نسخه چاپی

«تعریف‌ها» زندگی آدم‌ها را عوض می‌كند

چگونگی تعریف ما از زندگی و پدیده‌های آن، قطعاً مدار زندگی‌مان را عوض می‌كند.

به گزارش نما، امروزه تعریف ما مثلاً از پدر بودن یا مادر بودن خراب شده است. یعنی به خاطر فضای زندگی تکنولوژیک، به خاطر فرهنگ‌های القایی، به خاطر تهاجم فرهنگی و بسیاری مسائل دیگر، تعاریف‌ ما تغییر کرده است. ما در موضوع فرزند دچار استحاله‌ی در تعریف شده‌ایم. مثلاً فرزند در بعضی موارد به ابزار پیونددهنده‌ی زن و شوهری تبدیل می‌شود که در آستانه‌ی جدا شدن هستند!

در یک نگاه دیگر، فرزند عصای پیری است. در نگاهی دیگر، فرزند برای لذت بچه‌داشتن است. در نگاهی، اگر فرزند نیاوریم، چه کنیم؟ این عوامل پرکردن بی‌معنی‌ زندگی است و البته هرکدام از این تعاریف را فرض بگیرید، یک منظومه‌ای را هم بعد از خودش ایجاد و ایجاب می‌کند.

برخی افراد برای این فرزند می‌آورند که زندگی‌شان را گرم کند! انگار که این فرزند چسب دوقلو است!

* احکام الهی یک سلسله‌ی واحد است
اسلام دیدگاهی در مورد فرزند و رزق و روزی او دارد و صراحتاً می‌گوید: «لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکمْ خَشْیة إِمْلَاقٍ»۱ بچه‌هایتان را از ترس گرسنه‌ماندن و فقیرشدن نکُشید. این دستور اسلام، و یک منظومه‌ای از معارف است. البته در آن زمان بلد نبودند جلوی تشکیل نطفه را بگیرند و بچه را می‌کشتند، اما الان بلد هستند و کلاً بچه‌دار نمی‌شوند! اگرچه این یک بحث فقهی است و می‌گویند این دقیقا آن نیست، ولی طرح موضوعش همان است. بالاخره اگر کسی پیشگیری کند، باز هم همان وجه «خشیة‌ املاق» مهم است. یعنی نیت «خشیة املاق» نیت الهی نیست.

اگر خداوند چنین دستوری می‌دهد، فرزند را نیز یک طور خاصی تعریف می‌کند. خداوند یک منظومه‌ی احکام ایجاد می‌کند. ما نفقه را نمی‌دهیم، مهریه هم واقعاً صداق و صداقت نیست، هیچ چیز را درست انجام نمی‌دهیم، بعد می‌گوییم چرا باید مثلاً ارث زن نصف باشد؟ خب این یک بسته‌ی مالی بوده که امروزه ۹ قسمت آن را اجرا نمی‌کنند و بعد می‌گویند دهمین قسمتش اجرایی نیست و اگر می‌شود، قانونش را عوض کنید. اگر درباره‌ی هر چیزی در عالم این‌طوری عمل کنیم، نتیجه‌اش همین‌گونه می‌شود. قوانین اسلام یک بسته‌ی کامل است ولذا با حذف بخشی از آن‌ها قطعاً بخش‌های دیگر آسیب می‌بیند.

* فرزند جایگاه والایی در منظومه‌ی توحیدی دارد
یک بحث استثنائی‌ قرآن درباره‌ی فرزند، در آیات ابتدایی سوره‌‌ی مبارکه‌ی «مریم» و در مورد حضرت زکریا علیه‌السلام است. جناب زکریا این‌گونه به پروردگارش می‌گوید که: «قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِک رَبِّ شَقِیاً»۲ پروردگارا من پیر شده‌ام، ولی این‌طور هم نیستم که بگویم نمی‌شود؛ « وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِی مِن وَرَائِی»۳ من یک مَوالی‌ای دارم و نگران‌شان هستم. منظورش از موالی چیست؟ آیا یعنی خانواده‌ای دارد؟‌ نه‌خیر؛ می‌گوید: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِی مِن وَرَائِی» و ضمناً هم می‌دانم که «فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلِیّاً»۴.

