نسخه چاپی

چرخش مردم‌سالارانه و چالش نسل اول انقلاب

دكتر عبدالله گنجی

يكي از مهم‌ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي مردم‌سالاري ديني است كه نظام جمهوري اسلامي براي حفظ و استمرار آن هزينه‌هاي سنگيني را پرداخت كرده است. البته بحران معنا در فهم مردم‌سالاري ديني همچنان در حوزه نخبگي و روشنفكري وجود دارد و دليل اصلي نگاه برون‌ديني به مردم سالاري و قرينه‌سازي اروپا محورانه نقطه اصلي اين بحران معنا است. اما به هر حال مردم سالاري در نظام جمهوري اسلامي پذيرفته شده است و نماد اصلي آن تغيير نخبگان قدرت در اين پروسه است. چرخش مردم‌سالارانه نخبگان بدين معني است كه انتخابات بايد پايان دهنده به منازعات و مدعيات افراد و گروه‌هاي مختلف باشد. تا صد سال پيش اوج منازعات به خروج شمشيرها از غلاف منجر مي‌شد و پيروز صحنه، حاكم، مالك و پادشاه بود و مردم نيز رعيت و فرمانبردار مالك بودند. به همين دليل آن نظام را نظام ارباب ـ رعيتي مي‌گفتند. اكنون صندوق رأي به جاي شمشير نشسته است و طبق قاعده بازي دموكراسي، صندوق بايد فصل‌الخطاب منازعات باشد و اكثريت واريز شده به اين صندوق مسئول، حاكم و البته مالك نيستند. چندين سال است كه رسيدن و عبور از صندوق در نظام جمهوري اسلامي به همراه دردي ملايم و بعضاً درمان‌پذير تبديل شده است. هم حاكميت و هم جريانات سياسي احساس مي‌‌كنند منازعات با پايان انتخابات پايان نمي‌يابد. علت اين امر چيست؟ دقت در انتخابات‌هايي كه به چالش تبديل شده يا در آستانه چالش بوده است نشان مي‌دهد كه علت اصلي اين امر ثبات‌خواهي نسل اول انقلاب در چرخش مردم‌سالاري است. برخي از پيشكسوتان انقلاب هم مي‌خواهند مردم‌سالاري را بپذيرند و هم مي‌خواهند هميشه محور اصلي تحولات كشور و نظام باشند. اين دوگانه‌خواهي موجب تعارضاتي شده است كه برون داد آن چالش‌هاي تصنعي فردي يا اجتماعي است. نسل اول نمي‌خواهد شكست از مردم را باور نمايد و گويي شكست خود را پايان همراهي مردم با انقلاب مي‌داند. چون باور شكست را نمي‌پذيرد علت شكست را با چاشني اتهام همراه مي‌كند. تقلب،َ عدم بي‌طرفي نظار، جهت‌گيري رسانه ملي، دخالت سپاه و تخريب از جمله حربه‌هاي اين جماعت است. برخي از اين افراد براي ماندگاري هميشگي در قدرت رنگ اعتقادي به آن مي‌دهند كه «بنده خودم را وقف انقلاب كردم»، «هر كجا لازم باشد هستم»، «تا پايان عمر خدمتگزاري را ادامه مي‌دهم» و ... مهم‌ترين مشكل بخشي از نسل اول اين است كه نمي‌توانند باور كنند قوانين نظام جمهوري اسلامي ممكن است شامل حال آنان و خانواده‌هايشان نيز بشود، گويي براي خود حق وتو قائلند. دقت در مصاديق اين مدعا ما را به هاشمي، موسوي، كروبي و حتي معين مي‌رساند. هاشمي در سال 1384 نتيجه را نپذيرفت و حتي قصد اعلام پيروزي داشت. موسوي نتيجه را نپذيرفت و آن را خيمه‌شب‌بازي دولت و صداوسيما دانست و كروبي در سال 1384 با چاشني «يك چرت زدم» نظام را متهم به تقلب كرد و در سال 1388 بعد از مشاهده 300 هزار رأي در مقابل نظام ايستاد و معين نيز فرزند نجف‌آباد را با الهام از فرزند آذربايجان هنوز طرح مي‌كند. از سوي ديگر برخي از احزاب تجديدنظرطلب كه اعضاي آن از صدر انقلاب حضور داشتند به احمدي‌نژاد نامه نوشتند كه ما اصلاً تو را رئيس‌جمهور نمي‌دانيم، بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه عدم باور به شكست و نداشتن روحيه پذيرش شكست نسل اول را درگير چرخه مردم‌سالاري كرده است. از نگاه آنان مردم‌سالاري به شرطي درست انجام مي‌شود كه خروجي آن ما باشيم و لاغير.
بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه نسل اول در پروسه مردم‌سالاري با سه گزينه تاكنون به ميدان آمده است:
1- نپذيرفتن نتيجه(شكست) كه شرح آن آورده شد.
2- توقع اعمال ديدگاه‌هاي آنان در نظام در رد و تأييد افراد كه نمونه آن مواجهه اخير آيت‌الله هاشمي و حجت‌‌الاسلام روحاني با شوراي نگهبان است.
3- علاقه به بازگشت مجدد. تاكنون هاشمي دو بار قصد بازگشت داشته است( 1384 و 1392). خاتمي هم قصد بازگشت داشت و سفرهاي استاني به شيراز، ياسوج و بوشهر را نيز انجام داد، اما مشاركتي‌ها مي‌دانستند كودتاي رنگي از خاتمي برنمي‌آيد و او را درگير «يا من مي‌آيم يا موسوي» كردند و از صحنه خارج شد. احتمالاً رؤساي جمهور بعدي نيز قصد بازگشت خواهند داشت. حال آنكه در امريكا كه اصالت قدرت مقدم بر همه چيز است، هيچ رئيس‌جمهوري بعد از دو دوره بازنمي‌گردد، چون بر اين باورند هر آنچه ايده و طرح و برنامه داشته‌اند به ميدان آورده‌اند و بازگشت مجدد صرفاً به روزمرگي و همان‌گويي منجر مي‌شود. در سطوح وزرا نيز مسئله به همين صورت است. در نظام 37 ساله جمهوري اسلامي برخي از وزرا 25 ساله شده‌اند و گويي هيچ فرد و ايده جديدي نيست. بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه نسل اول، رويش‌هاي مديريتي نظام در حوزه كلان را نمي‌پذيرند و مي‌خواهند هميشه باشند و هر جا مردم به آنان اقبال نداشتند بايد تازيانه‌اش را نظام مظلوم جمهوري اسلامي بخورد، زيرا جرئت اقرار به شكست از مردم را ندارند. بالا بودن سن كابينه دكتر روحاني و قطع ارتباط دولت مستقر با بدنه جوان كشور(كه به كادرسازي هم آسيب مي‌رساند)، براساس همين باور است. اتاق‌هاي فكر نظام بايد براي اين مهم فكري نمايند كه چرخش مردم‌سالاري به صورت طبيعي نسل اول را نيز از گردونه خارج نمايد و آنان متواضعانه به اين مردم‌سالاري كه خود از پديدآورندگان قوانين آن هستند احترام بگذارند و به جاي اينكه انقلاب را به خوردن فرزندان خود متهم نمايند، خود را در اقيانوس نسل‌هاي بعدي انقلاب گم نمايند تا سلسله رويش‌ها بتواند آينده نظام جمهوري اسلامي ايران را تضمين نمايد.

۱۳۹۴/۱۱/۲۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...