نسخه چاپی

اختصاصی نما:

ناگفته‌هایی از فداكاری داروخانه‌داران در دوران دفاع مقدس

عکس خبري - ناگفته‌هايي از داروخانه‌داري در دوران دفاع مقدس

جنگ در 31/6/59 شروع شد و اولین كاروانی كه برای كمك رسانی به جبهه ها اقدام كرد، كاروان سندیكای مؤسسین داروخانه ها بود كه با كمك كمیته امر امام راهی جنوب شدیم

سید عباسعلی سید نیا رئیس انجمن اسلامی داروخانه داران - با شکوفایی انقلاب اسلامی و رأی 99 درصدی مردم آزادی خواه ایران، امید می رفت که رنج ها پایان پذیرفته است و لکن استکبار جهانی ترفند دیگر زد و جنگ تحمیلی 8 ساله را به ایران و ایرانی تحمیل کرد ولی برخلاف محاسبات آن ها مردم غیور و وطن پرست و اسلام مدار بپا خواستند و جان و مال ایثار نمودند، همزمان انجمن داروخانه داران و کاردان های داروسازی هم دوش به دوش مردم غیرتمند ایران اسلامی برای کمک به رزمندگان به جبهه رفتند و کمک هایی در خور مقدورات اعضاء انجمن نمودند، شمه ای از این فداکاری و گذشت را در پی می آوریم و توجه مسئولین امر را باین مطلب جلب می کنیم که با همه حق کشی هائیکه در طول 50 سال نسبت به تضییع حقوق قانونی و شهروندی این افراد شده و هم اکنون نیز می رود این حقوق قانونی را از بن بر اندازند . یادآور می شویم که انصاف و عدل اسلامی باید شامل حال و روز اعضاء این انجمن و خانواده های آن ها بشود.


