نسخه چاپی

شرط ورود موفق اصولگرایان به آینده

محمد مهدی اسلامی

اگر بخواهیم پایگاه اجتماعی اصولگرایان که به آن چشم دوخته اند را بشناسیم، باید به 18 سال قبل برویم؛ روزی پاییزی که همه کسانی که حفظ انقلاب اسلامی اولویت اولشان بود، به مدرسه رفاه دعوت شده بودند تا در «جلسه وفاق» شرکت کنند و با چشم پوشیدن از افتراقات، بر حفظ اصول همت نهند. جمعی که تا دیروز رقبای یکدیگر بودند، اما در فضایی تندروی هایی که نمادش غائله 18 تیر شد، دغدغه یکسان پیدا کرده بودند.

اگرچه برخی در مقاطعی و برخی برای همیشه از این جمع جدا شدند؛ اما همین سنگ بنای جناحی شد که امروز اصولگرایان نامیده می شود و اولین بروزش در انتخابات شورای شهر دوم با فهرست «ائتلاف آبادگران ایران اسلامی» بود. این رخداد به نوعی پایانی بر تقسیم بندی چپ و راست پیشین بود. اصطلاحی که از انـقلاب 1789 میلادی فرانسه استقراض شده بود، اما نسبت کاملی با فضای سیاسی ایران نداشت و به ویژه در دهه پس از دفاع مقدس و سالهای میدان داری شعارهای توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی به نقطه ای رسیده بود که صرفا نوعی رودربایستی سیاسی این نوع جناح بندی را ادامه داده بود و نه حقایق. بسیاری از کسانی که روزی هرچند به اشتباه اما از سردغدغه مندی شعار «مرگ بر اسلام آمریکایی» می دادند تا جناح همسو با جامعه روحانیت را از رقابت سیاسی حذف کنند؛ شاهد آن بودند که یاران دیروزشان که خود را سخنگوی تسخیرگنندگان لانه جاسوسی معرفی کرده بودند، رسما دست دوستی با جاسوسهای آمریکایی می دهند و سخن از «گفتگوی تمدنها» با هدف گفتگو با آمریکا می گویند تا جایی که اغلب
دوستان شان رفتاری دارند که فهم عمومی از جناح چپ - که بر اساس رویه مرسوم جهانی باید بیرق ضدکاپیتالیسم بر دوش بکشد- این است که این جناح آغوش برای نسخه های اقتصادی آمریکایی می گشاید. در جناح راست نیز کسانی که روزگاری در حال مبارزه با دولتی شدن همه چیز بودند؛ اینک بیشتر سخنانی در مخالفت با آزادسازی بی قید و بند اقتصاد را دنبال می کردند و در عین حال برخی دیگر از سال 1375 از آنها انشعاب کرده بودند و با آمریکادوستان همصدا شده بودند. مدرسه رفاه که سال 1357 شاهد تولد انقلاب اسلامی بود، دو دهه بعد شاهد اجتماعی برای حفاظت از آن آرمان ها بود؛ اجتماعی که اگرچه اصولی مشترک و مشخص داشت و تهدیدی از سوی اندیشه غربگرا که انگیزه ای قوی در آنها ایجاد می کرد؛ اما فاقد یک مانیفست سیاسی روشن در آن اندازه بود که بتواند گرایش های دقیقتر را در هنگام تنظیم فهرست های انتخاباتی به ثمر بنشاند. این واقعیت اگرچه با آرمانگرایی جمع بارها مدیریت شد و به فهرست مشترکی همچون «جبهه متحد اصولگرایان» منتهی شد، اما نه تنها شاهد ریزش هایی به سوی اردوگاه رقیب بودیم که گاه دود سفید از نشست رهبران آن برنخاست و فهرست های متعدد انتخاباتی شکل گرفت. در طی این 18 سال، آنچه اصولگرایان را کنار هم گرد آورده است؛ دو مهم است: ضرورت صیانت از «اسلام» ، «قانون اساسی»، «اصل ولایت فقیه» و «رهنمودهای امام خمینی و امام خامنه ای» از یک سو و غیریت با تفکری که همه چیز را در نسخه های برون مرزی می بیند و خواستار عبور از آرمان های انقلاب اسلامی از سوی دیگر.

