نسخه چاپی

درخواست مادر شهیدان فاطمی از رهبرانقلاب

مادر شهیدان فاطمی گفت: نه آقا، كار خاصی نیست، فقط یك خواهشی دارم و آن هم این است كه دوست دارم چهلمین امضا در كفن من، امضای شما باشد. حضرت آقا با افتخار قبول می‌فرمایند و بر كفن مادر شهیدان فاطمی می‌نویسند: «باسمه تعالی؛ اللّهم إنّا لا نَعلمُ مِنها إلّا خَیرا و اَنت اَعلمُ بِها مِنّا؛ سید علی حسینی خامنه‌ای.»

به گزارش نما به نقل از فارس از قم، شهريور ماه، ياد و خاطره خانواده شهيدان فاطمي و مادر صبور اين شهيدان والامقام، يعني سيد حميدرضا و سيد فريد را تداعي مي‌كند؛ ياد و خاطره مرحوم فخرالملوك اتحاد تبريزي كه در شهريور ماه سال 1390 به فرزندان شهيدش پيوست، آسماني شد و پس از تشييعي باشكوه در گلزار شهداي علي بن جعفر (ع) و در خاك، آرام گرفت.

او متولد سال 1310 هجري شمسي است. در جواني با سيد علي محمد فاطمي ازدواج كرد و در سن 23 سالگي، نوزادي به نام سيد حميدرضا را به دنيا آورد. سيد حميدرضا از همان كودكي، باهوش بود و تلاش مي‌كرد تا اوضاع زمانه را بفهمد و از آنچه در اطرافش مي‌گذرد، غافل نباشد. او پس از اخذ ديپلم، دانشجوي مهندسي مكانيك دانشگاه صنعتي آريامهر (نام آن روزهاي اين دانشگاه) شد؛ دانشگاهي كه پس از انقلاب به افتخار يكي از دانش آموختگان شهيدش، يعني مجيد شريف واقفي كه دانشجوي رشته شيمي بود و در سال 1354 در مبارزات انقلابي به شهادت رسيد، به دانشگاه صنعتي شريف تغيير نام داد. حضور در دانشگاه اما موجب نشد تا سيد حميدرضا از مبارزات انقلابي غافل شود. او در دوران مبارزات انقلابي، اعلاميه‌هاي امام خميني را توزيع مي‌كرد و همچنين به برخي از دانش آموزان و دانشجويان در كلاس‌هاي خصوصي درس مي‌داد و دستمزد خود را در راه ترويج فرهنگ اسلامي، به حضرت روح الله هديه مي‌كرد.

سرانجام او را به جُرم خرابكاري دستگير كرده و پس از يك سال بازداشت و شكنجه‌هاي مختلف در كميته مشترك ضد خرابكاري (موزه عبرت فعلي)، در هفدهمين روز از اسفند ماه سال 1354 و در حالي كه تنها 21 بهار از زندگي را پشت سر گذاشته بود، اعدام كردند و اين در حالي بود كه هنوز آثار شكنجه‌ها بر بدن مباركش نمايان بود. آنچه در به اصطلاح دادگاه ستمشاهي برايش ثبت كردند، محكوميت به سه بار اعدام و 85 سال حبس بود! فرداي آن روز، برخي روزنامه‌ها چنين نوشتند:

«رئيس خرابكارهاي ايران، حميدرضا فاطمي اعدام شد.»

خانواده فاطمي اما صبوري پيشه كردند. سه سال بعد، ثمرات خون جوشان و مظلومانه سيد حميدرضا و بسياري ديگر از ايرانيان آزاده به بار نشست و انقلاب شكوهمند اسلامي به پيروزي رسيد. اكنون نوبت سيد فريد فاطمي، برادر جوان سيد حميدرضا بود كه راه او را ادامه دهد. سيد فريد هم به دانشگاه رفت و تحصيل علم را آغاز كرد. او به درخواست مادر، ازدواج كرد و چندي بعد كه پسرش به دنيا آمد، نام او را به ياد برادر شهيدش، سيد حميدرضا گذاشت.

دفاع مقدس كه آغاز شد، سيد فريد خود را در سپاه و در جبهه‌ها ديد. وصيت نامه‌اش را هم نوشته بود:

«... بايد شهيد شويم تا آينده بماند ... از مُردن نمي‌هراسيم اما مي‌ترسيم كه بعد از ما ايمان را سر ببرند ... .»

عمليات والفجر هشت و سال 1364 فرا رسيد و اين بار، سيد فريد هم در سن 19 سالگي به برادر شهيدش پيوست تا دومين شهيد خانواده فاطمي هم تقديم اسلام و انقلاب شده باشد.

چندي بعد بود كه پدر خانواده نيز به فرزندان شهيدش ملحق شد و اكنون نوبت آن فرا رسيده بود تا صبوري‌هاي مادر به اوج خود برسد.

