نسخه چاپی

فرزاد جمشيدي:

می‌خواهم چیزی بگویم كه می‌ترسم شما و خوانندگانتان باور نكنید

عکس خبري -مي‌خواهم چيزي بگويم كه مي‌ترسم شما و خوانندگانتان باور نكنيد

همین شب قدر سال گذشته،در سحر شهادت حضرت علی‌(ع) متنی خواندم كه شاید یك هفته روی آن كار كرده بودم. می‌خواهم چیزی بگویم كه می‌ترسم شما و خوانندگانتان باور نكنید.



فردا»: سحرخیزان
عزیز تا اذان صبح 5 دقیقه باقی است!» این جمله‌ حتما برای شما هم نوستالژی دارد.
وقتی که همه با چشم‌های پف کرده، دور سفره سحری می‌نشستیم و از ترس تمام شدن زمان،
دو لپی لقمه‌ها را پایین می‌دادیم و مدام گوشمان به رادیو و چشم‌مان به تلویزیون
سیاه و سفید خانه بود تا اذان پخش شود. اما چند سالی است که شرایط تغییر کرده.
حالا بسیاری از خانواده‌ها مقابل تلویزیون‌های بزرگ می‌نشینند و همراه با مرغ سحر
رمضان یا همان فرزاد جمشیدی خودمان سحری می‌خورند. آقای مجری در این چند سالی که
میهمان سحرگاهی خانه‌ها می‌شود، بسیاری از کلیشه‌ها را شکسته و با آنکه 30 شب تمام
یک تنه، بدون کارشناس و میهمان به لنز دوربین زل می‌زند و برنامه اجرا می‌کند اما
هرگز کلامش خسته کننده و تکراری نمی‌شود
. هیچوقت نمی‌گوید 5 دقیقه تا سحر باقی‌است.
حتما کلی ذوق و خلاقیت به خرج می‌دهد تا همین جمله ساده تغییر کند
. «همشهری
آیه
»
به این بهانه   با مرغ سحر ماه رمضان، گفت‌وگویی خانوادگی
داشته است درباره سبک زندگی دینی او
.



آقای جمشیدی! برای من همیشه عجیب
بوده که شما چگونه می
توانید
15 دقیقه تمام به لنز دوربین خیره شوید و لشکر واژگان را بدون تپق رهبری کنید.
چگونه به این فرهنگ واژگانی قوی دست پیدا کرده
اید؟



فکر میکنم
بعد از لطف خدا و کمک قرآن، زندگی کردن کنار علی بن موسی
الرضا(ع)
و توسل به حضرت باعث شده که در زمینه اجرا تقریبا موفق باشم. وجود مبارک امام رضا
(ع)
را به
عنوان عالم آل محمدمیشناسند.
من هم در جوار ایشان درس خوانده
ام.
زمانی که در گروه معارف کار می
کنیم
و می
خواهیم در مورد معارف اهل
بیت(علیهم
السلام)
حرف بزنیم باید بهترین واژه
ها
را دستچین کنیم، چون قرار است در مورد بهترین آدم
ها
حرف بزنیم. نکته بعد، فراگیر بودن یک برنامه تلویزیونی است؛ بنابراین مجری
تلویزیون نماینده
ای
از فضایل
یک ملت است. در جایی که کوهوارههای
بزرگی مثل شعرا و علما داریم و می
خواهیم
برای چنین مردمی حرف بزنیم، باید در انتخاب واژه
ها
بسيار دقت کنیم. از سوي دیگر، گاهی اوقات برنامه
های
ما مخاطبان خارج از کشور هم دارد، بنابراين باید به سبکی اجرا شود که آنها هم
بتوانند با برنامه ما ارتباط برقرار کنند.



