نسخه چاپی

آموزه بزرگ دوران زندگی امام سجاد(ع)

تسلیم ناپذیری و ایستادگی برحفظ آرمان ها

عکس خبري -تسليم ناپذيري و ايستادگي برحفظ آرمان ها

آموزه بزرگ دوران امام سجاد (ع) مقاومت در سخت‌ترین شرایط بود. حضرت به شیعیان روحیه تسلیم ناپذیری و ایستادگی برحفظ آرمان ها داد. در زیر به نمونه‌هایی از روشنگری‌های حضرت پس از واقعه كربلا اشاره می شود.

به گزارش نما ،یکی از پرفراز و نشیب‌ترین دوران‌های امامت در بین ائمه به زندگی حضرت سید الساجدین (ع) ارتباط دارد. دوران بیماری امام؛ نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا؛ حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام؛ خطبه‌های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه و ادامه زندگی مبارزاتی ولی تحت شدیدترین فشارها تا زمان شهادت حضرت جزوبخش های مهم زندگی امام سجاد (ع) به شمار می رود.

امام سجاد (ع) ثابت کرد در سخت‌ترین شرایط و با وجود سخت‌ترین دشمنی‌ها و فشارها می توان ایستاد، کم نیاورد و دست از مبارزه بر نداشت. اگر بنا بود حضرت بعد از سختی های فراوان کربلا و دوران اسارت و شکنجه و تبعید و تهدید و ... ذره ای کم بیاورد به یقین چیزی از قیام امام حسین (ع) به نسل های بعدی منتقل نمی‌شد و یا تصویری مخدوش و منحرف از این واقعه به دست نسل های بعدی می‌رسید و عملا چیزی از اسلام ناب جز نامی باقی نمی ماند. بزرگ مبلغ قیام عاشورا، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

درس‌های دوران امام سجاد (ع) با درس‌های دوران حضرت سیدالشهداء (ع) تفاوت داشت. حضرت سیدالشهداء‌(ع) به همگان آموخت که در برابر ظلم وستم و انحراف باید تمام قامت ایستاد و مبارزه کرد حتی اگر این مبارزه به قیمت جان خود و عزیزترین های انسان تمام شود. اما آموزه بزرگ دوران امام سجاد (ع) مقاومت در سخت‌ترین شرایط بود. حضرت به شیعیان روحیه تسلیم ناپذیری و ایستادگی برحفظ آرمان ها داد. در زیر به نمونه‌هایی از روشنگری‌های حضرت پس از واقعه کربلا اشاره می شود.

بیدار کردن وجدان‌های خفته

امام دوبار در کوفه خطابه نمود. بار اول زمانی بود که مردم را برای تماشای اسرا فراخواندند. حضرت از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند و سپس با ستایش خداوند متعال فرمود:

«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات... .» (لهوف، ص 66) ای مردم! آنکه مرا می شناسد که می شناسد؛ و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد؛ آرامش او ربوده شد؛ و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست...

حضرت سخن را به جایی رساند که صدای گریه کوفیان به آسمان بلند شد و وجدان‌های خفته شان بیدار گشت.

رسوایی بزرگ برای زید در دربار خودش

یزید ملعون که سرمست از واقعه کربلا بود دستور برپایی جشنی را صادر نمود. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته و لبخند غرور بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین (ع) تا چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:‌«ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟» امام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‌کند. شامی‌های بی خبر ازهمه جا که برای پیامبر(ص) احترام خاصی قائل بودند از همدیگر می‌پرسیدند مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟ همین جمله کوتاه چنان ضربه‌ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن اسرا باز کنند.

گفتگو میان امام و یزید ادامه داشت تا اینکه یزید از خطیب دربار خواست بر منبر رفته و از امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) بدگویی کند. او همچنین کرد. امام سجاد‌(ع) از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود: «خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.» سپس خطاب به یزید فرمود: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.» ابتدا رضایت نداد تا اینکه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، به امام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

این خطبه از مهم‌ترین اقدامات امام سجاد (ع) در جهت رسوا کردن دشمنی بود که از هر حربه‌ای برای موجّه جلوه‌دادن رفتارش بهره می‌برد. دشمنی‌که بزرگ‌ترین تریبون‌ها را در اختیار داشت و از همین طریق توانسته بود افکار عمومی مردم جامعه را با خود همراه کند. مردمی که از نیات و پلیدی درونی او بی خبر بودند. حضرت از این فرصت کوتاه نهایت بهره را برد. از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد و سپس فرمود: من فرزند مکه و منایم؛ من فرزند زمزم و صفایم؛ من فرزند محمد مصطفایم؛ من فرزند علی مرتضایم؛ من فرزند فاطمه زهرایم ... .» امام همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‌شنیدند، اذان گفت. وقتی به أشهد أن محمداً رسول الله (ص) رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد (ص) که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته‌ای و کفر‌ورزیده ای و اگر باور داری که جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» امام توانست به رسالت خویش که حفظ دستاوردهای قیام حسینی بود به بهترین نحو عمل نماید و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت. رسوایی یزید تا جایی بود که حتی موذن دربار به یزید اعتراض کرد و گفت: «تو که می‌دانستی اینها فرزندان پیامبر هستند، چرا آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197)

۱۳۹۴/۸/۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...