نسخه چاپی

ماجرای آواز سراج نزد حاج اسماعیل دولابی

عکس خبري -ماجراي آواز سراج نزد حاج اسماعيل دولابي

در نجف انگار آدم سر سفره پدرش می رود. چنین حسی هست، همه همین طور بودند. در نجف همه شادند مثل كسی كه می رود خانه پدرش و آرامش دارد.


به گزارش نمابه نقل از جهان، سيد حسام الدين سراج نياز به معرفي ندارد. خواننده اي كه عرفان را با موسيقي پيوند زده است. او مي گويد كه افتخار مي كند به اعتقاداتش و اينكه براي اهل بيت كارهايي را ساخته و خوانده است.

هر وقت اشاره اي براي گفت وگوهاي سراج نوشته مي شود بايد اين نكته را هم اشاره كرد كه او از شاگردان ميرزا اسماعيل دولابي نيز بوده و البته درس عباس معارف هم درك كرده است.

به گزارش آوینی فیلم، بخش هاي خواندني گفت وگوي با خیمه را بخوانيد:

*متاسفانه گاهي هنر، دين را وسيله قرار مي دهد براي دنيا و جاي تاسف دارد. بعضي براي اينكه كارشان را پيش ببرند، از هنر سواستفاده مي كنند. مثلا ديده ايد كه سرود پخش مي كنند و تصاوير حرم امام رضا عليه السلام را نشان مي دهند. اين شعر پاپ هيچ ارتباطي به حضرت رضا عليه اسلام ندارد ولي ربطش مي دهند. دين را وسيله قرار مي دهند براي پيش بردن كارهاي دنيايي شان كه جاي تاسف دارد.

*توفيق بود براي من كه محضر حاج اسماعيل را درك كنم. روزي يكي از دوستان به نام آقاي اربابي من را در تالار وحدت ديد و گفت مي خواهم ببرمت يك جاي خوب، محضر حاج اسماعيل دولابي. قرار گذاشتي و با هم به جلسه حاجي رفتيم. وارد جلسه شديم و نشستيم كه ايشان گفت حاج آقا صدات مي كنه. اولين بارم بود كه حاج اسماعيل را مي ديدم. وارد كه شدم، حاجي گفت: بنشين، بعد گفت: يه چيزي بخون. و من اين شعر مولانا را خواندم كه

عاشقي پيداست از زاري دل
نيست بيماري، چو بيماري دل
هر چه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم، خجل باشم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگر است
ليك عشق بي زبان، روشن تر است

*استادي داشتم به نام استاد سيد عباس معارف. ايشان بسيار دانشمند بود. به زبان تركي، فارسي و عربي شعر مي گفت و در زمينه ادبيات، فلسفه، حكمت، نجوم و پزشكي بسيار سرآمد.

*3 سال پيش رفتيم كربلا، براي برنامه ريزي كاري كه بايد در نجف اشرف انجام مي داديم.

*در نجف انگار آدم سر سفره پدرش مي رود. چنين حسي هست، همه همين طور بودند. در نجف همه شادند مثل كسي كه مي رود خانه پدرش و آرامش دارد.

*در بين الحرمين و حرم سيد الشهدا و حضرت عباس عليهما السلام حزن هست ولي من بهت داشتم.

*شايد در تهران در مجالس عزاداري راحت اشك مي ريزيم ولي آنجا نمي دانستم تكليف چيست؟ مبهوت شدم. زمان زيادي آنجا نبودم، فقط يك شب، ولي مبهوت بودم.

۱۳۹۱/۳/۲۲

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...