نسخه چاپی

ساواك چه می كرد؟

فضای رعب و وحشت از دستگاه امنیتی كشور، قدرت هر گونه اظهار نظری را از مردم سلب می كرد. این نفوذ آن قدر شدید بود كه برخی از مردم گمان می كردند حتی صحبت های خصوصی و خانوادگی آن ها نیز توسط ساواك شنود می شود.

به گزارش نما، برای بسیاری از مبارزان انقلابی، اتاق های بازجویی ساواک، آخر دنیا بود؛ سازمانی مخوف که برای سرکوب مخالفان رژیم شاه ایجاد شد و نقش مهمی در مقابله با معترضان داشت. مشی ساواک را می توان رویکرد حقیقی رژیم شاه در برابر مخالفانش فرض کرد. فضای رعب و وحشت از دستگاه امنیتی کشور، قدرت هر گونه اظهار نظری را از مردم سلب می کرد. این نفوذ آن قدر شدید بود که برخی از مردم گمان می کردند حتی صحبت های خصوصی و خانوادگی آن ها نیز توسط ساواک شنود می شود. «اوریانا فالاچی»، خبرنگار مشهور ایتالیایی، در مصاحبه ای از شاه پرسیده بود: «وقتی در تهران می کوشم درباره شما حرف بزنم، مردم به سکوت ترس آلودی می گرایند. حتی جرأت نمی کنند نام شما را بر زبان بیاورند، چرا؟» پاسخ شاه به این پرسش جالب و قابل تأمل بود. او شانه ای بالا انداخت و گفت: «تصور می کنم به دلیل نهایت احترام. البته در خصوص اقتدار، من انکار نمی کنم؛ زیرا از جهتی درست است، اما توجه کنید برای انجام اصلاحات نمی توان مقتدر نبود.» [۱]
با این حال شاه خوب می دانست که این اخبار شکنجه های مخوف رژیم بود که بیش از هر چیزی رعب و وحشت را در جامعه حاکم می کرد و باعث امتناع مردم از سخن گفتن درباره او می شد. در حقیقت ستایش «نارسیس وار» شاه از خودش، توهمی بود که ریشه در یک واقعیت تلخ داشت. امروزه اسناد و مدارک پرشماری از نحوه بازجویی های دستگاه امنیتی رژیم شاه در دست است که ریشه های این به گفته او، «احترام» را آشکار می کنند.
برای بسیاری از مبارزان انقلابی، اتاق های بازجویی ساواک، آخر دنیا بود؛ سازمانی مخوف که برای سرکوب مخالفان رژیم شاه ایجاد شد و نقش مهمی در مقابله با معترضان داشت. مشی ساواک را می توان رویکرد حقیقی رژیم شاه در برابر مخالفانش تلقی کرد. فضای رعب و وحشت از دستگاه امنیتی کشور، قدرت هر گونه اظهار نظری را از مردم سلب می کرد. این نفوذ آن قدر شدید بود که برخی از مردم گمان می کردند حتی صحبت های خصوصی و خانوادگی آن ها نیز توسط ساواک شنود می شود. «اوریانا فالاچی»، خبرنگار مشهور ایتالیایی، در مصاحبه ای از شاه پرسیده بود: «وقتی در تهران می کوشم درباره شما حرف بزنم، مردم به سکوت ترس آلودی می گرایند. حتی جرأت نمی کنند نام شما را بر زبان بیاورند، چرا؟» پاسخ شاه به این پرسش جالب و قابل تأمل بود. او شانه ای بالا انداخت و گفت: «تصور می کنم به دلیل نهایت احترام. البته در خصوص اقتدار، من انکار نمی کنم؛ زیرا از جهتی درست است، اما توجه کنید برای انجام اصلاحات نمی توان مقتدر نبود.» با این حال شاه خوب می دانست که این