نسخه چاپی

این مطلب'روایت دروغ' است

عکس خبري - اين مطلب'روايت دروغ' است

تصور دنیایی بدون دروغ به اندازه ی تصویر جهانی كه عدالت بر آن حاكم است بعید و دور از ذهن به نظر می رسد. دروغ همه جا حضور دارد. در درون ما، در روابط ما ، در جامعه ما ، در جهان ما ، در تبارشناسی ما و.... حضوری به قدمت حضور انسان و تاریخ او. و این در حالیست كه تاكنون همه آن رانكوهش كرده و ناروا دانسته اند و كسی در ستایش آن سخنی بر زبان نرانده است.

نیازی به تعریف واژه ی دروغ نیست چون همه می دانند دروغ چیست و بارها دروغ گفته اند و می گویند. دروغ گویی از کودکی آغاز می شود. بر اساس پژوهشی در انگلستان مردان به طور متوسط روزی سه بار و زنان روزی دو بار دروغ می گویند. نباید فراموش کرد که شمار ملازمان و همراهان دروغ هم به نوبه ی خود بسیار است. فریب، فریبکاری ، تزویر، تقلّب ،کتمان، مبالغه ،ریا،حقه بازی ، حیله گری، گول زدن، خالی بندی، اغوا و ... از جمله رفتارها و حالت هایی است که در کنار دروغ به چشم می خورد. گفتن حقیقت هم وقتی به صورت ناقص صورت گیرد یا بخشی از آن ناگفته بماند یا با مبالغه و جهت گیری همراه باشد دست کمی از دروغ ندارد.

گفته می شود توانایی دروغ گفتن یکی از ویژگی هایی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز می کند. امّا برخی پژوهش های زبانی بر میمون های بزرگ نشان می دهد که توانایی دروغ گفتن در آن ها نیز وجود دارد.علاوه بر آن استفاده از زبان بدنی فریبکارانه مانند تظاهر یا نمایش دروغی به نوعی که با وانمود کردن جهت حمله یا فرار همراه باشد در حیوانات زیادی از جمله گرگ ها دیده می شود. کودکان از سن چهار سالگی شروع به دروغ گفتن به نحوی متقاعد کننده می کنند. کودک یاد می گیرد که دروغ گفتن می تواند موجب اجتناب او از تنبیه شود، حتّی پیش از آن که بتواند دریابد که چرا و بر چه اساسی دروغ چنین نقشی ایفا می کند. کودک گاهی دروغ های شاخ دارمی گوید زیرا هنوز از چهارچوب ذهنی لازم برای آن که دریابد اظهاراتش باور کردنی است یا نه برخوردار نیست و حتّی مفهوم باور پذیری را در نمی یابد.

تمایل به دروغ گویی در میان کودکان بسته به نوع شخصیت و زمینه خانوادگی آن ها متفاوت است. طبعاً در خانواده هایی که ساختار ازهم گسیخته و عملکرد مختل دارند بیشتر دیده می شود. معهذا به طورکلی آموزش دروغ از همان کودکی و در همه ی خانواده ها روی می دهد و اکثر والدین بدون آن که متوجه باشند در بسیاری موارد پرسش های مهم کودک مانند از کجا آمده است وبه کجا می رود و غیره را با دروغ های شاخ دار و افسانه های جعلی پاسخ می دهند و فکر می کنند گفتن چنین دروغ هایی به کودکان قابل اغماض و برای تربیت آن ها لازم است.

دروغ در بیشتر موارد از دیدگاه اخلاقی مورد بحث و نکوهش قرار می گیرد. در این عرصه صداقت مشخصه ی طبیعی رابطه ی اجتماعی محسوب می شود و بر این مبنا دروغ یک انحراف به شمار می آید. دیو دروغ یا دیو دروج در متون پیش از اسلام سهمگین ترین دیوی است که بر انسان مستولی می شود. بر پایه ی اسطوره های مزده یسنا فریفتار دیو، دیوی است که مردمان را فریب می دهد و در کنار سایر دیوان مانند دیو آز زندگی انسان را تباه می کند. ارسطو معتقد بود که هیچ اصل عمومی برای توجیه دروغ قابل قبول نیست. به عبارت ساده تر نمی توان با حقیقت از دروغ دفاع کرد.

سن آگوستین، سن توماس آکوئیناس و امانوئل کانت هر سه دروغ گویی را به طور مطلق غیر قابل پذیرش می دانستند و معتقد بودند که دروغ گفتن تحت هیچ شرایطی جایز نیست حتی اگر فرد شکنجه شود یا جان او در معرض خطر باشد.