* جنگ در 31/6/59 شروع شد و اولین کاروانی که برای کمک رسانی به جبهه ها اقدام کرد، کاروان سندیکای مؤسسین داروخانه ها بود که با کمک کمیته امر امام راهی جنوب شدیم، بطوری که از نوشته های متن روزنامه کیهان مورخه 9 مهر ماه 59 بر می آید، شب را در دزفول خوابیدیم و همراهان داروخانه دار که عبارتند از : حاج احمد علیرضائی، عباس شاطریان، داوود شمسی، حاج روح اله کلانتری، حاج آقا مینائی، پرویز قره و اینجانب سید نیا کاروان را به خرمشهر و مجروهانی را که آورده بودند به دارخوئین محل انرژی اتمی می بردیم و ما مه در محل انرژی اتمی مستقر شدیم و خانم ها به بیماران زن و مردها به بیماران مرد رسیدگی و کمک می کردند، یکی از همراهان ما مخملباف پیراهن دوز بود و ایشان یک وانت در اختیار داشت و زباله های بیمارستان را جمع آوری می کرد و در بیابان دفن می نمود.
یک پزشک آمد و گفت شماها داروخانه دار هستید و ما هیچ وسائل بیمارستانی و دارو نداریم و متعقبا یک صورت بلند بالائی به ما داد و گفت اینها را فوری به ما برسانید، قرار شد یک نفر برود تهران این داروها و لوازم بیمارستانی را بیاورد، آقای حاج احمد علی رضائی داوطلب شد و به تهران آمد، در جبهه قبلاً به اعضاء سندیکا گفته بودند که چه چیزهایی می خواهیم و همکاران به اندازه یک کامیون دارو برای بیمارستان حاضر کردند، اما ماشین نداشتیم به آقای افشار که آن روز رئیس کمیته امور صنفی بود مراجعه کردیم و ایشان از اداره قند و شکر یک کامیون در اختیار ما گذاشت و محموله ها آماده شد و برای دارخوئین به انرژی اتمی وارد شد در بیمارستان سرم تزریق شد و اما رئیس انرژی اتمی که اسمش را یادم رفته، مرا صدا کرد و گفت یک کشتی در اختیار شما می گذارم، مردم را از طرف غرب به شرق بیاورید، منهم قبول کردم.
ناخدای کشتی را صدا کردند و از او خواستند که در اختیار من باشد، از انرژی اتمی به طرف دارخوئین که ممکن بود، کسانی را به این طرف بیاوریم، حرکت کردیم، ساعت 8 صبح بود ارتش هم 3 عدد پل آماده برای نصب آورده بود و قرار بود 15 عدد پل دیگر نیز می آوردند و ما 3 عدد پل را سر هم کردیم و با سیم بگسل که کشتی داشت پل ها را به کشتی بستیم و کار را شروع کردیم، کشتی را به طرف غرب میبردیم، مردم احشام و وسائل زندگی شان را سوار می کردند، ما در طرف شرق پیاده می کردیم، ژندارمری های آن طرف هم با تانک ها آمدند و کمک کردند آوردیم اینطرف و مرتب مردم را سوار می کردیم و تخلیه انجام می شد، با آنکه ساعت 4 بعد از ظهر ناخدا گفت باید بروم گازوئیل بیاورم، گفتم نباید بروی باید کار را تمام کنیم، من برات گازوئیل می آورم، ایشان تعجب کرد گفت باید بروم انرژی اتمی گازوئیل بزنم، گفتم شما کار را ادامه بده، من برات گازوئیل می آورم، بلافاصله ماشین های سواری که متعلق به خودمان بود به انرژی اتمی رفته و از رئیس آن خواستم، 3 عدد بشکه گازوئیل روی جرثقیل بگذارد و جرثقیل بشکه ها را بلند کرد و داخل کشتی قرار دادیم و همه را خالی کردیم و به این طریق تا نفر آخر ایستادیم و مردم را به منطقه امن آوردیم، ساعت 9 شب برگشتیم به انرژی اتمی و فردا هم کار را ادامه دادیم و من با همسرم و عباس سید نیا و همراه دامادم، بردار خانم و دیگر بستگان و همکاران شبها داخل کانترها می خوابیدیم و روزها خدمت می کردیم.
نمی دانم چند وقت آنجا بودیم، اینقدر می دانم که امروز حرکت کردیم به طرف تهران، فردای آن روز ارتش بعث عرق دارخوئین و انرژی اتمی را تصرف کرد و اگر ما 24 ساعت دیگر آنجا مانده بودیم مسلما ما هم اسیر عراقی ها می شدیم، این بود سر گذشت اولین کمک به جبهه و با توجه به اینکه شادگان نزدیک دارخوئین بود یک وانت نان و شیر خشک به آنجا بردیم، بچه ها بدون شیر و بزرگترها بدون نان بودند و ما با خبر شدیم که در آبادان آمبولانس نیست و آبادان در محاصره ارتش بعث می باشد، آقای دکتر رضائی معاون وزیر نیرو گفتند در آبادان احتیاج به آمبولانس هست بلافاصله به آقای دکتر شیبانی که در حزب جمهوری آبادان بودند تماس گرفتیم، ایشان گفتند آمبولانس ها را شما با پول خودتان بخرید و بیاورید و ما 2 دستگاه آمبولانس از بودجه و کمک های اعضاء سندیکای مؤسسین خریداری کردیم و راهی بندر امام شدیم خانم خودم و چند نفر از خانم های دیگر نیز همراه ما بودند.
وقتی به بندر امام رسیدیم به ما گفتند که خانم ها نمی توانند با شما به آبادان بیایند و ما آن ها را در بیمارستان و زایشگاهی که در سر بندر بوده بردیم.
طبق گفته مسئولان بیمارستان سربندر خانم هائی که وضع حمل می کردند، برای بچه ها لباس نبود و خانم های همراه ما در بیمارستان پارچه به آن ها دادند و شروع کردن لباس بچه ها را دوختند و ما آمبولانس ها را بر روی دوبه گذاشتیم و رفتیم تا اینکه یک هفته طول کشید تا دوبه پر شد محتوی دوبه 3 عدد توپ چهار عدد آشپزخانه ارتشی 2 عدد ماشین روسی دژبان و دو عدد آمبولانس و یک تریلی مواد غذائی که روی دوبه وسط آن تخلیه شده بود و چند نفر استوار که مامور توپ ها و آشپزخانه ها بودند بعد از مدتی که یک هفته طول کشید از این اسکله به طرف اسکله دیگر می رفتیم تا وارد اسکله معروف شدیم، به همراهانم گفتم آشپزخانه ها را از آب پر کرده و مقداری هم نان بخریم، گفتند 5 ساعت دیگر می رسیم احتیاج نیست، گفتیم ظرف های آب را پر کردند مقداری هم نان خریداری شد، صبح شنبه به سمت آبادان حرکت کردیم، یک موتور لنج ما را می کشید.
