نسخه چاپی

در گفتگو با آیت الله قائم مقامی مطرح شد:

رسول اكرم (ص) ختم كننده غربت نبوت و فاتح آینده بشریت

عکس خبري -رسول اکرم (ص) ختم کننده غربت نبوت و فاتح آينده بشريت

انقلاب اسلامی ایران تداوم حركتی در مسیر شناخت نبوت و بیداری اسلامی و انسانی بشریت بود كه آغاز آن حركت قیام حضرت سیدالشهداء است.

به گزارش نما ،یکی از القاب وجود مبارک و نازنین رسول اکرم‌(ص) خاتم الانبیاء است. در نگاه اولیه این طور به نظر می‌آید که نسبت به این لقب اطلاعات کامل و شناخت کافی داریم. لکن مباحث ریز و مهمی در فلسفه و کلام ذیل این عنوان می‌شود که نشان می‌دهد معرفت نسبت به مفهوم دقیق این واژه نیازمند دقت نظر مطالعه و بحث بیشتر است. لذا برای تبیین مفهوم خاتمیت و معنای دقیق خاتم الانبیاء بودن رسول مکرم اسلام (ص) نزد آیت الله سید محمد قائم مقامی استاد برجسته حوزه و دانشگاه رفتیم و نظرات گرانبهای این عالم ارزنده را جویا شدیم.

یکی از مباحث مهم در خصوص نبی مکرم اسلام (ص) بحث خاتمیت است. می‌خواهیم بدانیم خاتمیت به چه معناست؟
در خصوص وجود مبارک پیامبر مطلبی که نیازمند بازنگری و واکاوی جدی است مفهوم خاتمیت است. خیال نکنیم که خب برما معلوم است. خاتم الانبیایی لوازمی دارد که یکی‌اش این است: «لا نبیِّ بعدی» اما همین جمله حضرت به چه معنا است؟ به یک تعبیر مراد از اینکه خاتم‌النبیاء هستند یعنی لا نبی بعدی و پیامبری نمی‌آید و تا الآن هم این مسئله ثابت شده و بعد از این هم قطعاً همین خواهد بود تا قیام قیامت.

به لحاظ لغتی هم خاتمیت معانی متفاوتی دارد که البته خیلی قریب به هم است. ختم به معنای تمام کردن، به نقطه انتها رساندن، به اوج رساندن، مُهر زدن، کامل و تمام کردن است. البته همه این معانی در یک جهت هستند. شما ببینید مثلاً از مفهوم خاتمیت بعضاً این استنباط شده که هم این را بنده قبل از انقلاب می‌دیدم و هم بعد از انقلاب، حالا بعضی‌ها گفته‌اند و می‌گویند که با رحلت پیامبر دیگر بشر از نبوت مستغنی و بی‌نیاز است! تا زمان پیامبر انسان‌ها و جوامع بشری نیازمند انبیاء بودند لذا یک به یک انبیاء ارسال می‌شدند ولی رحلت آن پیامبری که خاتم الانبیا است یعنی دیگر مردم به نبوت نیازی ندارند. این برداشت امروز هم ممکن است در جمع‌های روشنفکری غرب زده دیده بشود. می‌گویند دوره نبوت تمام شده و دوره عقل آغاز شده است. البته این‌ها یک پیش فرضی هم دارند که بین عقل و وحی تعارض و تمایزی وجود دارد. هرچند خود این فرض از بیخ و بن غلط است.

شاید بتوان گفت که امروز ادعای دنیای غرب هم همین است که ما عاقلیم و دین برای زمان گذشته بوده است!
بله، مدعای دنیای غرب هم همین است که دوره نبوت تمام شده و دوران عقل و علم و تجربه و غیره شروع شده است. این یک تفسیر از مفهوم خاتمیت بود که به قطع و یقین چه به لحاظ ظاهری و لغوی و چه به لحاظ مفهومی با خاتمیت سازگار نیست. زیرا اگر مفهوم خاتمیت به اوج رساندن و به کمال رساندن یک پدیده باشد چطور می‌توانیم بگوییم وقتی یک پدیده‌ای کامل شد دیگر انسان‌ها از آن بی‌نیاز و مستغنی‌اند! طبعاً نمی‌تواند اینگونه باشد.

