متهم آتش به اختیار ما هستیم

محمد مهدی اسلامی

«آتش به اختیار فرهنگی» از جمله مفهوم سازی‌های اخیر مقام معظم رهبری بود که بازتاب گسترده‌ای یافت. اگرچه این موضوع تازگی نداشت و از نوروز 1393 در سخنرانی آغاز سال در حرم مطهر رضوی به دفعات با تعبیر «حرکت‌های خودجوش فرهنگی» به این مفهوم اشاره شده بود، لکن جعل عبارتی جدید برای آن موجب شدت واکنش ها شد. برخی سعی بر وارونه نمایی مفهوم داشتند تا آنجا که امام خامنه‌ای ناگزیر به تشریح مقصود خود در خطبه‌های عید فطر اخیر شدند و برخی نیز با شور و هیجان از آن دفاع کردند. اما به گمان هدف اصلی ذیل این هیاهو به فراموشی سپرده شد.

به نظر می‌رسد مطالبه اصلی این سخنان از «جوان مومن انقلابی» و دیگر عناصر انقلابی بود که باید نیازها را رفع و سنگرهای خالی را پوشش دهند؛ نه آن گونه که دشمنان سعی به جلوه داشتند که این تعبیر جدید برای حمله به دولت تلقی گردد.

به عنوان نمونه 2 سال قبل در دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهدای هفتم تیر چنین اشاره‌ای به این مفهوم شده بود: « ما روی مسئله‌ شهدایمان انصافاً کم‌کاری کردیم. این حادثه‌ شهدای هفتم تیر ظرفیّت عجیبی دارد برای معرّفی شدن؛ هم معرّفی شدن این چهره‌هایی که آماج این جنایت قرار گرفتند؛ هم معرّفی ملّت ایران که چگونه در یک چنین حادثه‌ تکان‌دهنده‌ای خودش را نگه می‌دارد، حفظ می‌کند و نه فقط از میدان در نمی‌رود بلکه روحیّه‌ مضاعف پیدا می‌کند؛ هم معرّفی دشمنان که چه موجودات پست و چه سیاستهای خبیثی پشت سرِ این حوادث قرار دارد، دستهای جنایتکار اینها را [معرّفی می‌کند]. این ظرفیّت در ماجرای هفتم تیر و ماجراهای دیگر - که البتّه عمده‌اش ماجرای هفتم تیر است - وجود دارد. ما کم‌کاری داشتیم؛ اینها را معرّفی نکردیم. خیلی کار می‌شد کرد و باید کرد؛ دستگاه‌های مسئول و همه‌ ما دچار کم‌کاری هستیم. و به نظر می‌رسد که این کار را هم بایستی سپرد به جناح فرهنگیِ مؤمنِ انقلابیِ مردمیِ خودجوش؛ این جوانهایی که می‌بینید در اطراف کشور به‌طور خودجوش کارهایی انجام می‌دهند - کارهای فرهنگی انجام می‌دهند، کارهای هنری انجام می‌دهند، حقایقی را احیاء می‌کنند، استعدادهایی را بُروز می‌دهند، از استعدادهای بالفعلی استفاده می‌کنند - این کار را هم آنها باید بکنند. با زبان هنر، با زبان تصویر، با استفاده‌ از ابزارهای جدید باید بتوانند این حادثه را، این شخصیّت‌ها را [معرّفی کنند]؛ کسی مثل شهید بهشتی را در دنیا معرّفی کنند، کسی مثل شهید رجایی را معرّفی کنند، شهید باهنر را معرّفی کنند. هرکدام از این شخصیّت‌هایی که در ماجرای هفتم تیر یا ماجراهای دیگر به شهادت رسیدند، شایسته‌ یک چهره‌نگاری بسیار باعظمتند که می‌شود از اینها چهره‌نگاری کرد.» (6 تیرماه 1394)

به وضوح مخاطب این مطالبه، کسانی هستند که خود را بخشی از جناح فرهنگیِ مؤمنِ انقلابیِ مردمیِ خودجوش می‌دانند؛ اما مع الأسف هیچ جهش انقلابی در این میدان دیده نشد. برای تبیین این نمونه مأموریت رهبری به جناح فرهنگی انقلابی، نمونه‌ای از دغدغه چند سال قبل ایشان را درباره شهدای هفتم تیر، بازخوانی کنیم.

« چهره‌ شهید بهشتی آن قدر برجسته است که چهره‌های برجسته‌ حول و حوش او را در محاق قرار داده، والا هر کدام از آنهایی که آن‌جا بودند که من اگر یادم می‌آمد دلم می‌خواست اسم هر 72 نفرشان را بیاورم واقعاً یک چهره‌ برجسته‌ای بودند، شهید محمد منتظری مگر برجسته نبود؟ آن انسان پارسای مبارز خستگی‌ناپذیری که چند سال دوران اختناق به قول دعبل خزاعی دارش را بر دوشش گرفته بود و از این کشور به آن کشور، از این منطقه‌ دنیا به آن منطقه‌ دنیا می‌رفت و مبارزه می‌کرد، آن عناصر قدیمی انقلاب مثل صادق اسلامی و علی درخشان و امثال اینها مگر نبودند که در طول سالیان دراز بارها از سوی دستگاه جبار تهدید به قتل شده بودند و تا پای اعدام پیش رفته بودند، آن روحانیون زبده و برجسته‌ای مثل مرحوم حقانی، مرحوم موسوی، مرحوم دانش و امثال اینها نبودند که سابقه و پرونده‌شان سرشار بود از افتخارات. آن وزرا و مسئولین عالی مملکتی، آن معاونین وزرا، آن نمایندگان مجلس، آن جوان‌های پاکباز مثل اجاره‌دار و بقیه‌ برادران که متأسفانه اسم‌هایشان یادم نمی‌آید والا دلم می‌خواست دانه دانه اسم‌های اینها را می‌بردم و عرض اخلاص و ارادت صادقه و قلبی نسبت به یک یک اینها می‌کردم»