اخبار شکنجه های مخوف رژیم بود که بیش از هر چیزی رعب و وحشت را در جامعه حاکم می کرد و باعث امتناع مردم از سخن گفتن درباره او می شد. در حقیقت ستایش «نارسیس وار» شاه از خودش، توهمی بود که ریشه در یک واقعیت تلخ داشت. امروزه اسناد و مدارک پرشماری از نحوه بازجویی های دستگاه امنیتی رژیم شاه در دست است که ریشه های این به گفته او، «احترام» را آشکار می کنند. شکل گیری ساواک مجلس شورای ملی در اسفندماه سال ۱۳۳۵، قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را تصویب کرد. این سازمان، در سال ۱۳۳۶ش، با کمک سازمان های اطلاعاتی آمریکا شکل گرفت. این سازمان که در واقع آمیزه ای از «سیا»، «اف بی آی» و سازمان امنیت ملی آمریکا بود، وظایف و اختیارات گسترده ای داشت؛ اما وظیفه اصلی آن، پشتیبانی از شاه و ریشه کن کردن افراد مخالف رژیم پهلوی بود. ساواک از سه قسمت اصلی حوزه ریاست، ادارات کل و شاخه ها (در تهران، استان ها و شهرستان ها) و نمایندگی هایی در خارج از کشور تشکیل می شد. «یرواند آبراهامیان» در کتاب معروفش، «ایران، بین دو انقلاب» می نویسد:«اعضای نیروهای ساواک در مجموع بالغ بر ۵۳۰۰ مأمور تمام وقت و شمار بسیاری جاسوس ناشناس را در بر می گرفت. ساواک با هدایت و سرپرستی ارتشبد نصیری، همدم قدیمی شاه، می توانست گزارش های رسانه های گروهی را سانسور کند، متقاضیان مشاغل دولتی را گزینش کند و بر پایه اظهارات منابع قابل اعتماد غربی از هر شیوه ای، از جمله شکنجه، برای از بین بردن مخالفان استفاده کند. به گفته یک خبرنگار انگلیسی، ساواک چشم و گوش شاه و در مواقع ضروری مشت آهنین وی بود.»[۲]
همکاری موساد و ساواک
از اواخر دهه ۱۳۳۰ش، نقش مأموران اطلاعاتی آمریکا(CIA) و انگلیس(MI۶) در آموزش ساواک کم شد. در پی این تغییر، موساد(سازمان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی) جای دو سازمان اطلاعاتی قبلی را گرفت. «حسین فردوست» در خاطراتش، این رویکرد جدید را نقشه آمریکا و انگلیس برای نزدیک کردن ایران به رژیم صهیونیستی می داند. دلیل این مسئله هر چه که بود، موساد از همکاری با ساواک به شدت استقبال کرد. در پی همین توافق بود که پای افسران سازمان اطلاعاتی موساد، مانند «یعقوب نیمرودی»، به ایران باز شد و زمینه همکاری های گوناگون شاه با رژیم صهیونیستی را به وجود آورد. به این ترتیب ساواک، در اواسط دهه ۴۰ شمسی، در عرصه آموزش و اجرای عملیات، شباهت زیادی به موساد پیدا کرد و بر اساس پیشنهاد مربیان آن بود که اداره کل نهم (تحقیق) به وجود آمد. ظاهراً در همین ارتباطات بود که شیوه های شکنجه نوین به بازجویان ساواک آموزش داده می شد. در اوایل دهه ۵۰ شمسی بود که با تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، ساواک به محور فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی رژیم برای سرکوب معترضان تبدیل شد.