پس چه تعبیری به کار ببریم که درست باشد؟
ما می‌گوییم نبوت چون کامل شد نیازی به انبیای دیگر نیست که بیایند. چون این نبوت و پیامبری کامل شده لذا برای بشریت کفایت می‌کند. اما در مفهوم خاتمیت چه به لحاظ لغوی و چه به لحاظ روایی و حدیثی و آنچه در ادعیه و زیارات آمده که سنت محسوب می‌شوند آنجا ما با یک مفهومی از خاتمیت روبرو هستیم که آن را حضرات معصومین در برابر مفهومی به نام فاتحیت قرار داده‌اند. به این تعبیر که در زیارت حضرت علی (ع) در مفاتیح هم هست که یا رسول الله، شما «الخَاتَم لِمَا سَبَقَ» هستید «و الفاتِح لِمَا استُقبِل».

اینجا مفهوم خاتمیت در برابر فاتحیت آمده است. و مراد از این جمله خطاب به پبامبر اکرم (ص) این است که شما چیزی را ختم کردید و چیزی را فتح و آغاز کردید. اینجا ختم به معنای تمام کردن و به پایان رساندن است.

حضرت چه چیزی را ختم و چه چیزی را آغاز کردند؟
حضرت ما سبق عالم را ختم و تمام کرد و ما استُقبِل یا‌‌ همان مُستقبل عالم را فتح. پس رسول الله (ص) با این مفهوم خاتم گذشته و فاتح آینده بشر هستند. بنده معتقدم یک مقدار در مباحث مربوط به پیامبر جا دارد که درباره این مفهوم تامل بیشتری داشته باشیم که پیامبر چه دورانی را تمام کردند؟ و چه دورانی را آغاز کردند؟

در این مورد بنده تاملی که داشتم اعتقادم این است که واقعاً پیامبر اکرم (ص) دورانی را که شاید خیلی هم طولانی بوده -مثلاً چند هزار سال- به پایان رساندند و نقطه پایان آن بودند. این دورانی که تمام شده دورانی است که دو ویژگی دارد. کما اینکه دوران مستقبل هم که پیامبر آغاز کردند نیز دو ویژگی دارد.

اما دو ویژگی دوران ختم شده توسط حضرت. اول ارسال پی در پی انبیا است. ارسال وحی و کتاب، حالا یا کتاب‌های شریعت کامل مانند انبیای اولوالعزم یا کتاب‌های تبیینی و بیانی مثل زبور و سایر کتب.

ویژگی دیگر عدم درک و شناخت نسبت به حقیقت انبیاء توسط انسانها است. جوامع بشری در طول تاریخ حتی آنهایی که معاصر انبیاء هستند آن‌ها را نمی‌شناختند. تعبیر من از این دوران غربت انبیا است. چون وقتی شما حقیقت کسی را نشناسید او غریب است.

البته نه اینکه اصلاً نشناسند بلکه خیلی کم است. ما معتقدیم کل تاریخ بشر و کل تمدن مبتنی بر میراث انبیا است و این با شناخت مردم از حرکت آن‌ها حاصل شده ولی‌شناختی که خیلی کم است. سیاست‌ها، حکومت‌ها، فرهنگ‌ها و غیره همه تحت تاثیر حرکت انبیاء بوده است. لکن این تمدنی که ایجاد شد حاصل استفاده اندکه از میراث و معارف انبیاء بوده است. شما برای نمونه پیغمبر اکرم (ص) را می‌بینید که به معنی دقیق کلمه شناخته نشدند یعنی امت قدر او را ندانست. لذا بعد از پیغمبر، امت به ادامه او رای نمی‌دهد! رجوع و بیعت نمی‌کند با عترتی که ادامه پیغمبر است. یک خط دیگری را دنبال می‌کند. این دورانی است که ما سبق نام دارد با این دو ویژگی که عرض شد.