با فاصله 100 متری هنوز حرکت نکرده بودیم که صدای نیر بلند شد، یکی از دژبان ها با اسلحه خودش بازی می کرد که ناگهان تیری رها شد و از پشت گوش رفیقش در آمد و لاله گوش او را پاره کرد، خوشبختانه فقط لاله گوش سوراخ شده بود، بلافاصله ایشان را پانسمان کردم و مسکن و آنتی بیوتیکی که همراه داشتیم به او دادیم و در ماشین خودش خواباندیم و راهی آبادان شدیم، قرار بر این شد که همه با هم غذا بخوریم نهار را خوردیم و شب شد.
در اثر جزر و مد آب دوبه، به گل نشست، شب را در آمبولانس خوابیدیم با داشتن چند پتو گرم نمی شدیم، روزها آفتاب گرم و شبها سرد، تا اینکه روز دوم یکی از راننده ها احتیاج به آب پیدا کرد، دوبه گل نشسته بود، ایشان پائین پرید و دسترسی به آب پیدا کرد و برای سوار شدن احتیاج بود طناب بیندازیم و ایشان را بالا بکشیم، آهن های دوبه زنگ زده بود، ایشان را هم پانسمان کردیم تا روز چهارم اطاقکی کوچک روی دوبه بود، یکی از استوارها در آنجا خوابیده بود و یک قوری آلمومینیومی روی یک گاز کوچولو می جوشید که این اسوتر پس از بیدار شدن، کتری آب گرم ناگهان روی پایش ریخت و پایش را سوزاند که ایشان را هم پانسمان کردیم و راهی آبادان شدیم، روز چهارم غذا و نان تمام شد از جمله مواردی که تریلی روی دوبه خالی کرده بود، سیب زمینی و انار بود یکی از آشپزخانه ها را سیب زمینی پر کردیم و آن را روشن کردیم و پس از پخته شدن از روز چهارم تا روز ششم که به بندر آبادان رسیدیم سیب زمینی را در جعبه ریخته بودیم، البته بعضی سربازها که ماموریتشان تمام شده بود، از روی دوبه، به طرف آنجا می رفتند و از سیب زمینی ها بر می داشتند و می خوردند.
آمبولانس ها را جاده قرار دادیم و به طرف شهر آبادان رفتیم، آنجا آقای دکتر شیبانی در حزب جمهوری اسلامی بودند از نانوائی نزدیک حزب چند عدد نان خریدیم و آقای دکتر شیبانی در حیاط حزب چهار عدد چائی در لیوان های خالی شده مربا برای ما آوردند، نان و چائی را خوردیم قرار شد در بریم مدرسه استثنائی ها آمبولانس ها را تحویل دهیم، آقای سلحشور رئیس هلال احمر آبادان بودند، به آنجا رفتیم و آمبولانس ها را تحویل دادیم چند شب هم بودیم تا لنج آماده شد که بر گردیم، البته شبها مرتب از طرف صدام در محاصره بودیم و تیر اندازی می شد و سقف اطاق ها سوراخ شده بود تا اینکه لنج آماده شد و با عده ای از سربازهای مشهدی به اسکله بندر امام آمدیم و راه 3 ساعته را در عرض یک هفته پیمودیم، وقتی به بندر رسیدیم خانم ها در ماشین هایی که از طرف ما بود، شب ها می خوابیدند و روزها خیاطی می کردند و بالاخره به تهران رسیدیم.
لیست قسمت هائی از کمک های جامعه داروخانه داران کشور
1. اعزام اولین کاروان کمک به جبهه ها از طرف داروخانه داران به همراه 20 نفر از تکنسین های داروسازی و 10 تن دارو (سال 1359)
2. اهداء 200 دست روپوش دخترانه و 200 جفت کفش و 200 جفت جوراب و مقادیری لوازم التحریر در سال 1360 به آموزش و پرورش هرمزگان
3. خرید دو دستگاه آمبولانس از طریق اتحادیه برای جبهه
4. نصب 20 دستگاه آبسردکن در قطعه شهداء بهشت زهرا
5. اهداء سیصد جفت پوتین به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
6. اهداء مبلغ پانصد هزار ريال کمک از طریق انجمن اسلامی داروخانه داران برای خرید نان به جبهه های نبرد حق علیه باطل
7. اهداء یک میلیون ريال کمک به سیل زدگان از طریق انجمن اسلامی داروخانه داران
8. اهداء مبلغ 4400000 ريال کمک نقدی به ستاد پشتیبانی جنگ استان خراسان از طریق اعضاء جامعه داروخانه داران در استان خراسان
9. اهداء مبلغ چهار میلیون به صورت نقدی و جنسی از طریق جامعه داروخانه داران تجربی در استان آذربایجان شرقی به جبهه های جنگ
10. خرید 3 عدد آمبولانس به مبلغ 3 میلیون ريال از طریق اعضاء جامعه داروخانه داران در استان خراسان و اهداء آن به ستاد پشتیبانی جنگ در استان خراسان
11. خرید یک دستگاه استرالیزاسیون برای خط مقدم جبهه و اهداء به سپاه پاسداران از طریق اعضاء جامعه داروخانه داران در استان خراسان
12. اهداء 80 عدد پتو برای سیل زدگان از طریق اعضاء جامعه داروخانه داران در استان خراسان
13. اهداء مبلغ پانصد هزار ريال به دانشگاه تفرش
14. اهداء یک دستگاه وانت تویوتا به سپاه پاسداران توسط انجمن اسلامی داروخانه داران کشور
15. اهداء 2 دستگاه آمبولانس و پانصد هزار ريال وجه نقد از طرق جامعه داروخانه داران استان باختران به جبهه ها
16. اهداء 800 سرم هماکسل و 50 کارتن سرم قندی و 150 کارتن دارو به مناطق جنگی
17. اهداء 300 عدد پتو، 1000 دست گرم کن، 1000 جفت جوراب، 1000 جفت کفش و چادر و پوشک
18. اهداء مفاتیح بزرگ و کوچک به مقدار 400 عدد
19. اعزام افراد داروساز به جبه ها جهت توزیع دارو

۱۳۹۶/۳/۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...