فخرالملوك اتحاد تبريزي هم صبوري پيشه كرد تا همواره مدافع انقلاب و امام و رهبري باشد. او شهادت دو فرزندش را افتخاري براي خود و خانواده فاطمي مي‌دانست و به فرزندان شهيدش مي‌باليد و مي‌گفت:

«تقديم فرزندانم در راه حق، سعادتي بود كه خداوند آن را براي بنده در نظر گرفت.»

اما در يكي از روزهاي سال 1389 هجري شمسي، به حاجيه خانم فخرالملوك خبر دادند كه نماينده‌اي از بيت رهبري به ديدارش مي‌آيد. حاجيه خانم روي ويلچر نشست و منتظر ديدار بود كه ناگهان در باز شد و حضرت آيت الله خامنه‌اي، وارد منزل شهيدان فاطمي شدند. معظم له در آن سال، سفري به قم داشتند و ديدارهاي مختلفي را پايه ريزي كردند كه يكي از همين ديدارها – كه سنت هميشگي و حسنه ايشان است – ديدار با خانواده معظم شهدا بود و اين بار قرعه به نام خانواده شهيدان فاطمي افتاده بود.

پاهاي فخرالملوك اما قدرت حركت از روي ويلچر را ندارد؛ اما او مي‌خواهد تا به احترام تشريف فرمايي حضرت آقا، بايستد كه رهبري به دختر حاجيه خانم مي‌فرمايند:

به حاجيه خانم بگوييد بنشينند و بلند نشوند.

حاجيه خانم تبريزي از اين ديدار غافل‌گيرانه، مشعوف است و در پوست خود نمي گنجد، خطاب به آقا مي‌گويد:

«حضرت آقا؛ ميشه يك خواهش بكنم، شما چند لحظه بايستيد تا من با ويلچر دور شما بگردم. »

پس از آن است كه رهبري دقايقي را در منزل شهيدان فاطمي مي‌نشينند و جملاتي بين آقا، مادر شهيدان و همچنين برخي ديگر از اعضاي خانواده فاطمي رد و بدل مي‌شود.

آقا مي‌فرمايند:

«همين شهادت‌ها، پايه‌هاي جمهوري اسلامي را مستحكم كرد. اگر اين جوان‌هاي امثال فرزند شهيد شما، در دوران اختناق جهاد نمي‌‌كردند، مبارزه نمي‌‌كردند، صبر نمي‌‌كردند، اين اتفاق نمي‌‌افتاد. اگر مادرها، پدرها بي‌‌صبري مي‌كردند، ناراحتي اظهار مي‌كردند، ديگران را پشيمان مي‌كردند از رفتن اين راه، اين اتفاق نمي‌‌افتاد. اين اتفاقي كه افتاد، كه دنيا را تكان داد، تشكيل جمهوري اسلامي، اين به بركت همين مجاهدت‌هاي فرزندان شماست.»

نوبت به خداحافظي كه مي‌رسد، رهبر جانباز انقلاب رو به حاجيه خانم فخرالملوك اتحاد تبريزي كرده و مي‌فرمايند: كار خاصي داريد بفرماييد.

مادر شهيدان فاطمي مي‌گويد: نه آقا، كار خاصي نيست، فقط يك خواهشي دارم و آن هم اين است كه دوست دارم چهلمين امضا در كفن من، امضاء شما باشد.

حضرت آقا با افتخار قبول مي‌فرمايند و بر كفن مادر شهيدان فاطمي مي‌نويسند:

«باسمه تعالي

اللّهم إنّا لا نَعلمُ مِنها إلّا خَيرا و اَنت اَعلمُ بِها مِنّا

سيد علي حسيني خامنه اي.»

پس از آن بود كه هركس به ديدن حاجيه خانم مي‌رفت، او با افتخار، اين كفن را نشان مي‌داد و با افتخار اظهار مي‌كرد كه اين كفن را آقايم امضا كرده است.

و اين روزها، پنجمين سالگرد ارتحال عارفانه اين مادر صبور و ولايتمدار شهيدان فاطمي است؛ شهيداني كه در تاريخ انقلاب و دفاع مقدس جاودانه شدند و اكنون نيز يكي از خيابان‌هاي اصلي قم به نام آنان مزين است تا هيچگاه فراموش نكنيم كه استقلال و آزادي اين آب و خاك مرهون مجاهدات شهدا و ايثارگران اين مرز و بوم و خانواده‌هاي گرانقدر آنان است.

او مانند همه مادران شهدا و ايثارگران، سال‌ها صبوري و تلاش كرد تا با حضور در مراسم‌هاي مختلف، مروّج فرهنگ ايثار و شهادت باشد تا اينكه در چنين روزهايي و بر اثر ابتلا به بيماري ريوي حادّ و پس از تحمل ماه‌ها بستري در بيمارستان، با قامتي استوار و سربلند به ديدار معبود شتافت.

۱۳۹۵/۶/۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...