که بردهاي هوشمند بزرگي به جاي تخته‌سياه در آن بود و اسمش را کلاس‌هاي هوشمند گذاشته بودند.

برخورد دانش‌آموزان و حتي معلم‌ها با آن بردها، مثل شيئي بود که انگار تا‌به‌حال نديده‌اند و تفريح دانش‌آموزان اين شده بود که ساعاتي در روز را يواشکي به اين کلاس‌ها سر بزنند و ته و توي اين شي‌ء عجيب را دربياورند. در نگاه اول، حضور تکنولوژي و ابزار کمک آموزشي ديجيتال در نظام آموزشي، بسيار مثبت و کارآمد به نظر مي‌آمد به‌طوري‌که شيوه‌هاي متفاوت و جديدي را براي آموزش در اختيار دانش‌آموزان قرار مي‌داد و طبيعتا روند يادگيري را لذتبخش‌تر مي‌کرد.

در يک کلاس هوشمند، دانش‌آموز و معلم مي‌توانستند در لحظه از اطلاعات علمي استفاده کنند و اين مسئله، نقطه امتيازي بود که معلم مي‌توانست با طرح يک پرسش، امکان پاسخ‌هاي متفاوت را به دانش‌آموزان بدهد و در واقع، فضايي براي گفت‌و‌گو و فکر کردن گروهي را به‌وجود آورده بود و از اين نظر، ابزار بسيار مهمي بود اما اين مسائل و امتيازها در حد همان طرح و کلاس‌هايي با عنوان کلاس‌هاي هوشمند باقي ماند و به‌کارگيري هوشمندانه از اين مدرسه‌ها با توجه به اينکه نياز به معلم آموزش‌ديده و نظام آموزشي درخوري داشت که رسيدن به اين مطالبات، چندان هم آسان نبود و فقط هزينه‌هاي زيادي براي هوشمندکردن صوري اين مدارس، به همراه داشت.

مدارس هوشمند، جايگاهي در آموزش ندارند

مدارس هوشمند، عنوانی کلي بود که از سوي وزير آموزش‌و‌پرورش در دولت دهم، از سال 86 مطرح شد و هنوز که هنوز است پس از گذشت 9 سال، جايگاه تعريف‌‌پذيري ندارد.

محمدرضا نيک‌نژاد، معلم و عضو هيأت‌مديره کانون صنفي معلمان، با اشاره به اينکه در آن دوران با روش‌هاي گوناگون از خانواده‌ها پول گرفته مي‌شد و در بيشتر موارد، يک رايانه دست‌دوم و يک تابلوی هوشمند و يک کلاس رنگ شده و... در مدرسه تهيه مي‌شد و براي اين کلاس و مدرسه، نام هوشمند برگزيده مي‌شد، مي‌گويد: «اکنون و پس از گذشت چند سال از آن دوران، هنوز هم مدرسه‌هاي هوشمند، چندان جايگاهي در آموزش کشور ندارند و فقط نام پر سر و صدايي را يدک مي‌کشند که اسمي بي‌مسماست و حتي در مدرسه‌هايي که کلاس‌هايشان داراي اين امکانات هستند نيز چندان بهره‌اي براي آموزش و دانش‌آموزان ندارد.»

مدرسه هوشمند، بسته به تعريفي که از آن داريم، مي‌تواند متفاوت باشد؛ در بسياري از مدارس، از ابزارهاي کمک‌آموزشي مثل تخته، پوستر، نمودار و عکس استفاده مي‌کنند و اسم آن را مدرسه هوشمند مي‌گذارند اما در برخي مدارس هم هوشمندسازي در مراتب بالاتري صورت گرفته و معلم و دانش‌آموز از امکانات کامپيوتري و رسانه‌هاي هوشمند، در لحظه استفاده مي‌کنند و اطلاعات علمي و عمومي در دسترس آنها قرار مي‌گيرد.

در همين ميان، حسين دهقان، رئيس سابق انجمن جامعه‌شناسي آموزش‌و‌پرورش، مي‌گويد: «اگر هوشمندسازي مدارس، به‌صورت پيشرفته صورت بگيرد و امکان استفاده از تمام وسايل به‌صورت ديجيتال باشد، اين طرح بسيار کارآمد خواهد بود اما مدرسه‌اي را با اين شرايط سراغ ندارم. حدودا بيشتر از 12 سال پيش، بررسي‌اي انجام داديم و در آن قرار بود که IT و ICT به آموزش ‌و ‌پرورش وارد شود و در آن پژوهش، عوارض و عواقب اجتماعي ناشي از آن را در تمام ابعاد بررسي کرديم ولي بعدها ايده‌هايي مطرح شد که صرفا براي تغذيه رسانه‌اي بود و عملا آثار کارآمدي در آن نديديم.»

