نزدیک به چهارده سال از انتخابات دومین دوره شورای اسلامی شهر و روستا میگذرد؛ انتخاباتی که آغاز بازگشت جریان اصولگرا به مراکز مختلف تصمیمگیری بود، در حالی که پیش از آن تمام مراکز تصمیمگیری در اختیار جریان مشهور به دوم خردادیها یا همان اصلاحطلبان امروزی بود؛ اما در سایه عملکرد ضعیف این طیف و همچنین برنامهریزی حساب شده جناح راست که اکنون اصولگرایان نامیده میشوند، لیستی به نام «آبادگران ایران اسلامی» به سرلیستی مهدی چمران تمامی کرسیهای شورای شهر تهران را به دست آورد و پس از آن با انتخاب محمود احمدینژاد به عنوان شهردار تهران مقدمه پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری فراهم شد؛ عملکرد مثبت این لیست و شهردارشان در جلب نظر مثبت مردم مؤثر افتاد و خود را در انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی و پیروزی قاطع لیست اصولگرایان نشان داد. اکنون پس از حدود ۱۴ سال بار دیگر شاهد هستیم که اصولگرایان پس از واگذار کردن دولت در سال ۹۲ به جریان اعتدال و کاهش سهم خود در مجلس شورای اسلامی پس از سه دوره در انتخابات ۷ اسفند ۹۴، کرسیهای شورای شهر تهران و بسیاری از شهرهای دیگر را نیز در ۲۹ اردیبهشت ۹۶ از دست دادند؛ البته چرخش مسئولیتها میان جریانهای سیاسی در تمام نظامهای مبتنی بر رأی مردم امری عادی است؛ اما در این میان آن جریانی میتواند بار دیگر نظر و رأی مردم را جلب کند که در زمان دوری از کرسیهای تصمیمساز به خود نگاهی دوباره بیندازد، اشتباهاتش را دریابد و اصلاح کند و بتواند سازوکار ارتباط خود با مردم را بازتعریف و بازسازی کند؛ کاری که اکنون اصولگرایان به آن نیاز مبرم دارند، آنها باید به ۸ تا ۱۴ سالی برگردند که بر مهمترین کرسیهای کشور تکیه زده بودند و ایرادات خود را بررسی کنند؛ همچنین به رسانههای خود، به عواملی که موجب موفق نشدن در جذب رأی حداکثری شده، نگاه کنند؛ وقت آن است که متفکران و تحلیلگران این جریان بار دیگر از خود بپرسند کجای محاسباتشان اشتباه بوده است و با کمک بزرگان این جریان نقاط ضعف را بازیابند و برای آنها چارهای بجویند و سازوکارهای نخبهپروری در این جریان را با نگاهی نقادانه بررسی کنند. به راستی اگر میخواهند بار دیگر در حوزه سیاست نقش مهمی را بازی کنند، باید گشتن به دنبال علت شکست خود در رفتار رقیب و مقصر دانستن دیگران را فراموش کنند.