نسخه چاپی

درسی كه باید سرمشق مان می شد

مجید تولایی

انقلاب اسلامي مردم ايران تازه به پيروزي رسيده و دو گروه مبارز، وارد بيت امام در قم شده اند. هر دو گروه دور رهبر تازه از تبعيد برگشته حلقه زده اند تا برايشان سرمشق انقلاب بگويد.
امام خميني(ره) هنوز لب به سخن نگشوده که دو نفر از دو گروه، مجادله و بحثي پيدا مي کنند و از آن سو يکي ديگر نهيب مي زند که چرا در محضر امام امت بحث مي کنيد؛ در حالي که آمده ايد اينجا تنها بشنويد.
امام که تا اين لحظه سکوت کرده در حالي که چشم به زمين دوخته مي گويد: بگذاريد بحث کنند اما...
اينجا ايشان "اما" و "اگر"هايي را مي آورد که بايد آن را اولين درس به انقلابيون و ادامه دهندگان راه انقلاب دانست. امام مي گويد: تا زماني که براي "حق جويي" بحث مي کنيد من اينجا هستم و مي شنوم ولي اگر دنبال مجادله هستيد؛ صبر نمي کنم و مي روم.
ايشان سپس خطاب به گروههاي سياسي مي گويند: وقتي ديگري در حال صحبت کردن است آن را بشنويد شايد حقي در سخنانش نهفته باشد.
سي و اندي سال است که از آن جلسه و موعظه، زمان سپري شده و امروز دو گروه سياسي شده اند چندين گروه و حزب و فرقه و مرام و مسلک که هر کدام نيز خود را حلقه اول "امام فهمان" و "ولي دوستان" و "ولايتمداران" و"انقلابيون" مي دانند و در اين حلقه آنقدر تنگ نشسته اند تا مبادا کسي در ميانشان جاي گيرد.
اما در اين ميان اتفاقاتي در ميان اين حلقه ها در حال افتادن است که انسان گاهي شک مي کند که اين حلقه ها دور امام تشکيل شده است تا به مانند مراسم دهه فجر سال قبل تنها ماکت امام را گذاشته اند وسط و براي "ولايتي" سينه چاک مي کنند که ساکت باشد و وعظ و سخني نگويد.
کافي است به زمين سياستمان نگاهي کنيم و ببينيم که تيرهاي زهرآگين حقد و کينه و حسادت و تهمت و دروغ و خود برتربيني است که به هر سويي روانه مي شود تا در اين ميان يکي از پاي در افتد تا جاي ديگري در اين ميدان فراخ تر شود و در اين زمان غافليم از اينکه هدف"زمين" نبود و تنها بهانه اي بود براي "حق جويي" و "خدمت" و نه "تقابل جويي" و "حسادت".
سي و اندي سال است که از پيامبر رحمت(صلي الله عليه و آله) سخن مي رانيم و انقلابمان را امتداد اسلام نبوي و علوي مي دانيم و برخي مان فراموش مي کنيم که اسلام نبوي به برکت"اخلاق نبوي" تا عمق جانها نفوذ کرد و اسلام برخي گروههامان دامنه تاثيرش تا نوک دماغمان نيز نمي رسد و در بهترين حالت جاذبه اي نيست که دافعه اش بماند براي بعد.
اشکال کار برخي مان در کجاست؟ چرا سرمشق پير و مراد انقلابمان را در صندوقچه زير زمين خانه مان مخفي کرديم و کليدش را هم خانه همسايه انداختيم و خود دفتر جديدي گشوديم؟
به نظر مي رسد به جاي آنکه مشغول وظيفه مان شويم سرگرم زمين بازي شديم و "اشتياق بر قدرت" را به جاي "شيفتگي خدمت" نشانديم و نامش را هم هرچه خواستيم گذاشتيم و پشت آن مخفي شديم که اگر مشتاق حق بوديم مي شنيديم آن را از زبان هر کسي که کلامي و حرفي داشت؛ حتي اگر روبه روي ما ايستاده بود. چرا که امام معصوم فرمود:" انظروا الي ما قال ولا تنظروا الي من قال" ؛ به سخن گوينده توجه کنيد نه گوينده سخن.
"حق جويي" به جاي "تقابل جويي" را بايد رمز مانايي انقلاب اسلامي دانست و اين "حق جويي " تنها از مسير "شنيدن" و نه "برچسب زدن" ميسور و ممکن است که استاد فرزانه شهيد مطهري در همان سي و اندي سال قبل به همه ما هشدار داد: "من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می توان پاسداری کرد و آن علم است و آزادی به افکار مخالف و مواجهه ی صریح و روشن با آنها."
و باز هم بايد بدانيم که به تعبير استاد انقلاب ایجاد کردن از انقلاب نگه داشتن سهل تر است.

۱۳۹۱/۳/۲۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 
چگونه راوي دقيقي براي انقلاب باشيم