این مستقبل جهان که بیان کردید از چه زمانی آغاز می‌شود یا شده؟ و دو ویژگی آن چیست؟
مستقبل که گفتیم از پیامبر (ص) به بعد است و همانی است که به آن آخر الزمان هم می‌گویند. مستقبل هم دو ویژگی دارد که عکس ویژگی‌های ما سبق است. اول اینکه در مستقبل جهان دیگر نبی دیگری نمی‌آید «لا نبیِّ بعدی» تا قیام قیامت پیامبری و شریعت مربوط به پیامبر اکرم (ص) و کتاب هم قرآن کریم است.

ویژگی دوم در مستقبل و آینده جهان مربوط به اتفاقی است که در مردم به وجود می‌آید. مردم جهان این امکان را پیدا می‌کنند که نسبت به حقیقت انبیاء معرفت و شناخت پیدا کنند. به ویژه حقیقت خاتم الانبیاء که قله انبیا است. لذا اگر کسی بخواهد با عیسای مسیح و موسای کلیم الله رابطه برقرار کند، چه ارتباط عاطفی یا عقلی یا تبعیتی یا اعتقادی حتماً باید آن‌ها را از طریق پیغمبر اکرم ببیند.

از چه راهی مردم در آخرالزمان به این شناخت نسبت به انبیاء می‌رسند؟
دوران آخرالزمان دورانی است که انبیاء از طریق افزایش عقلانیت عمومی از غربت بیرون می‌آیند. از طریق افزایش بیداری جهانی که ریشه‌اش باز به عقلانیت بر می‌گردد. چون عقل رشد پیدا می‌کند و بالا می‌رود. لذا این امکان پیدا می‌شود که انبیاء شناخته شوند. البته آنطور که بوده‌اند نه آنطور که در ادوار گذشته با فیلترهای طاغوت معرفی می‌شدند. در دنیای گذشته این جور بوده که به دلیل ضعف عقلانیت عمومی انبیاء از پشت فیلتر طواغیت معرفی می‌شدند! مثلاً عیسای مسیح از طریق سزار و تزار یا هر عنوان دیگری باید معرفی می‌شد. خودت اجازه نداشتی بدانی خود مسیح کیست. این ویژگی دنیای آینده و آخرالزمان است که ما الان در آن قرار گفته‌ایم.

این قضایای بیداری در جهان را هم می‌توان به این بُعد از خاتمیت که گفتید مرتبط بدانیم؟
قطعاً همین طور است. این بیداری جهانی و اسلامی محصول فاتحیت پیغمبر نسبت به مستقبل جهان بود که بیان شد. هرچند نباید از یاد ببریم که این بیداری‌های جهانی با انقلاب اسلامی ما اتفاق افتاد. این بیداری اسلامی نماد دوران آینده بشریت است. شما دیگر نبی جدیدی نمی‌بینید ولی چون انسان بیدار و عاقل‌تر شده کم کم نسبت به نبوت و حقیقت عالم شناخت پیدا می‌کند.

می‌توانیم بگوییم که انقلاب اسلامی ایران جرقه اولیه و آغاز دوره معرفت انبیاء در دوران آخرالزمان را زد؟
صحیح‌تر این است که بگوییم انقلاب ما تداوم حرکت عظیم در دوران معرفت انبیاء است. انقلاب ما همانطور که می‌دانید تداوم یک حرکتی است که بعد از رحلت پیغمبر اکرم و به ویژه بعد از واقعه عاشورا آغاز شد. بهتر است بگوییم انقلاب اسلامی ایران تداوم حرکتی در مسیر شناخت نبوت و بیداری اسلامی و انسانی بشریت بود که آغاز آن حرکت قیام حضرت سیدالشهداء است. جرقه بیداری و بازگشت و توبه و عقلانیت از شهادت حضرت اباعبدلله (ع) زده شد و بعد به انقلاب ما که می‌رسد جمهوری اسلامی موجب شکوفا شدن این حرکت گردید. انقلاب ما نشان داد که این دوران کنونی، دوره نبوت است و پاسخی بود به آن سخن غلط که با رحلت پیامبر اکرم دوره نبوت تمام شده بلکه دوره نبوت آغاز شده است. در واقع باید بگوییم پیغمبر اکرم (ص) ختم کننده غربت نبوت و فاتح معرفت نسبت به نبوت هستند.
منبع:شما

۱۳۹۳/۱۰/۱۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...