البته شما با مخاطب عام هم
سروکار دارید. هیچوقت نترسیدید که سطح متن
ها
بالا برود و مخاطب تلویزیونی را به قول معروف پس بزند؟



ایرانیها
بینندگان بسیار قوی
اي
هستند. درواقع ما از لحاظ دانش با بهترین بینندگان دنيا روبه
رويیم.
به همین دليل باید حواسمان جمع باشد. رهبرمعظم انقلاب در یکی از سخنرانی
هایشان
برای کارکنان صداوسیما به نکته بسيارظریف تفاوت عامه و عموم مردم اشاره کردند.
عامه مردم کسانی هستند که از سواد کمتری برخوردارند و برنامه
های
عامه
پسند بسیاری هم اجرا میشود.
اما عموم مردم شامل گروه بزرگی از علما، دانشگاهیان، خانم
هاي
خانه
دار و حتی یک پیرمرد و پیرزن
روستایی است. بنابراین من کار فوق
العادهای
انجام نمی
دهم.
باید این
گونه
حرف زده شود. اگر تا
کنون
چنین چیزی نبوده، باید پرسید چرا کم
کاری
کرده
اند؟ چرا صحبتهای
مجریان هیچ آهنگی ندارد و چرا از سجع و وزن در آن خبری نیست؟ در پژوهشی که درباره
سخن گفتن مجریان انجام شده به این نتیجه رسیدند که اکثریت قریب به اتفاق مجریان
تلویزیونی متاسفانه نمي
توانند
بیشتر از ۲۲۰
کلمه
حرف بزنند، در صورتی که ادبیات غنی و سرشاری داریم که این ادبیات باید وارد
تلویزیون شود.



یعنی شما معتقدید زبان اجرای شما
برای کسی سنگین نیست؟



یادم هست در یکی از دیدارهایی که
با مقام معظم رهبری داشتیم، ایشان فرمودند اگر همکارانتان با شما چالش کردند که
چرا اینقدر ادبی حرف می
زنید،
بگويید که تلویزیون در این 10، 15سال اخیر میزان فهم مردم را پايین تصور کرده.
چطور بود که ۱۵۰
سال
پیش مردم در قهوه
خانهها
و جاهای دیگر به زبان شاهنامه فردوسی و سعدی با هم حرف می
زدند؟
آن روزها که خبري از رسانه
ها
نبود، مردم این
طوری
با هم صحبت می
کردند.
نقل سعدی می
گفتند،
نقل شاهنامه می
گفتند.
احساس می
کنم
از زمانی که ما این کار را شروع کردیم، نحوه اجراها کمی تغییر کرده. البته در
اینکه زبان معیار باید در تلویزیون باشد هیچ شکی نیست اما اينكه همه مردم متوجه
حرف
هایم میشوند
یا نه، باید کمی تلاش کنند. حرفتان را تا حدودی قبول دارم ولی ما فرهنگ و ادبیاتي
قوی داریم که در گذشته بیشتر رواج داشته است. از این گذشته، زبان معیار زبان خاصی
نیست. مثلا اشتباه سخن نگفتن، شمرده سخن گفتن و به قواعد دستور زبان فارسی قائل
بودن. بسياری از گویندگان خبری بعضی از حرف
های
«بسم
الله الرحمن الرحیم» را که باید
مشدد خوانده شوند درست ادا نمی
کنند.
زبان معیار یعنی اينكه کلمات را تلفظ درست كنیم. البته تمام صحبت
هایمن
ادبی نیست؛ فقط یک متن ادبی در آغاز برنامه داریم. بقیه حرف زدن
های
من معمولی است. مثلا این متن که:«خدایا رفتم سری به صندوق پستی دلم زدم، دیدم تو
واسه من یه ای
میل
فرستادی و برام نوشتی بنده من، از صبح تا حالا دارم نگات می
کنم
که ببینم وسط این همه کار وقت می
کنی
یه حالی هم از من بپرسی و یه ذره با من حرف بزنی». مردم متوجه این زبان می
شوند.



حالا چطور شد که تصمیم گرفتید
کلیشه
های
رایج اجرای برنامه
های
مذهبی را بشکنید؟



کارهای مختلفی انجام میدهم؛
مثلا اجراي کشورهای مختلف را می
بینم
و از آنها الگوبرداری مثبت می
کنم.
علاوه بر این، مقاله
هایی
از ۴۷
کشور دنيا جمعآوری
کرده
ام که در خصوص چگونگی و مهارت
اجرا نوشته شده
اند.
یادم می
آید
مقاله ترجمه شده
ای
از کشور آلمان خواندم که درباره ۲۵
مدل
خندیدن ریاکارانه مجری در آن بحث شده بود. در هیچ جای دنیا نمی
پسندند
مجری قبل از اینکه رنگ دکور را ببیند، رنگ لباسش را انتخاب کند. اصلا مگر تلویزیون
را از غرب نگرفته
ایم؟
پس چرا در انجام بعضی از کارهایی که در چارچوب قوانین دین و ایران مجاز است، از
آنها الگوبرداری نمی
کنیم؟
باید جهانی فکر کنیم و بومی عمل کنیم. البته این شعار ورد زبانمان شده ولی
متاسفانه به آن عمل نمی
کنیم!
بازهم تاکید می
کنم
باید به
روز
باشیم، سپس در مورد دین و علما حرف بزنیم. این دو در کنارهم کار متفاوتی می
شود.