اما به نظر می رسد این دو ستون تا همینجا نیز بیش از حد انتظار موثر واقع شده است و شاید در آینده نتوان به امید بست که ساختمان تشکیلات اصولگرایان را بر دوش کشد. اختلاف سلایق در اصول اداره کشور در جنبه های مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی و ... در میان آنچه یک کل به هم پیوسته انگاشته می شود؛ آن قدر است که به واقع نمی توان هیچ الگوی مشخصی را در این عرصه ها به کلیت اصولگرایی نسبت داد. اثبات این مدعا را می توان در سخنان انتخاباتی گرایش های گوناگون اصولگرایان در انتخابات 1392 و تا حدی نیز انتخابات 1396 مشاهده کرد؛ تا آنجا که حتی اگر تسامح اولیه در جناح واحد پنداری از احمدی نژاد تا هاشمی رفسنجانی در دهه هشتاد را بپذیریم، شاید به سختی بتوان دیگر با همان تسامح نیز بر آن نام یک جناح نامید.

با این مقدمه، به نظر می رسد برای آینده نیازمند طرحی نو هستیم. این طرح چه باید باشد؟ پیش از پاسخ دو مقدمه دیگر هم ضروری است. اول آنکه در این سالها یک حلقه مفقوده بزرگ مشهود است. نه در جناح موسوم به اصولگرا و نه در جناح موسوم به اصلاح طلب؛ شاهد کادرسازی، برنامه ریزی تشکیلاتی برای اداره کشور، ارائه تحلیل منظم سیاسی برای بدنه، سازماندهی اعضا در مسیر آرمانها و ... در اندازه مورد نیاز نیستیم. امری که کارویژه احزاب است و ائتلاف های زودگذر انتخاباتی نتوانسته است جای خالی آن را پر کند.

مقدمه دوم نیز نگاهی به تجربه دوره اصلاحات است؛ دوره ای که تندروی ها موجب قطع امید مردم از آنها شد تا شوراهای شهر دوم تا چهارم، مجالس هفتم تا نهم، دولت های نهم و دهم از دست آنها خارج شد. امروز هم اشتباهات بزرگی همچون بستن همه مشکلات به مذاکرات با آمریکا و حیاتی سازی برجام؛ با عیان شدن بی خاصیتی آن - در اندازه ای که حتی توان برخوردی معمول برای سوخت رسانی به هواپیمای وزیر خارجه ما که طرف اصلی مذاکره با آنها بوده است را حتی در آلمان که از امیدهای مذاکره کنندگان بود نیز ندارد- مردم را به نیاز راهکاری دیگر خواهد رساند. مردمی که قاطبه آنها هنوز همان جامعه دغدغه مند اصول انقلاب اسلامی هستند و کافی است احساس کنند اصولگرایان واقعا برای صیانت از انقلاب اسلامی برنامه و توان لازم را دارند و راه حل رسیدن به نیازهای معنوی و مادی خود را در راهبرد آنها بجویند. چنین مرحله ای پایگاه اجتماعی اصولگرایان را به آنچه باید، باز خواهد گرداند.

با این مقدمات و در نظر گرفتن اینکه امروز انقلابیون در انتخابات های اخیر در شرایطی بسیار بهتر از دوره زمانی مشابه قبل در حرکت سینوسی سیاسی جناحها هستند؛ می توان گفت انقلابیون پخته‌تر شده اند و تجربه‌های زیادی آموخته اند. کافی است تکثر سلایق را به رسمیت بشناسند و احزابی با برنامه های دراز مدت و نه منحصر به ایام انتخابات این سلایق را نمایندگی کند و برنامه های خود را برای عبور از مشکلات فعلی تدوین کند. یکبار دیگر جلسات نقد درون گفتمانی را – از جنس همان جلسات صریح مدرسه رفاه- برپا کنند و ببینند اشکال کارشان در کدام نقاط است، جلسه ای که ممکن است خروجی آن بر اساس مطالعه دقیق جامعه و واقعیت های سیاسی موجود، ضرورت وحدت فهرست انتخاباتی و یا کثرت آن باشد. آنگاه مجلس یازدهم می‌تواند بسیار قوی‌تر و انقلابی‌تر از مجلس هفتم شکل بگیرد و انتخابات 1400 دریچه ای روشن برای ورود به سده بعدی گردد.

۱۳۹۷/۱/۲۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...