کمیته مشترک ضد خرابکاری
«کمیته مشترک ضد خرابکاری»، روز چهارم بهمن ماه سال ۱۳۵۰، به دستور شاه، در محل زندان موقت اطلاعات شهربانی تشکیل شد. هدف از تشکیل این کمیته، ایجاد هماهنگی میان عملکرد نهادهای امنیتی رژیم بود. تا پیش از این، شهربانی، ساواک، ضد اطلاعات ارتش و سایر مراکز اطلاعاتی رژیم، هر کدام به تنهایی اهداف اطلاعاتی و امنیتی مورد نظر خود را دنبال می کردند. این اقدامات جداگانه، در بسیاری از موارد، سبب ایجاد ناهماهنگی و حتی اصطکاک میان سازمان های مذکور می شد. هر کدام از این سازمان ها پیروزی در یک عملیات را منحصراً به حساب خود می گذاشت یا شکست در عملیات را نتیجه دخالت سازمان رقیب اعلام می کرد. در همان حال گسترش اعتراضات مردمی علیه رژیم و وحشت شاه از این مسئله، باعث شد در آبان ماه سال ۱۳۴۹، کمیته ای برای بررسی اعتراضات دانشگاه ها، در اداره سوم ساواک به وجود آید. در پی تشکیل این کمیته، در سال ۱۳۵۰ه.ش، یک کمیته ضد خرابکاری هم به سرپرستی «منوچهر هوشنگ ازغندی» (معروف به دکتر منوچهری) در زندان اوین و کمیته دیگری با همین منظور در شهربانی، زیر نظر رئیس شهربانی و به سرپرستی حسن ختائی و کارمندان اداره اطلاعات شهربانی به وجود آمد. با این حال شاه معتقد بود که این کمیته ها قادر نیستند مسئولیت بازجویی و کشف فعالیت های معترضان را به خوبی ایفا کنند. به همین دلیل، «کمیته مشترک ضد خرابکاری» ایجاد شد. پس از تأسیس این کمیته، تمامی سازمان ها و کمیته های فعال در زمینه درگیری با معترضان، منحل و کارمندان آن ها، مأمور به خدمت در مرکز جدید شدند. اداره کل سوم ساواک مسئولیت مدیریت کمیته جدید را برعهده گرفت و با پیوستن بازجویان و شکنجه گران سایر نهادهای امنیتی شاه، «کمیته مشترک ضد خرابکاری» به آخرین ادوات شکنجه و شیوه های بازجویی، مجهز شد.
استقرار کمیته در مستدیر
کمیته مشترک ضد خرابکاری فعالیت خود را در اداره اطلاعات شهربانی، مستقر در ساختمان زندان موقت شهربانی، واقع در مرکز شهر تهران(باغ ملی) شروع کرد؛ اما مدتی بعد به ساختمان مستدیر (که توسط آلمان ها در سال ۱۳۱۶ه.ش ساخته شده و نخستین زندان مدرن ایران محسوب می شد) واقع در میدان مشق (شمال غرب میدان توپخانه) منتقل شد .
ساختار تشکیلاتی کمیته ضد خرابکاری
نمودار تشکیلاتی کمیته مشترک، شامل سه واحد اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی با ۳۷۵ پست سازمانی دائم و ۱۸۸ پست موقت بود. کمیته، محل استقرار مجرب ترین و خشن ترین شکنجه گران رژیم شاه بود. شکنجه مخالفان و مبارزان سیاسی، که در تمام دهه ۴۰ ادامه داشت، پس از تشکیل «کمیته مشترک ضد خرابکاری» به اوج رسید. اسناد و مدارک بی شمار و خاطرات مبارزان و مخالفان سیاسی و آثار و مدارک بر جای مانده در بازداشتگاه ها و زندان ها، به ویژه پس از تشکیل «کمیته مشترک ضد خرابکاری»، حاکی از رواج شکنجه های مرگباری است که از سوی ساواک اعمال می شد. ظاهراً بخش عمده ابزار ها و ادوات این کمیته برای شکنجه زندانیان توسط موساد تأمین شده بود.