نمی‌گوید من از جانب تو غلام می‌خواهم. نمی‌گوید: فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلداً، بلکه می‌گوید: «فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلیّاً». می‌گوید «ولیّ» می‌خواهم. یعنی یک مسیری را آمده و یک حرکت توحیدی را شروع کرده و حالا نگران است که در آینده برای این حرکت چه اتفاقی خواهد افتاد. یعنی می‌خواهد یک کسی این حرکت توحیدی را ادامه دهد. بعد توضیح می‌دهد و می‌گوید: «یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوب»۵. ارث نبوت برایش مهم است، نه این‌که من دچار کهولت سن هستم و می‌ترسم این پول‌هایی که جمع کرده‌ام، چه خواهد شد! او «ولیّ» می‌خواهد. می‌گوید من پرچم توحید را برافراشته‌ام و بعد از رفتنم نگران این پرچم توحید هستم. به خاطر این‌که موسی وقتی از میان قومش رفت، سیستم او را به هم ریختند. پس حالا من یک کسی را می‌خواهم که ولیّ باشد تا این پرچم توحید را به دست او بسپارم. فرزندش را برای ادامه‌ی ولایتش می‌خواهد و این همان نگاهی است که همه‌ی انبیاء به فرزندان‌شان دارند.

ابراهیم نبیعلیه‌السلام فرزندش اسماعیل را ادامه‌ی آن حرکت توحید در نظر می‌گیرد. بعد از انبیاء هم ما در وصیتنامه‌ی امیرالمؤمنینعلیه‌السلام همین دغدغه‌ی توحیدی را می‌بینیم. یا همچنین در وصیتنامه‌ی امام خمینیرضوان‌الله‌علیه. آنها فرزند را در این منظومه می‌خواستند. در این منظومه فرزند از اول نذر توحید شده است و ما این را در قرآن داریم. در سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران برمی‌خوریم به خانمی که از آن تعبیر می‌شود به «امْرَأَةُ عِمْرَانَ». این همسر عمران، همان مادر حضرت مریم است که «نَذَرْتُ لَک مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا»۶؛ فرزند درون رحمش را نذر خداوند کرد و این یعنی همان بسته‌ی «نگران رزق نباش»، زیرا این فرزند افق بلندی دارد.

مادرش می‌گوید من این بچه را به دنیا می‌آورم، ولی این بچه برای من نیست؛ این بچه‌ی تو است که یک مدتی به من امانتش می‌دهی تا بزرگش کنم. این کودک من، آزادِ در راه توست و در بند من نیست، بچه‌ی نذرشده است. خداوند متعال هم متقابلاً می‌فرماید: «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا»۷ یعنی قبولش کرد و رشدش را بر عهده گرفت. خداوند کفالت فرزند ما را بر عهده می‌گیرد، ولی به شرطی که او را سپرده باشیم به خدا.

* یکی از حیله‌های شیطان، تربیت است
در منظومه‌ی توحیدی می‌توان گفت که خیال آدم‌ها باید کاملاً از رزق و روزی راحت باشد. حتی بهتر بگویم که خیال آدم‌ها باید از رشد و تربیت فرزندشان هم راحت باشد. الان یکی از دغدغه‌های مذهبی‌های ما رزق نیست، بلکه تربیت صحیح فرزندان است. این یکی از فتنه‌های شیطانی برای جلوگیری از فرزندآوری است که: آیا اگر بچه‌هایی به دنیا بیاورم، می‌رسم تربیتشان کنم یا نه؟ یعنی همان «خَشیَةَ إملاقٍ» را به اسم تربیت مطرح و وسوسه می‌کند. قرآن صریحاً گفته که اگر پدران و مادران توانستند فرزندانشان را نذر خداوندشان کنند، خداوند خودش تربیت آن را کفایت می‌کند. در قرآن، آن‌جا که می‌گوید شیطان از چپ و راست و جلو و عقب می‌آید، مرحوم علامه‌ی طباطبایی توضیح می‌دهد که یعنی به اسم کار خوب، مانع کار خوب می‌شود.