گویا شما سابقه کار مطبوعاتی هم
دارید. اصلا چطور شد که از دنیای مطبوعات به دنیای اجرا آوردید؟



از هر فوتبالیستی بپرسید چطور
فوتبال را آغاز کردی، برایتان از توپ پلاستیکی و زمین خاکی صحبت می
کند.
کار من هم تقریبا همین
طور
شروع شد؛ یعنی صحبت کردن در جمع خانواده. از همین
جا
به همه خانواده
هایی
که می
خواهند فرزندانشان خوب سخن
بگویند می
گویم
کاری را که پدر من انجام
داد
بکنند. پدرم شرایطی فراهم می
کرد
که بتوانم از همان موقع اگر غزل خوبی می
دانستم
یا حکایت خوبی از سعدی خوانده بودم و منظومه
ای
از حفظ بودم،آن را در جمع بخوانم. البته تنها قوال نبودم؛ همه اینها را اجرا می
کردم.
بعد هم به فعالیت
های
ادبی
ام در انجمن اسلامی مدرسه ادامه
دادم. سپس با دوستان حوزه هنری آشنا شدم و گزارش برنامه
های
شب
های خاطره را مینوشتم؛
تا اینکه پایم به مطبوعات کشیده شد. بعد هم گزارشگری، خبرنگاری، گویندگی و مجری
گری.



 



گویا خیلی اهل مطالعه هستید،
درست است؟



بله، مجری باید مطالعه عمومی
داشته باشد. به
عنوان
مثال من حتما باید بازی ایران و ازبکستان را دنبال کرده باشم. از فوتبال و والیبال
کشورم مطلع باشم، ازبرنامه
های
مجلس شورای اسلامی با
خبر
باشم و در خصوص نیازهای جوانان اطلاعات بیشتری داشته باشم. بعد از این اطلاعات
عمومی، باید در شا
خه تخصصی خودم که
فرهنگ، ادبیات و معارف است مطالعه کنم. در خانه
ام
هفت کتابخانه هست که مرتب از کتاب
هایش
استفاده می
کنم.
خواندن مقاله
های
مرتبط هم جزئی از کارمن است. بدون غلو ۱۵
روز
اول ماه شوال را به خودم استراحت می
دهم.
از ۱۵
شوال پارسال تا ماه رمضان امسال
برای ۳۰
روز
برنامه سحر، روزی ۳ الی ۴
ساعت
مطالعه می
کنم.



از 15 شوال سال گذشته تا رمضان
امسال می
شود
340 روز. اگر این عدد را در 4 ضرب کنیم، یعنی حدود 1360 ساعت برای رمضان امسال
مطالعه کرده
اید؟



بله، این اصلا اغراق نیست. باید
مطالبم را جمع کنم تا سلام امشب من، با سلام فردا شب تکراری نشود. همين
طور
خداحافظی.



احتمال نمیدهید
شاید سال بعد برای اجرای برنامه سحر دعوت نشوید؟



بهصراحت
می
گویم که حضور مجری تلويزیون
ارتباط زیادی به اراده کسی ندارد. یعنی آن
طور
نیست که بگويیم فرزاد جمشیدی از حمايت یک حامی در سازمان برخوردار است که او را
دعوت می
کنند.
حتی اگر مدیری یک مجری را نخواهد، بنابر سلیقه مردم او را دعوت می
کنند.
مجری باید کاری کند که در قاب تلویزیون برای مردم بماند. هیچ نگرانی
اي
در این زمینه ندارم. اگر در ماه رمضان نشد از نوشته
هایم
استفاده کنم، در حوزه
هاي
دیگر خرجش می
کنم؛
مثلا در یک رسانه مکتوب چاپش می
کنم
یااینکه آنها را به يك خبرگزاری مي
دهم.