ساختمان زندان و شکنجه گاه ها
بازداشتگاه کمیته مشترک ضد خرابکاری، دارای چهار بند انفرادی با ۸۶ سلول ۵/۲×۵/۱ متر و دو بند عمومی با ۱۸ سلول بزرگ دویست نفری، محل اعمال شدیدترین شکنجه ها بود. سلول ها و اتاق های هر بند در راهرویی بود که در طول، از هم جدا شده بودند تا زندانیان نتوانند سلول های روبه رو را ببینند. در سه طبقه ساختمان مدور بازداشتگاه، اتاق های مخصوص بازجویان و شکنجه گران تعبیه شده بود. اتاق تَمشیَت یا اتاق «حسینی»، یکی از این اتاق ها بود که در آن زندانی تا سر حد مرگ شکنجه می شد تا اعتراف و اقرار کند. محوطه دوّار بازداشتگاه با نرده هایی محصور شده بود تا متهم نتواند خود را از طبقات بالا به پایین بیندازد و خودکشی کند. زندانیان در بازداشتگاه به لحاظ استفاده از سرویس های بهداشتی و حمام در مضیقه بودند. زخم ها و جراحت های ناشی از شکنجه ها و ضربات شلاق، در تنها بهداری زندان، به طرز نامطلوبی پانسمان می شد و پزشکیار کم سواد این بهداری برای کاهش دردهای زندانیان فقط به تجویز چند مسکن (نوالژین) و آسپرین اکتفا می کرد.[۳]
آویزان کردن از سقف، دستبند قپانی، آویزان کردن صلیبی، شوک الکتریکی، آپولو، سوزاندن نقاط حساس بدن با فندک و شعله شمع ، قفس هیتردار، صندلی هیتردار، باتوم برقی و از همه بالاتر شلاق با کابل برقی را می توان از متداول ترین شکنجه های جلادان و مأموران شکنجه گر کمیته مشترک ضد خرابکاری برشمرد.
خاطراتی از شکنجه در آخر دنیا
در چنین محیط رعب انگیزی، معترضان به بدترین شکل ممکن مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند. شکنجه ها تنها به شکنجه های جسمی محدود نمی شد؛ بلکه شکنجه های روحی را هم در بر می گرفت. عزت شاهی، از مبارزان معروف انقلاب در خاطراتش می نویسد:«گاهی که مرا به بازجویی می بردند، چون هیچ لباسی به تن نداشتم، مرا لخت و عور به روی زمین سرد می نشاندند و هرچه التماس می کردم که یک تکه کاغذ یا مقوایی بدهند تا بر روی آن بنشینم، فایده ای نداشت. گاهی صبح تا ظهر روی زمین سرد می نشستم و به راستی خیلی اذیت می شدم و سرما تا عمق وجودم نفوذ می کرد. به این هم بسنده نمی کردند. گاهی یکی از آن ها می آمد و پایم را باز می کرد تا همه جایم پیدا شود. بعد مسخره ام می کردند و می خندیدند. یکی می گفت: چریک چطوری؟ دیگری می گفت: چروک چطوری؟ حسابی هتک حرمتم می کردند و از هیچ اذیت و آزار و توهینی فروگذار نبودند. بدتر از یک حیوان رفتار می کردند. خیلی غیرانسانی! می خواستند به لحاظ شخصیتی خردم کنند. چون هنوز زمستان تمام نشده بود و من مجبور بودم با یک پتو در سلول سر می کنم. سعی داشتم که غذا نخورم و فقط با خوردن آب و برخی خورش ها و یا آب آشامیدنی سد جوع کنم تا نیاز به دستشویی پیدا نکنم.»[۴]
«مرضیه دباغ»، از بانوان مبارز و انقلابی، نیز در خاطراتش شکنجه های ساواک و رفتارهای غیرانسانی بازجوها را به یاد می آورد و می گوید:« شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه ای صورت می گرفت. در مواقع حرفه ای آنقدر شلاق بر کف پاهایم می زدند که از هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده و مجبورم می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود. یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می کرد و زخم هایم می سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق درامان بماند؛ از شدت خستگی چشم هایم را نمی توانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشم هایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد ـ خدا عذابش را زیاد کند ـ چشم هایم را کاملاً بستم و به خدا توکل کردم. مدتی ایستاد و رفت، طولی نکشید که دوباره بازگشت و باتومی در دست داشت؛ جلو آمد و مرا کتک زد؛ وحشی و نامتعادل به نظر می آمد، هر چه می پرسید اظهار بی اطلاعی می کردم. اثر باتوم برقی بر روی نقاط حساس بدن از جمله گوش، لب و دهان به قدری دردناک بود که کاملاً بی حس و بی نفس می شدم.»