الان یکی از دغدغه‌های مذهبی‌های ما رزق نیست، بلکه تربیت صحیح فرزندان است. این یکی از فتنه‌های شیطانی برای جلوگیری از فرزندآوری است.

من نمی‌خواهم بگویم که اگر چنین کاری کردیم، دیگر لازم نیست به رشد و تربیت بچه‌ها اقدام کنیم؛ بلکه می‌گویم آدم برای رشد و رزقش تلاش کند و خیالش هم راحت باشد که کسی پشتش ایستاده است. مگر شده کسی به خدا اعتماد کند و جواب نگیرد؟ مشکل این‌جاست که ما به شکل «بگیر و نگیر» اعتماد می‌کنیم؛ یکی دو روز اعتماد می‌کنیم، اما شک می‌کنیم و دیگر ادامه نمی‌دهیم. چقدر آدم‌ها در تاریخ از ترس ذلیل‌نشدن، ذلیلانه زندگی می‌کنند. این روایت را امیرالمؤمنین علیه‌السلام ‌فرموده که: از ترس ذلیل‌شدن، ذلیل زندگی نکنید. اگر در "منظومه‌ی اعتماد به خدا" همه چیز درست و کامل چیده شود، و‌ این زنجیره قطع و وصل نداشته باشد و اتصالی نکند، این سیستم قطعاً درست کار خواهد کرد.

* برای بچه‌نخواستن باید جواب داشته باشیم
حضرت علامه‌ی طباطبایی در تفسیر المیزان ‌نوشته‌اند: بشری که الان به وجود آمده، ماحصل توالد ‌نسل‌ قبلی خودش است. بشر آینده‌ای که الان نیست نیز حاصل توالد نسل امروز است. شما تصور کن اگر مردمان ده نسل پیش به این جمع‌بندی می‌رسیدند که هیچ احتیاجی به فرزندآوری نیست و چرا زحمت بچه‌داری را به خودشان بدهند؛ یعنی اگر ده نسل پیش تصمیم می‌گرفتند که این ماجرا را قطع کنند، نسل امروز اصلاً وجود نداشت. یعنی بودن من و شما بر روی زمین حاصل یک توالدی است که از قبل اتفاق افتاده است. اگر با یک دید بشردوستانه هم به این مسأله نگاه کنیم، باید برای توالد ارزش قائل باشیم.

حالا حرف سر همین است و قرآن صراحتاً می‌فرماید: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یکن شَیئاً مَّذْکورًا»۸ شیئ بوده، اما مذکور نبوده است. یعنی الان هم انسان‌های نسل آینده هستند، اما مذکور نیستند و شما باید بگویید به چه حقی او را غیر مذکورش کرده‌ای؟ ما احساس می‌کنیم چیزی به گردن ما نیست و همین است که هست، دلم نخواست! حال آن‌که در آن دنیا باید در قبال چنین نخواستن‌هایی پاسخگو باشیم. از سوی دیگر در مورد ارتقای شخصیت خود انسان هم تجربه‌ی عینی نشان می‌دهد که هیچ بستری مانند فرزند و فرزندآوری، برای فضای عملکرد یک انسان مفید نیست و آن را به چالش‌ نمی‌کشد.

متأسفانه بعضی‌ها آن‌قدر در زندگی دچار افسردگی‌های متعدد هستند که می‌گویند اگر به خودم بود، ترجیح می‌دادم به دنیا نیایم و اصلاً چه بهتر که به دنیا نمی‌آمدم؛ این برمی‌گردد به یک معضل دیگر. ما در زندگی متأسفانه بعضی‌ جاها از حداقل‌های زندگی بشری فاصله گرفته‌ایم. حتی بنیان زندگی بشری که مبتنی بر امید و حرکت است هم ضربه خورده است. هیچ چیز به اندازه‌ی امید در جریان بشریت مهم نیست. لذا هر کسی و در هر حکومتی، اگر امید را از بین ببرد، این از هر خیانتی بدتر است. بشریت به امید زنده است.

۱۳۹۳/۲/۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...