تقابل هوشمندسازي با وجود هزاران مدرسه خشتي

با توجه به اينکه هوشمندسازي در شرايط ايده‌آل مي‌تواند بسيار کارآمد باشد و تأثير مثبتي در يادگيري دانش‌آموز و تعامل با معلم داشته باشد اما پيش‌تر از آن بايد زيرساخت‌هاي لازم براي شکل‌گيري اين نوع مدارس را مورد بررسي قرار داد. در واقع، زيرساخت‌هاي لازم براي شکل‌گيري مدارس هوشمند در ايران نه در زمان شروع اين طرح و نه درحال‌حاضر فراهم نيست. در نخستين سال‌هاي هوشمندکردن مدرسه‌ها، اين طرح با يک دوپينگ رسانه‌اي وارد ادبيات آموزشي شد و شتاب‌زده و بدون رديف‌هاي بودجه مورد نياز و زيرساخت‌هاي درخور و نيازها و امکانات سخت‌افزاري و نرم‌افزاري به اجرا درآمد.

در همين زمينه، نيک‌نژاد می گوید: «گرچه درحال‌حاضر و با گذشت زمان، شمار اندکي از مدرسه‌ها به‌ويژه در شهرها به خيال فرادستان، هوشمند شده‌اند اما همچنان امکانات نرم‌افزاري آن همچون آموزش‌ديدگي آموزگاران و نمايه‌هاي آموزشي متناسب با اين طرح با کمبودهاي شديدي همراه بوده و به گره‌اي کور در‌اين‌زمينه تبديل شده است.»به گفته او، هنوز هم که هنوز است، گويا آموزش‌و‌پرورش به‌منظور تهيه زيرساخت‌هاي درخور براي اين طرح برنامه‌اي ندارد و اجراي بهينه آن را به گذشت زمان سپرده است.

از اين گذشته، چون بيشتر اين امکانات با کمک پول‌هاي دريافتي از خانواده‌ها تهيه شده است در مناطق کمتر توسعه‌يافته و نابرخوردار اين فرايند در مدرسه و ساختار آموزشي اصلا جايگاهي ندارد و در بسياري از شهرهاي کوچک و روستاها، هوشمند‌سازي حتي در حد حداقل‌ هم وارد آموزش نشده و آموزگاران و دانش‌آموزان با آن آشنايي ندارند؛ البته اين طبيعي است که وقتي 30 درصد مدرسه‌هاي کشور فرسوده‌اند و بيش از هزار مدرسه خشتي‌ هستند و چندين هزار مدرسه کانکسي داريم، هوشمند‌سازي مانند جوک به نظر مي‌رسد.

دهقان نيز درباره زيرساخت‌ها معتقد است آموزش‌و‌پرورش در زمينه تبادل اطلاعات بسيار پيشرفت کرده و امکان زيرساخت‌ها کافي است اما اينکه چه چيزي مي‌خواهد مبادله شود، اهميت بالايي دارد. به عبارت ديگر، امکانات بنيادي فراهم است ولي امکاني براي مبادله اطلاعات به صورت هوشمند در اين مدارس نداريم.


مکانيزم جايگزين تدريس تعاملي و رودررو نداريم

همان‌طور که اشاره شد، طبيعتا امکاناتي مثل مدارس هوشمند مي‌تواند يادگيري را تسهيل و تسريع کند اما به گفته دهقان، متغيرهاي بنيادين ديگري وجود دارد که مربوط به يادگيري است و اگر سواد رسانه‌اي براي معلم و دانش‌آموز فراهم نباشد، عملا کارايي نخواهد داشت.

به‌عنوان مثال، دانش‌آموزي که مي‌خواهد مباحث فيزيک، زيست و... را به‌صورت چندرسانه‌اي متوجه شود، از طريق ابزار ديجيتال يادگيري لذتبخش‌تر خواهد بود اما اين موارد تحت‌تأثير عوامل متعددي است که ايجاد انگيزه و پس‌زمينه طبقاتي از مهم‌ترين موارد آن است. در واقع، مکانيزم جايگزين شيوه تدريس تعاملي و رودررو بين معلم و دانش‌آموز بايد وجود داشته باشد که عملا چنين سيستمي به‌عنوان رقيب وجود ندارد.