یا در جمع دیگری می‌فرمایند « بقیه‌ 72 تن هم کم و بیش هر کدام را نگاه کنید یک شخصیت ممتاز بودند. شما ببینید در میان این 72 تن محمد منتظری هست. یک چهره‌ انقلابی خستگی‌ناپذیر؛ از اول نوجوانی‌اش در کنار پدرش در زندان، در بیرون زندان، در خارج از کشور، در خاورمیانه، در اروپا، این جوان و بعد این مرد کامل به طور تمام نشدنی‌ای تلاش کرده بود، فعالیت کرده بود و هرگز خسته نشده بود. در میان اینها چند چهره‌ درخشنده‌ کابینه بود. مرحوم شهید کلانتری بود یا عباسپور بود یا قندی بود یا فیاض‌بخش بودند. اینها هر کدام به نحوی واقعاً کسانی بودند که کابینه با اینها رونق و جلا پیدا می‌کرد. در میان اینها مبارزان قدیمی نامدار بودند، صادق اسلامی بود، درخشان بود.من فکر نمی‌کنم مردم ما بدانند صادق اسلامی کی بود! و بتوانند بفهمند این مردی که در طول پانزده سال مبارزه یک لحظه آرام نگرفته بود.

اگر مى‌بینیم کسى مثل شهید اندرزگو مثلاً نام آور مى‌شود و چهره‌ برجسته‌اش در تاریخ مبارزات اسلامى ما مى‌درخشد، باید بدانیم امثال صادق اسلامى بودند که امکان مى‌دادند تا شهید اندرزگو به وجود بیاید و فعالیت کند. لذا یقیناً در رتبه‌ کار انقلابى، صادق اسلامى کمتر از اندرزگو نبود. شهید صادق اسلامى یک عنصر ممتاز و فعال با فکر و فداکارى بود که همه چیز در راه مبارزه برایش وسیله بود تا به آن هدف انقلاب برسد، همچنین شهید درخشان یا بعضى از برادران دیگر نظیر اینها، که ممکن است الان اسمشان را به یاد نداشته باشم. بعضى از آنها در حزب عناصر اصلى بودند، مثل شهید حسنى که همان حسن اجاره‌دار بود و وقتى مادرش را بعد از حادثه - با توجه به این‌که فرزند و دامادش هر دو را از دست داده بود آن گونه مصاحبه کرد - دیدم، دانستم واقعاً جا داشته که آن طور قوى و پرقدرت باشد یا برادرمان مرحوم مالکى، یعنى آن جوان فعال و خوش فکر که از عناصر اصلى و عضو شوراى مرکزى حزب بود، یا آنهایى که در مجلس بودند، امثال مرحوم دانش آشتیانى و مرحوم حسینى و مرحوم حقانى که اگر بخواهم اسم بیاورم اولاً اسمشان به خاطرم نمى‌آید و ثانیاً اگر هم به خاطرم بیاید طولانى مى‌شود. اما به‌هرحال هر یک از اینها یک عنصر واقعاً فعال و زبده‌اى بودند، ولى بعضى از آنها عناصر دولتى نام آور نبودند و در پرده کار مى‌کردند، مثل شهید موسوى که براى آموزش و پرورش یک عنصر خوب و اصلى بود. » (سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مندرج در جزوات وقت حزب جمهوری اسلامی به نقل از روزنامه ایران 9 تیر 1389)

این از دو منظر مفید است؛ نخست الگو سازی از انقلابیون پیشرو و دیگر تبیین تضییع حقوق بشر توسط آمریکا، که لازمه فهم عمق جنایت آمریکا، فهم اهمیت عملیات تروریستی انفجار دفتر حزب جمهوری است – که به تصریح مسعود رجوی در دیدار با منصوبان صدام به صراحت از هماهنگی با کاخ سفید در این انفجار می‌گوید- و نیز فهم سرمایه انسانی از دست رفته در این حادثه است.

این که سال به سال بزرگداشت آن شهدا کمرنگ‌تر شود، چندان دور از انتظار از نهادهای رسمی نیست؛ چه آنکه رهبری هم از اقدام انقلابی قطع امید کرده‌اند و به نیروهای خودجوش مأموریت داده‌اند؛ از این رو دیگر فعالیت در حد متهم کردن دولت و نهادهای انقلابی کفایت نمی‌کند؛ اینجا باید خودمان را زیر ذره بین ببریم که آیا لبیکی به این فراخوان گفته‌ایم؟ این تنها یک نمونه از مطالبات ایشان بود که صراحت بیشتری داشت؛ اما در موارد متعددی اگر نیک بنگریم، متهم آتش به اختیار ما هستیم، اگر به دنبال حرکتی متکی بر نیروی خود نباشیم.

۱۳۹۶/۴/۱۳

اخبار مرتبط