نسخه چاپی

كالبدگشایی كم‌كاری سیاسی جوانان حزب‌اللهی

حامد حاجی‌حیدری

اگر دولت جوان حزب‌اللهی بخواهد زمام کشور را به دست گیرد، باید سریع‌تر، از فاز صرف «مجاهده اجتماعی» خارج و علاوه بر آن وارد تولید فرمول‌های سیاسی شود. نیروهای جوان حزب‌اللهی در «عصر مذاکره» به صحنه خدمت‌رسانی به مناطق محروم رفتند و ضمن تأمل در آنچه بر پیشینیان‌شان از سوم تیر 84 بدین‌سو گذشته، در کار محرومیت‌زدایی آتش به اختیار، از مردم و ریشه‌دواندن در نیروهای واقعی اجتماعی شدند. تا اینجا خوب و حرفه‌ای است. ولی از ماه مبارک رمضان، دستوری تازه از رهبر عالی رسیده است: اینکه «زمینه را برای به‌قدرت‌رسیدن یک دولت جوان حزب‌اللهی آماده کنید»؛ حداقل پیامی که از این جمله بتوان فهمید آن است که باید تغییراتی در منش پیشین به وجود آورد و واجب است کاری بیش از آنچه تا حال انجام می‌شد، صورت گیرد.
فعالان اجتماعی جوان حزب‌اللهی، باید به اتکا به آنچه در اردوهای جهادی انباشته کرده‌اند، مطالبات مردم را جمع‌آوری و این مطالبات را به فرمول‌های سیاسی پرطرفدار تبدیل کنند. آن‌ها می‌دانند که مردم شکایت‌ها و گلایه‌هایی از عملکرد سیاست دارند و بی‌گمان برای جوانان انقلابی دشوار است که به گذشته انقلاب فکر کنند و با اعتراف به برخی خطاهای اسلاف و سپس اصلاح آن اشتباهات، طرح سیاسی جدیدی را به مردم معرفی کنند. نفس ورود به این ورطه قدری ترسناک است، ولی آغاز آن، فشارها و استیصال‌ها را کاهش می‌دهد و عملکرد فعالان اجتماعی جوان حزب‌اللهی را در وضع بهتری قرار خواهد داد. خوشبختانه در صورت داشتن استراتژی مناسب، می‌شود از وضع فعلی خلأ سیاسی عبور کرد، اما اینکه از کدام استراتژی استفاده شود، در درجه اول، بستگی به این موضوع دارد که چرا مجموعه اصول‌گرایان و چهره‌های شاخص آن‌ها از ورود جدی و همه‌جانبه به برنامه‌های انتخاباتی سر باز می‌زنند:

دلیل اول: شاید فعالان سیاسی جوان از تحیر و بروز اشتباه وحشت دارند... استراتژی: «تمرکز بر بهبود»
به دو شکل می‌توان به یک مأموریت دشوار نگریست: یک نگرش این است که کار را انجام می‌دهیم تا «از آنچه اکنون هستیم بهتر شویم» و هر نوع بهبود را یک موفقیت یا دستاورد تلقی می‌کنیم. تحلیلگران، این نگرش را «تمرکز بر بهبود» می‌خوانند و تحقیقات نشان می‌دهد کسانی که چنین نگرشی دارند، انگیزه‌شان ایجاد مزیت و گام مثبت است و زمانی که مشتاق و مثبت باشند، بسیار خوب کار می‌کنند. اما اگر فرد، نسبت به توان انجام کار، ترس داشته باشد، ترس و شک، «تمرکز بر بهبود» را از بین می‌برد؛ دیگر «تمرکز بر بهبود» نمی‌تواند در او انگیزه ایجاد کند و این احتمال بالا می‌رود که اساساً هیچ کاری انجام نشود. در این حال، «تمرکز پیشگیرانه» جای «تمرکز بر بهبود» را می‌گیرد. وقتی سیاستمدار، «تمرکز پیشگیرانه» دارد، به جای آنکه فکر کند چگونه می‌تواند مثبت‌تر عمل کند و یک گام به‌جلو بردارد، بیشتر به فکر آن است که چگونه می‌تواند آنچه را قبلاً داشته است حفظ کند تا از زیان بیشتر جلوگیری کند. سیاستمدار، نیاز به روشی دارد که با آن، شک را از خود دور کند. سیاستمدار نیاز دارد تا آنچه می‌خواهد انجام دهد، با شک و تردید همراه نباشد. برای سیاستمداری که «تمرکز پیشگیرانه» دارد، تمام کردن موفقیت‌آمیز یک پروژه، روشی است که با آن بتوان متحمل آسیب کمتری شد و از عصبانیت مردم و نیروهای رقیب جلوگیری کرد. این روحیه، مسامحه بیش از حد به بار می‌آورد و فرصت‌های طلایی را می‌سوزاند. یک راه رستن از خطر «تمرکز پیشگیرانه» این است که سیاستمدار خود را مقید کند که در یک مهلت «معین» دست به عمل بزند. شاید بهتر باشد برای کاهش هیجان و استرس ناشی از این فکر که ممکن است کاری به خوبی پیش نرود، سیاستمدار عمیقاً به این موضوع فکر کند که اگر هیچ کاری انجام ندهد، چه عواقب بدتری در انتظار وی خواهد بود؛ پس باید تا یک مهلت «معین» ارزیابی‌های خود را به پایان برساند و بالاخره تصمیم بگیرد و نهایتاً عمل کند. درست است که ممکن است احساس سیاستمدار در این وضع بسیار ناراحت‌کننده و تنش‌بار باشد اما نتایج خوبی به بار خواهد آورد.

دلیل دوم: انرژی و حس کار را در خود نمی‌بینند... استراتژی: «به جای حس و حال، به تکلیف بیندیشید»
بیشتر وقت‌ها، وقتی جملاتی از این دست را به‌کار می‌بریم که «نمی‌توانیم به اتحاد برسیم...» یا «نمی‌توانیم خود را برای رقابت آماده کنیم...». معنای واقعی آن این است که نمی‌توانیم خود را قانع کنیم حس انجام این کارها را داریم. در واقع امر، باب اتحاد زنجیر نشده یا مسیر رقابت مغلق نگشته است. گشودن زنجیرها و مسیرهای خیال، به همت احتیاج دارد. از لحاظ واقعی، هیچ مانعی بر سر راه کوشش سیاستمداران، وجود ندارد؛ اما از لحاظ روانی، بله. مسأله فقط این است که حس انجام آن کار را ندارند اما «چه کسی می‌گوید برای شروع انجام یک کار باید آن‌قدر صبر کرد تا حس انجام آن ایجاد شود؟» برای لحظه‌ای هم که شده، فکر کنید «باید» این کار انجام شود، چون واقعاً یک «تکلیف» است. نمی‌دانم کجا و کی این ایده در ما ایجاد شد که برای داشتن انگیزه و مؤثر بودن باید «حس» انجام کار را داشته باشیم. ما باید مشتاق انجام «تکلیف» باشیم. نباید چنین باوری وجود داشته باشد چون به لحاظ اخلاقی صددرصد بی معنی است. درست است که باید نسبت به آنچه انجام می‌دهیم، متعهد و متعصب و پرانرژی باشیم اما الزاماً ضرورتی ندارد که حس انجام آن را داشته باشیم (توأم با برداشت‌هایی از هایدی گرنت هالورسن).

۱۳۹۸/۵/۲۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...