عدهای معتقدند رسانه
نباید در هنگام سحر یا موقعیت
هاي
زمانی خاص ديگر وارد خلوت مردم بشود. یکی از همکارانتان گفته بود اگر یک میلیارد
هم بدهند، سحرها برنامه اجرا نمی
کنم.



قصد پاسخگویی به آن دوستمان
را ندارم چون فکر می
کنم
در طول ایام جوابشان را گرفته
اند.
اينكه روی آنتن بمانیم و اندیشه ما هم بماند خوب است. مضافا براینكه اجرای برنامه
های
سحر بسيار سخت دارد. دوستان هم به
دليل
سختی کار است که اجرا نمی
کنند،
نه اینکه واقعا نگران حال و قال مردم باشند. بدون تعارف بگويم اگر می
توانستند
آنجا را هم تصرف می
کردند.
با این برنامه ثابت شد که می
توان
با اجرای متفاوتِ برنامه
های
دینی در آن زمان هم بیننده داشته باشیم؛ مثل برنامه «نود». اصلا به اين فکر نمی
کنم
که نباید وارد خلوت مردم شد. اتفاقا باید به آن ساعت مردم جهت داد. دعا کردن آدابی
دارد که باید آن را آموزش داد. اگر غیر از این باشد، نباید زیارتنامه نوشت.



خاطره جالبی هم از برنامههای
سحری
تان
دارید؟



در سحر شهادت حضرت علی(ع)
متنی خواندم که شاید یک هفته روی آن کار کرده بودم. می
خواهم
چیزی بگویم که می
ترسم
شما و خوانندگانتان باور نکنید. به خدای علی سوگند بعد از سه چهار روز از پخش
برنامه یک نفر از خوزستان تماس گرفت و گفت ۱۳
نفر
از اهالی خانواده ما که سنی بودند، شیعه شدند.



چه سالی؟



همین شب قدر سال گذشته.



پس چنین موضوعی نشان میدهد
که ما می
توانیم
سبک زندگی دینی را در رسانه
ها
به ویژه رسانه ملی تبلیغ کنیم.



در اینجا دو موضوع مطرح میشود؛
تلویزیون دینی ودین تلویزیونی. آنچه اکنون وجود دارد این است که ما دین را
تلویزیونی کرده
ایم.
با این قاب می
خواهیم
دین را به مردم نشان دهیم ونتیجه این می
شود
که می
بینید! طرف در خانهاي
لوکس زندگی می
کند
و فقط حجاب دارد. اینکه نشد زندگی دینی؟! اسم شخصیت
هایی
که تبهکارند، خسرو و فرزاد است و آنهایی که آدم
های
خوبی هستند علی و حسین. اصلا ممنوعیت هم دارد که این اسامی برای شخصیت منفی به
کار
برده شوند یا در فيلم و سريال
هاي
تلویزیوني یک خانم چادري هیچوقت خلافکار نیست.



 



شما معتقدید که این قوانین و
بخشنامه
ها
ضربه می
زند؟



با اين كارها به باور مردم لطمه
می
زنیم و به آنها میگوییم
ریا
کارشوید. البته تلویزیون هم
آنقدرها مقصر نیست. این مشکل در جامعه هم وجود دارد. فردی می
گفت
در یکی از شبکه
های
ماهواره
ای
فلان برنامه را دیدم. من که نگاهش کردم، سریع حرفش را تغییر داد و گفت البته از
ماهواره ندیدم؛ داخل تاکسی دیدم. باور کنید مهم
ترین
چیزی که به زندگی دینی ما آسیب می
رساند،رنگ
و ریاست است. عده
ای
از صبح که بیدار می
شوند،
فقط نقش بازی می
کنند.
نباید خودمان را از واقعیات جامعه دور کنیم. مردمي كه ماهواره می
بینند،
روزه هم می
گیرند.
كساني كه ترانه
های
ناجور گوش می
کنند،
نماز هم می
خوانند.
وقتی یک آدم مذهبی سوار تاکسی می
شود،
راننده پخش ترانه را قطع می
کند
و رادیو قرآن می
گذارد.
فرد دیگری که سوار شد، آهنگ می
گذارد.
انگار یاد گرفته
ایم
که روزی چند نقش بازی کنیم. آنچه که به دین ما لطمه می
زند،
ریا
کاری است.