شکنجه گران ساواک
اسناد و مدارک موجود و نیز سخنان و اظهارنظرهای بسیاری از کسانی که در طول دوران شاه (به خصوص در دهه۵۰ ش) به اتهامات سیاسی دستگیر شده و تحت شکنجه و آزار قرار گرفته اند، نشان می دهد که «محمدعلی شعبانی» معروف به «حسینی»، از معروف ترین چهره های شکنجه گر ساواک در زندان اوین و به ویژه در کمیته مشترک ضد خرابکاری بوده است. به شهادت بسیاری از زندانیان سیاسی دوره پهلوی دوم، «حسینی» در تحت تعقیب قرار دادن، شکنجه های مرگ بار جسمی و روحی و به قتل رساندن بسیاری از مبارزان و مخالفان سیاسی رژیم پهلوی، نقش مهمی ایفا کرده است. زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی دوران پهلوی از حسینی، که قبل از دستگیری اقدام به خودکشی کرد، خاطرات تکان دهنده ای نقل کرده اند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی صدها تن از کسانی که تحت آزار و شکنجه حسینی قرار گرفته بودند، طی نامه ها و شکایت نامه هایی خطاب به دادگاه و دادستانی انقلاب، از جنایات و شکنجه های غیرانسانی و مرگباری پرده برداشتند که وی علیه زندانیان انجام داده بود. در لابه لای این نامه ها و شکایت ها، به موارد متعددی از آزارهای جسمی، روحی و حتی تجاوز به عنف، درباره برخی زندانیان سیاسی یا وابستگان آن ها توسط حسینی و همکارانش در ساواک، اشاره شده است. حسینی که مهمترین اتاق شکنجه کمیته مشترک ضد خرابکاری به او اختصاص داشت، به شدت قسی القلب و بی رحم بود. او کمترین توجهی به مسائل عاطفی و انسانی نداشت و حتی از شکنجه غیرانسانی زندانیان بیمار و آسیب دیده جسمی خودداری نمی کرد. به گفته زندانیان سیاسی دوران شاه «حسینی بزرگترین و متخصص ترین شکنجه گران ساواک بود و اتاق حسینی مهمترین اتاق شکنجه» محسوب می شد. بسیاری از مهمترین آلات و ابزارهای مخوف و زجرآور شکنجه، نظیر دستگاه آپولو، تخت خواب فلزی، سوزن و شوک الکتریکی، شلاقهای مختلف و گاه کشنده و ... در اتاق او وجود داشت. به گفته شاهدان عینی، برای اقرار گرفتن از زندانیان تحت شکنجه، گاه اعضای خانواده و بستگان نزدیک آن ها را نیز دستگیر و در حضورشان به شدت شکنجه می کردند. دراغلب موارد قربانیان تا مدتها قادر به راه رفتن نبودند و پوست زیرین پای آنان کنده و استخوان پا دیده می شد و به ناچار به صورت «سُر خوردن» بر روی زمین از جایی به جایی دیگر می رفتند. تنها تعداد اندکی از زندانیان قادر به مقاومت در برابر این شکنجه ها بودند. «عزت شاهی» یکی از این زندانیان بود که با وجود ماه ها شکنجه حاضر نشد اطلاعات مؤثری در اختیار ساواکی ها بگذارد. یکی از همرزمان وی می گوید:« ساواک انتظار داشت با دستگیری و شکنجه عزت[شاهی] بسیاری از نیروهای مبارز را دستگیر کند، [او] بسیار مقاوم بود و اطلاعاتی که به ساواک می داد [ به اصطلاح اطلاعات] سوخته بود. [ او] بسیار مقاوم، پافشار [ درعقیده] و بسیار رازدار[ بود] . گاه دو سه نفری با هم او را شلاق شدید می زدند که حتی ناخنهایش کنده می شد و به خاطر نرسیدن دارو زخمها [یش] دیر خوب می شد [ولی] هیچوقت هیچی را لو نداد.» برخی از شکنجه شدگان درباره شکنجه تیم «حسینی» تصریح کرده اند: «چنان شکنجه می کردند که زندانیان دوست داشتند هر چه سریعتر اعدام شده و از درد و رنج راحت شوند.» حسینی در بیشتر مواقع، وقتی با مقاومت زندانی روبه رو می شد از دستگاه آپولو برای گرفتن اقرار استفاده می کرد. یکی از شکنجه شدگان می گوید: «شکنجه آپولو بدترین شکنجه ها بود و [زندانیان] هر چه بیشتر نعره می زدند و داد می زدند صدا بیشتر به [داخل] کلاه [خودِ آهنی] پیچیده و باعث سردرد و ناراحتی عصبی و میگرن و [درد] اعصاب می شد و فشار دستگاه بسیار شدید بود [و] رعشه و فشار وحشتناکی [به قربانیان] منتقل می شد... شوک الکتریکی را هم به جاهای حساس بدن مثل لب، دهان، گوش و ... (در حالی که دستها و پاها بسته بود) وارد می کردند.»
