نسخه چاپی

ماجرای دعوای شهید هاشمی با بنی‌صدر

قا سید مجتبی جزو فرماندهانی بود كه مقابل بنی‌صدر ایستاد و حرفش را زد. حتی محافظ بنی‌صدر به او تذكر داد كه مراقب حرف زدنت باش. اما آقای هاشمی گفت: برای من مهم نیست، هر كس می‌خواهد باشد، خیانت كه خاص و عام ندارد.

به گزارش نما به نقل از فارس، سردار قاسم صادقی که اکنون مشاور فرمانده سپاه پاسداران است، در دوران دفاع مقدس از همرزمان شهید «سید مجتبی هاشمی» و از اعضای گروه چریکی فداییان اسلام و از افراد نزدیک به شهید هاشمی بوده است. وی که از سال‌های مبارزه در آبادان و خرمشهر خاطرات بسیاری از همراهی با شهید هاشمی به خاطر دارد، چنین می‌گوید:


فرماندهی شهید هاشمی در منطقه آبادان زبانزد خاص و عام بود، طوری که مسئولان درجه اول مملکتی برای بازدید از فدائیان اسلام و دیدار و گفت‌وگو با آقای هاشمی به آبادان و هتل کاروانسرا می‌آمدند.


به عنوان مثال آیت‌الله خامنه‌ای ـ که آن زمان عضو شورای عالی جنگ بودند ـ شهید رجایی، شهید بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی ـ که آن زمان رئیس مجلس بود ـ‌ و حتی بنی‌صدر.


به خاطر دارم بنی‌صدر به هتل کاروانسرا آمد و سیدمجتبی هاشمی با او دعوا کرد و گفت: ما حتماً باید مرگ بر شاه بگوییم تا چند تانک بیاوری؟


بنی‌صدر تعجب کرد و گفت: ‌یعنی چه؟ آقای هاشمی گفت: در تهران زمان شاه، هنگامی که شعار مرگ بر شاه می‌دادیم برای مقابله با ما تانک‌ها می‌آمدند، اینجا هم باید حتماً شعار بدهیم تا تانک بیاید؟


در واقع آقای هاشمی جزو معدود فرماندهانی بود که مقابل بنی‌صدر ایستاد و با او بحث کرد و حرفش را زد. حتی محافظ بنی‌صدر به سیدمجتبی تذکر داد که ایشان رئیس‌جمهور مملکت هستند، مراقب حرف زدنت باش. اما آقای هاشمی گفت: برای من مهم نیست، هر کس می‌خواهد باشد، خیانت که خاص و عام ندارد.


سیدمجتبی بنی‌صدر را به هتل راه نداد و او هم با ناراحتی رفت. ایشان معتقد بود حضرت امام فرموده است: «آبادان را باید حفظ کنید.» ما هم باید حفظ کنیم و هدفش هم همین بود. به همین دلیل چندین ماه حتی زمانی که یکی دوبار مجروح شد، به خانه نرفت. هنگامی که آیت‌الله خامنه‌ای به هتل کاروانسرا آمدند، شهید هاشمی با ایشان هم بحث کرد که نوارش موجود است.


آیت‌الله خامنه‌ای در بین صحبت‌هایش می‌فرماید: این چه کسی است که دارد نق می‌زند؟ یکی از حضار در جمع گفت: آقای سیدمجتبی فرمانده ماست.


ایشان فرمود: که این‌طور! پس سیدمجتبی ایشان‌اند؟ خوشحال شدیم که با ایشان آشنا شدیم و ایشان را دیدیم. آقای هاشمی هم بلند شد و راجع به کمبود امکانات و تجهیزات اعتراض کرد. در واقع شهید هاشمی چنین شخصیتی بود که حرفش را می‌زد، انتقادش را می‌کرد و در عین حال کارش را هم انجام می‌داد و از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کرد.


لازم است بگویم سیدمجتبی هاشمی، 3 دستگاه خانه داشت؛ اما وقتی شهید شد ورثه هر سه را فروختند تا بدهی‌اش را بدهند. بدهی‌اش هم این بود که از سایرین پول می‌گرفت تا خرج رزمنده‌ها در جبهه کند.


یک بار عملیات انجام دادیم که رمز آن «دوقلوها» بود. برای ما این سؤال پیش آمد چرا آقای هاشمی چنین اسمی را برای رمز عملیات انتخاب کرده است؟ بعداً فهمیدیم خدا به ایشان دوقلو داده بود و به همین دلیل نام یکی از شبیخو‌ن‌ها را «دوقلوها» گذاشته بود.


شب عاشورا در هتل و خاموشی ـ چون اگر در شب چراغی روشن می‌شد با توجه به نوری که به دشمن می‌رسید، موقعیت ما شناسایی می‌شد ـ آقای هاشمی شروع به خواندن روضه کرد و یک مداح هم آن را ادامه داد و پس از آن دعای کمیل خواند و به این ترتیب مراسم عزاداری شب عاشورا برگزار شد.


هنگامی که شب جمعه در هتل کاروانسرا بودیم، آقا سیدمجتبی ما را به قبرستان آبادان برای زیارت اهل قبور می‌برد، یا اینکه زمانی که بچه‌ها عقب‌ برمی‌گشتند آقای هاشمی آنها را جمع می‌کرد و به نماز جمعه آبادان می‌برد.


آن زمان به دلیل شرایط جنگ، نماز جمعه در یک زیرزمین برگزار می‌شد و در مجموع 20ـ30 نفر جمع می‌شدند. دشمن وقتی متوجه می‌شد در آبادان نماز جمعه برپا شده است آنجا را گلوله‌باران می‌کرد. حتی در نماز جمعه شهید هم دادیم.


در شهر آبادان منافقین فعالیت داشتند که آنها با استفاده از تجهیزات و امکانات ما و با آنچه از عراقی‌ها به غنیمت گرفته بودیم، خود را تأمین می‌کردند تا به گروه‌های نظامی و شبه‌نظامی که علیه بعثی‌ها در جنگ بودند، ضربه بزنند و پیش می‌آمد که حتی به هتل می‌آمدند و تیراندازی‌هایی هم می‌کردند.


ضمناً بخشی از پالایشگاه آبادان را همین منافقین از خاک آبادان هدف گرفتند، طوری که امام فرمودند: «منافقین از کفار بدترند.» در واقع ما در آبادان با دو جبهه در جنگ بودیم، عراقی‌ها که دشمن رو در روی ما بودند و منافقین که از داخل شهر آبادان به ما ضربه می‌زدند و حتی چندین بار قصد داشتند آقای هاشمی را در همان آبادان به شهادت برسانند.


پس از شکسته شدن حصر آبادان امام جمعه آبادان از فعالیت‌های آقای هاشمی تقدیر و تشکر کرد.


ایشان در کتاب «می‌نویسم تا بماند»، چنین اشاره کرده است "با حرکت‌های اعجاب‌انگیز این گروه، آنها توانستند آبادان را نجات بدهند". آقای هاشمی پس از آنکه به تهران بازگشت به کاسبی مشغول شد و درآمد حاصل از آن را صرف کمک به جبهه کرد. در عین حال نخستین شخصیتی بود که حرکت‌های انقلابی علیه بی‌حجابی و بدحجابی را سازماندهی کرد. ایشان همچنین در مدتی که تهران بود به جانبازان و خانواده‌های شهدا سر می‌زد و از آنها دلجویی می‌کرد.

۱۳۹۱/۶/۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...