خب چه اتفاقی افتاده که به سمت
ریاکاری کشیده شده
ایم؟



علت اصلي اين است که با ریاکاری
و دروغ کارمان درست می
شود.
چند وقت پيش کارتونی دیدم كه خیلی رویم تاثیرگذاشت. شهري بود كه در آن همه سرگرم
کار خودشان بودند؛ نانوايي، رانندگي و... . یک روز شخصی دستگاهي آورد که می
توانست
همبرگر درست کند.همه مردم راستگوی این سرزمین به
نوبت
می
ایستادند و همبرگر میخریدند.
یک روز یکي از مردم شهرگفت من دو همبرگر می
خواهم.
فروشنده گفت اگر دو همبرگر می
خواهی،
باید به مردم بگویی من یکی خوردم. همین موضوع باعث شد كه همه مردم شهر دروغگو شوند
و دیگر هیچکس سر کار خودش نبود. نه رفتگر سر کار خودش بود، نه پستچی و نه راننده.
چنین تفکرهایی بنیان جامعه را به نابودی می
کشاند.



راهکار خاصی هم برای بهبود این
وضعیت دارید؟



مگر امسال، سال تولید ملی نيست؟
پس بیایيم حرف راست تولید کنیم. این موضوع بسيارمهمی است. به
اندازه
کافی دروغ گفته
ایم.
باید یاد بگیریم کار خودمان را درست انجام دهیم ودر کارخودمان کم
فروشی
نکنیم.



بهنظر
شما با تولید برنامه
هایي
که محتوای آنها زندگی دینی است می
توان
این مشکل را حل کرد؟



بله، اما با یکي دو برنامه سبک
زندگی دینی نمی
شود
کاری از پیش برد. باید به تولید انبوه برسیم. البته باید در این نوع برنامه
سازیها
خیلی دقت کنيم و برنامه
ای
بسازیم که با سبک زندگی دینی جور دربیاید. فرضا ما در بیشتر سریال
ها
سرویس ناهار
خوری
داریم. وقتی یک روستايی این سريال را می
بیند،
فکر می
کند حتما باید در جهیزیه دخترش
میز ناهارخوری هم باشد. همین چیزها ضربه می
زند.



اگر موافقید کمی هم درباره زندگی
شخصی
تان
گفت
وگو
کنیم؛ فرزاد جمشیدیِ پدر و همسر.



خدا را شکر خانواده خوبی دارم.
دو دختر دارم به نام
هاي
زهرا و مریم که به کارم علاقه دارندو بخش عمده
ای
از اوقات فراغت
شان
را فیلم دیدن پر کرده. هر دو دخترم اهل موسیقی هستند. زهرا پیانو می
زند
و مریم هم نوازنده سه
تار
است.



بسياری از مذهبیهای
ما خیلی اهل موسیقی نیستند؛ آن هم از نوع مدرن! شما چطور این



نمادها را در زندگیتان
جای دادید؟



یکسری
از مسائل در تابلوي زندگی
ما
بوده که از این قاب برداشته شده
اند.
اينکه بخواهیم دوباره آنها را برگردانیم، باعث تعجب افراد می
شود.
پیانو، سه
تار
و اصلا موسیقی به زندگی من لطمه نزده و نمی
زند.
موسیقی در کلام و در ادبیات ما وجود دارد و جاری است؛ بنابراین چطور می
خواهید
این موسیقی را از زندگی حذف کنید؟! بدون تعارف بگویم؛دین مثل یک آینه، شکسته شده
است. آن وقت هر کسی یک تکه را برداشته و فکر می
کند
زندگی
اش را دینی کرده، در صورتی که
این
طور نیست. آینه کامل دین نزد
ائمه معصوم
(عليهمالسلام)
است. امام علی
(ع) ميفرمایند
فرزند زمان خود باشید. امروز دیگر نمی
توانيم
بگویيم ما با اینترنت کاری نداریم و نمی
خواهیم.
اگر بچه
من درخانه و زیر نظر من و مادرش این چیزها را نبیند، در جای دیگری
می
بیند.