از محمدعلی شعبانی (معروف به دکتر حسینی) که بگذریم، اسناد و مدارک موجود نشان می دهد، بهمن نادری پور معروف به تهرانی، از پر آوازه ترین شکنجه گران ساواک در کمیته مشترک ضد خرابکاری و نیز اوین بوده است. بازجویان و شکنجه گران متعددی زیر نظر و دستور او، مخالفان سیاسی رژیم را شکنجه می کردند. بهمن نادری پور پس از دستگیری و در جریان بازجویی هایی که طی همان فرصت کوتاه از او به عمل آمد، به گوشه هایی از نقش خود در شکنجه و آزار مخالفان سیاسی رژیم، اشاره کرد. او با توجه به احاطه ای که نسبت به فعالیت کمیته مشترک ضد خرابکاری داشت از بسیاری از جنایات ساواک و همکارانش در آن روزگار پرده برداشت.
اعترافات و دست نوشته های تهرانی، افزون بر طرح زوایایی از نقش او در شکنجه و آزار مخالفان، به نقش مدیریتی، هدایتی و نیز اجرایی تعداد دیگری از مسئولان و مجریان ساواک، در زندانها اشاره کرده است. فریدون شادافزا معروف به شاهین از دیگر شکنجه گران ساواک در کمیته مشترک ضد خرابکاری بود که در اعترافات او نیز به موارد متعدد شکنجه در زندان های آن دوران اشاراتی شده است. وظیفه خواه معروف به منوچهری، جهانگیر تارخ، علیرضا موحدیان مقدم، علی خداداد کردبچه، حسن نفر، احمد رستمخانی، یدا...شادمانی، نوروزیان (معروف به امیدیان) و بیژن یحیایی از دیگر شکنجه گران و بازجویان ساواک بودند که در اعترافات و دست نوشته های آن ها، مستندات و مطالب تأسف باری از شیوع گسترده شکنجه های جسمی و روحی در زندان های ساواک وجود دارد. نگاهی گذرا به عملکرد ساواک، که زیر نظر شاه، مخالفان او را مورد تعقیب، آزار و شکنجه قرار می داد و گاه به قتل می رساند، موضوعی است که در مستندهایی مانند «انقلاب ۵۷» اصولاً به چشم نمی آید و دیده نمی شود. با این حال نباید فراموش کرد که حتی اگر وقایع تاریخی را فراموش کنیم، قادر به پنهان کردن آن ها، برای همیشه، نخواهیم بود.
پی نوشت
۱- اوریانا فالاچی، مصاحبه با تاریخ، ج ۲، امیرکبیر ۱۳۵۸، صص ۱۰ و ۱۱
۲-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۸۹، صص۵۳۶ و ۵۳۷
۳-خاطرات عزت شاهی، به همت محسن کاظمی، ص۱۷۸

۱۳۹۴/۱/۱۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...