نسخه چاپی

ماجرای گیر هاشمی به سعیدحجاریان

عکس خبري -ماجراي گير هاشمي به سعيدحجاريان


به گزارش نما ، سعید حجاریان در گفت​وگو با دوماهنامه "اندیشه پویا" در خصوص ادامه فعالیت خود در دولت هاشمی مطالبی را مطرح می کند که در ادامه می خوانید:


* من کارمند نهاد ریاست جمهوری بودم و چند سال رفته بودم وزارت اطلاعات و بعد دوباره برگشتم به دولت. بعد از تشکیل کابینه نزد آقای هاشمی رفتم و بهشان گفتم که دیگر نمی‌توانم در وزارت اطلاعات کار کنم. ایشان نیز به آقای فلاحیان دستور دادند که فلانی به صورت نیمه وقت به مرکز تحقیقات استراتژیک برود. منتها آقای فلاحیان از ما پرسید که آنجا با کی کار می‌کنی. گفتم رئیسم آقای خوئینی‌ها و مرئوسم بهزاد نبوی است. وحشت کرد و گفت به کلی برو، نیمه وقت هم نمی‌خواهد اینجا باشی. بنابراین لازم نبود استعفا دهم. همه دوستان ما هم آمدند بیرون و از سال 68 کسی از دوستان ما در وزارت نبود. حاضر نبودند با آقای فلاحیان کار کنند.

* دو پروژه شروع شده بود که به نظر من نتیجه‌بخش نبودند. یکی روشنفکری دینی که دکتر سروش شروع کرده بود و دیگری هم توسعه اقتصادی که آقای هاشمی و تیم آقای طبیبیان شروع کرده بودند. من پیش‌بینی می‌کردم که بدون توجه به یک رفرم سیاسی هر دوی این پروژه‌ها به لحاظ اجتماعی به بن‌بست می‌رسند و بدون توسعه سیاسی نمی‌توان اصلاح دینی و اقتصادی کرد. پروژه توسعه سیاسی اینطور کلید خورد.



* پروژه من شد نو‌سازی سیاسی در ایران. همان اصلاحات. من بودم و یک مشت اطلاعات تئوریک و ارتباط با برخی چهره‌های سیاسی. لذا به این نتیجه رسیدم که بروم درس بخوانم. مثل بچه آدم کنکور دادم و رفتم دانشگاه و از هیچ سهمیه‌ای و مصوبه‌ای هم استفاده نکردم. دور اولی بود که بعد از انقلاب فرهنگی برای فوق‌لیسانس کنکور برگزار شد و تعداد شرکت‌کننده‌ها زیاد بود. کنکور دادم و دانشگاه تهران قبول شدم. بورسیه هیچ جا نبودم .دولت هیچ چیز به من نداد. الان حقوق بازنشستگی‌ام را هم نمی‌دهند. خلاصه، فوق‌لیسانس و دکترای علوم سیاسی خواندم.

* نزد آقای هاشمی رفتم و گفتم می‌خواهم روی توسعه سیاسی کار کنید و ایشان گفت که توسعه سیاسی چیزی است که در دنیا وجود دارد یا این که خودتان از روی واژه توسعه اقتصادی آن را درست کرد‌ه‌اید؟

* ما بخش توسعه سیاسی را در مرکز تحقیقات استراتژیک راه‌اندازی کردیم تا این پروژه را پیش ببریم. معاونت ما پنج گروه داشت. گروه انقلاب اسلامی، گروه دولت که می‌خواست بپردازد به اینکه ماهیت دولت در ایران چیست، گروه رفتار سیاسی، گروه فرهنگ سیاسی و گروه نو‌سازی سیاسی. ما می‌خواستیم از دل این بحث‌ها یک «پالیسی پیپر» در بیاید برای آقای هاشمی. منتها آقای هاشمی علاقه‌ای به این مباحث نداشت. آقای هاشمی یک گیر داشت و می‌گفت که انگار اینجا تحریریه روزنامه سلام است و اینجا را برای پشتوانه فکری روزنامه سلام درست کرده‌اید. ما معتقد بودیم که آقای هاشمی هر نظری را می‌خواهد داشته باشد اما ما باید کار خودمان را بکنیم و ایشان هم بالاخره خواهد فهمید که پروژه‌اش به بن‌بست می‌رسد و توسعه اقتصادی عوارضی دارد که ناچار پیش‌ نیاز رفع آنها توسعه سیاسی خواهد بود.

* آقای هاشمی دور دوم که رای آورد دیگر با آقای خوئینی‌ها کار نکرد. مجمع روحانیون مبارز با آقای هاشمی مشکل پیدا کرده بود. دور دوم، مجمع از آقای هاشمی دفاع کرد اما آقای هاشمی گفت که مجمع اگر از من دفاع نمی‌کرد به زباله‌دان رفته بود و مجبور بودند از من حمایت کنند. آقای هاشمی مجمع را مسخره کرد. آقای موسوی خویینی ها هم روزنامه سلام برایش جدی شده بود و وقتش را در سلام می‌گذاشت. کمتر می‌آمد. آقای هاشمی هم آقای روحانی را رئیس مرکز کرد. اما من و بهزاد نبوی تا دوم خرداد در مرکز تحقیقات بودیم. ما می‌گفتیم که با هاشمی باید کار کرد و نباید او را رها کرد. احساس می‌کردم که هاشمی کم‌کم به ما و توسعه سیاسی می‌رسد. من روز‌ها در مرکز تحقیقات بودم و عصر‌ها می‌رفتم روزنامه سلام و هفته نامه عصر‌ما.[ ارگان سازمان مجاهدین انقلاب]

* آقای خوئینی‌ها برای خودش پرنسیپ داشت. نمی‌توانست قبول کند که هاشمی به کل مجمع توهین کند. آقای هاشمی به سمت راست رفته بود و بشارتی و گلپایگانی و آل‌اسحاق را وزیر کرد.

* در آغاز نو‌سازی سیاسی آقای خاتمی رفت داخل آفیس. خاتمی می‌گفت وظیفه من اداره کشور است و وظیفه سیاسی دیگری ندارم. خاتمی ابا داشت که عنصر حزبی تلقی شود. دوست داشت مردمی باشد اما حزبی نباشد. پیشنهاد شد که برویم عضو سازمان مجاهدین انقلاب شویم و چند جلسه هم با سازمان گذاشتیم. اما محمد سلامتی گفت صبر کنید تا مرامنامه ما اصلاح شود. گفتیم کی اصلاح می‌شود. گفتند یک سال کار دارد. تصورات سازمان عوض نشده بود. سازمان یک مینی‌بوس بود و جا نداشت. ظرفیت نداشت و حرف ما این بود که دوم تیر 20 میلیون آدم به صحنه آورده و نیاز به حزب فراگیر دارد. نیاز به جبهه‌ دارد. سازمان پذیرای 120 امضا‌کننده موسسین جبهه مشارکت نبود و ظرفیت حضور آنها را نداشت. سازمان اصلاً در استان‌ها عضو نداشت و می‌گفت که همان سمپات کافی است.

* توسعه سیاسی عوارض داشت و خیلی زود پس از دوم خرداد عوارض آن سر ماجرای قتل‌ها مشخص شد می‌دانستیم که مشکلاتی خواهد بود اما پیش‌بینی نمی‌کردم که کار به ترور برسد. بعید می‌دانستم.

۱۳۹۱/۶/۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...