در انجام فرائض دینی به بچههای
اصرار و احیانا اجبار می
کنید؟



از پسر شهید تهرانیمقدم
پرسیدند پدرتان بسيار مذهبی بودند. حتما به شما اصرار می
کردند
که نماز بخوان و این کار را بکن. ايشان در پاسخ گفتند روی پیشانی پدرم جای مهر بود
ولی هیچوقت درباره دو موضوع به ما تذکر ندادند؛ یکی درس و دیگری نماز. این طرز
رفتار بسياربامعناست و نباید از كنار آن سرسری گذشت. من هم سعی می
کنم
در زندگی
ام
چنین رفتاری داشته باشم. هیچوقت به بچه
هايم
نگفته
ام حتما باید نماز بخوانید؛ ولی
سجاده در خانه پهن است. وقتی خودم نماز می
خوانم
و رفتار خوبی با بچه
ها
دارم، آنها هم ناخودآگاه این رفتار مرا یاد می
گیرند.
در همه کارها باید این
طور
باشد. وقتی والدین درست و دینی رفتار کنند، خانواده به
سمت
دینی شدن می
رود.
حضرت علی
(ع) میفرمایند
مردم به مدیر خودشان بیشتر شبیه
اند
تا پدر خودشان. بنده مدیر این خانواده هستم و باید الگو باشم.



چقدر با همسرتان صمیمی هستید؟



برای پاسخ به سوالتان داستانی را
تعریف می
کنم
تا از عمق علاقه
ام
به همسرم آگاه شويد. شخصی از پیامبر(ص) پرسید مردی در حالیکه روزه بود،
همسرش را بوسیده. آیا گناه کرده؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند گلی از گل
های
بهشت را بوسیده. بنابراین داشتن ارتباط عاشقانه با همسر، جزئی از دین
ماست. رابطهام
با خانم و دخترهایم بسيار صمیمی است. به
خدا
قسم تمام فرامین دینی را می
شود
در زندگی وارد کرد. این چیزهای دست و پا
گیر
را خودمان در زندگی وارد کرده
ایم.
پیامبر(ص) فرمودند زن
ها
گل
های لطیفی هستند که برای کارزار
آفریده نشده
اند.



شما فرد پرکاری هستید. با این
همه مشغله چطور رضایت خانواده را جلب می
کنید؟



عادت کردهاند
ديگر. البته من تنهادر ماه رمضان خیلی در
گیرم.
اگر کاری نداشته باشم، خانه هستم. اگر از من برای اجرای برنامه در شهرستان دعوت
کنند، حتما با خانواده می
روم.
به بهانه کار نباید همسر و فرزند را تعطیل کرد. معتقدم اگر چنین اتفاقي بیفتد،
برای خانواده سم است.



محک خانواده فرزاد جمشیدی برای
مراوده و ارتباط با دیگران چیست؟



ما چند قانون داریم. هنرمند و
موسیقیدان را فاسق نمی
دانیم.
ارتباطمان را با افرادی که حجابشان مشکل دارد قطع نمی
کنیم
و سعی می
کنیم
فراورده
های
دینی
مان را در قالب خوبی به مردم
ارائه دهیم؛ با خوب پوشیدن، خوب صحبت کردن و کمتر گناه کردن. در این خانه کسی غیبت
نمی
کند، چون هم خودم و هم خانم خیلی
به این مسئله حساس هستیم و از آن جلو
گیری
می
کنیم. هر روز من آیه انتهایی
سوره نوح را می
خوانم
که می
فرماید: «رب اغفر لی و للمومنین
و المومنات و من دخل بیتی مومنا/ خدايا کاری کن کسی که از درب خانه
ام
وارد می
شود
مومن باشد». بنابراین ان
شاءالله
اگر دعایم مستجاب شود، افراد غیر
مومن
به خانه
ام
رفت و آمد ندارند.



تا به حال شده حرفی درباره
خانواده روی آنتن زده باشید اما خودتان به آن عمل نکنید؟



همیشه از خانمم میپرسم
به آن حرفی که زدم، خودم عمل می
کنم؟
واقعا حرفی در این تلويزیون نزده
ام
که سعی نکرده باشم به آن عمل کنم. همیشه مخاطب مونولوگ
هاي
خودم هستم. مهم
ترین
ویژگی برنامه سحر این است که انگشت ملامت و نصیحت را به
سمت
خودش دراز کرده، نه مردم.



۱۳۹۱/۴/۱۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...