در تکميل اين وضعيت، محمدرضا نيک‌نژاد ادامه مي‌دهد: «پژوهش‌هاي جهاني و تا اندازه‌اي داخلي نشان مي‌دهد که حتي در هوشمندترين مدرسه‌ها، فناوري‌هاي آموزشي اين‌چنيني، تأثير معناداري در آموزش ندارند. در واپسين کتابي که درباره آرا و انديشه‌هاي پروفسور محمدرضا سرکارآراني به‌عنوان شناخته‌شده‌ترين ايراني در گستره آموزش‌شناسي جهان، با عنوان «در تمناي يادگيري» منتشر شد به اين نکته مهم اشاره شده است که حتي در پيشرفته‌ترين و نامدارترين کشورها در زمينه آموزش، هيچ پژوهشي، کارايي بيشتر در بهره‌گيري از اين امکانات را حتي به‌طور نسبي تأييد نمي‌کند. در واقع، ما بيش از آنکه به امکانات اين‌چنيني نياز داشته باشيم به فلسفه آموزشي برآمده از تجربه‌هاي جهاني و بر پايه آموزه‌هاي بومي نياز داريم. خود من نيز به‌عنوان يک معلم که هم در مدرسه‌هاي هوشمند کار کرده‌ام و مي‌کنم و هم مدرسه‌هايي که اين فناوري را ندارند، شاهد چنين تفاوتي نبوده‌ام.»


توقع بيجاي هوشمندسازي با ساختار آموزشي نادرست

از آنجايي که محوريت «کار در کلاس» مشخصه اصلي آموزشي مدارس هوشمند است، انتظار مي‌رود اين روند در مدارس هوشمند ايران نيز اجرائي شود اما نيک‌نژاد با رد اين مسئله در مدارس مي‌گويد: «مشکل ما در اين‌باره، روش‌ها نيستند بلکه ديدگاه‌ها هستند. روش‌ها و ابزارهاي نوين مورد نيازشان، بر پايه روش‌هاي خوديادگيري و پرورش فردي و اجتماعي دانش‌آموزان بنا شده است و شايد در‌اين‌زمينه کلاس‌هاي هوشمند تا اندازه‌اي بتواند سرنخ آموزش را به دست دانش‌آموزان بدهد اما هنگامي که ساختار آموزشي ما و درون‌مايه‌هاي آن به‌شدت سنتي، تست‌محور و کنکورمدار هستند و همه آموزش و دست‌اندرکاران کلاس و مدرسه، مدير منطقه، وزير و حتي خانواده‌ها به دنبال مهارت‌يابي دانش‌آموزان در تست و حفظ نکته و آموختن روش‌هاي کنکوري و در پايان کاميابي در آن هستند، چگونه به بهره‌گيري از اين ابزارها در راستاي آموزش نوين دلخوش و اميدوار باشيم؟»

رئيس سابق انجمن جامعه‌شناسي آموزش‌و‌پرورش نيز معتقد است؛ وقتي مدرسه‌اي هوشمند نباشد، طبيعي است که امکان کار در کلاس از طريق ابزار هوشمند وجود نخواهد داشت و مدرسه هوشمندي را در ايران سراغ ندارم که محور اصلي آن کار در کلاس باشد.

هوشمندسازي، آب در هاون کوبيدن است

با تمام اين تفاسير، مي‌توان گفت مدارس هوشمند در صورتي که در مراتب و سطح بالايي فعاليت کنند، کمک خوبي در يادگيري و آموزش است اما نمي‌توانند جايگزين تأثير معلم، دانش‌آموز و ارتباط رودررو باشند.

در اين ميان، عضو هيأت مديره کانون صنفي معلمان با اشاره به اينکه تدريس به شيوه هوشمند چقدر توانسته بر روش سنتي تأثيرگذار باشد، مي‌گويد: «من به‌عنوان معلم، کمتر آموزگاران و مدرسه‌هايي را ديده و تجربه کرده‌ام که در اين مسير به کاميابي‌هايي دست يافته باشند اما در کل نسبت به سروصدا و بودجه‌هايي که از خانواده‌ها گرفته و در اين راه هزينه شده است، مي‌توان دستاوردها را صفر ارزيابي کرد. بي‌گمان به گفته دکتر آراني، مشکل آموزش ما، روش‌ها و ابزارها نيست بلکه فلسفه آموزشي و ديدگاه‌ها و سياست‌هاي خرد و کلان دست‌اندرکاران و از همه مهم‌تر فرهنگ آموزشي حاکم بر جامعه است. تا هنگامي که گام‌به‌گام در انديشه بهسازي روش‌ها و اصلاح بينش‌ها نباشيم، ابزار و امکانات، گره‌اي از کار آموزش ما نمي‌گشايند و چون انديشه‌ها و بينش‌هاي آموزشي ما در عين اينکه ابزارهاي نويني دارند اما داراي زيربناهاي سنتي هستند و بي‌گمان هوشمندسازي مدرسه‌ها آب در هاون کوفتن است و کاري بيهوده.»

۱۳۹۵/۷/۱۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...