در تقسیم بندی هشت گانه ی سن آگوستین از انواع دروغ ها دروغی که به نام دین ومذهب گفته می شود بدترین دروغ هاست همانطور که فردوسی هم میگوید:

زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش

از طرف دیگر برخی از فلاسفه ی طرفدار فایده باوری یا سود گرایی (utilitarianism) از دروغ هایی که حاصل و نتیجه ای مثبت داشته باشند حمایت می کنند و مانند سعدی بر این باورند که "دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز". استدلال این است که وقتی می توانی رفتاری را در جهت مثبت تغییر دهی که در صورت کشف حقیقت بیشتر از اعتمادی که از دست می دهی ارزش داشته باشد ، دروغ جایز است. حتّی سن آگوستین هم در تقسیم بندی خود دروغی را که به کسی صدمه نمی زند و از لحاظ مادی یا معنوی به فردی کمک می کند جای داده است.

وقتی از اخلاق فاصله می گیریم نقش واقعی دروغ آشکارتر می شود و حتّی در برخی از فضاها از مشروعیّت دروغ سخن رانده می شود. توماس هابز در کتاب " لویاتان" زور و فریبکاری را دو فضیلت جنگ بر می شمارد. این باور وجود دارد که جنگ بر اساس فریب بنا نهاده شده است. ماکیاولی در کتاب "شهریار" خود می نویسد : "وقتی می توانی در جنگ با فریب غلبه پیدا کنی کوشش نکن تا با زور پیروز شوی." می گویند وقتی جنگ به پایان می رسد سیاست آغاز می شود و خیلی ها اعتقاد دارند که سیاست و دیپلماسی چیزی جز دغل بازی نیست. سر هنری واتون (Sir Henry Watton) در تعریفی که از یک سفیر ارائه می دهد می گوید: "سفیر مرد صادقی است که به خارج گسیل می شود تا به خاطر کشورش دروغ بگوید."

همه با جمله تکراری در جنگ و عشق همه چیز مجاز است از جمله دروغ آشنا هستند. اتفاقاً یکی از فضاهایی که دروغ در آن بسیار به کار می رود فضای روابط رمانتیک و عاشقانه است که در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

همان طور که از ملازمان و همراهان دروغ یاد شد باید به انواع گوناگون آن هم اشاره کرد. دروغ سفید (White lie) دروغی کوچک و بی ضرر و حتّی در دراز مدت سودمند است که با نیّت خوب گفته می شود و شایع ترین شکل آن گفتن تنها پاره ای از حقیقت است. دروغ متنی(contextual lie) دروغی است که در آن فرد بخشی ازاطلاعات یک متن را بیان می کند امّا آگاه است که بدون اطلاعات کامل برداشتی غلط را به دست خواهد داد.

مبالغه و کوچک جلوه دادن نوع دیگری از تحریف واقعیت است که عملکردی مانند دروغ دارد. نیمه حقیقت(half_truth) به اظهاراتی گفته می شود که تنها شامل عناصری از حقیقت هستند یا مثلاً بخشی از آن ها حقیقت دارد. دروغ مؤدبانه (polite lie) دروغی است که مخاطب هم بر دروغ بودن آن واقف است و برای رعایت ادب گفته می شود. بسیاری از تعارفات ما ایرانیان در این زمره قرار دارد. بلوف زدن نوعی دروغ رایج است که در مسابقات ورزشی و قمار به کار می رود. در عرصه ی تبلیغات دروغ آن قدر رواج دارد که در بسیاری از کشورها کار مقابله با آن به انجمن های حمایت از مصرف کننده محول شده است. همه با ادعّاهای تبلیغاتی مانند "بهترین کیفیّت با کمترین قیمت" که دروغی آشکار است آشنا هستیم.

دونگ واژه ایست که معمولاً از پی دروغ می آید و گاه معادل جفنگ و حرف کشکی است و دروغی است بدون نیّت بدخواهانه که پی آمدی ندارد. دروغ بزرگ (big lie) آن قدر بزرگ است که هیچ کس فکر نمی کند کسی بتواند دروغی به این بزرگی بگوید یا این چنین واقعیت را تحریف کند، لذا در موارد زیادی پذیرفته می شود. و سرانجام خودفریبی یا دروغ گفتن به خودآن قدر رواج دارد که جمله ی منسوب به آبراهام لینکلن که " نیمی از عمر هر کس در فریب دادن خود تلف می شود" تاًمل برانگیز می نماید.

چرا دروغ گفته می شود و با وجود این همه نکوهش چه عواملی سبب شده تا در طول قرن ها تداوم حضور آن در زندگی انسان تضمین شود؟ از لحاظ تکاملی بقای یک رفتار در گرو داشتن عملکرد مثبتی است که می تواند در خدمت بقای گونه ای طبیعی باشد. از لحاظ فرهنگی هم نهادینه شدن یک رفتار در جامعه ناشی از کارکرد مثبتی است که در سپهر اجتماعی داراست. در سطح فردی و اجتماعی شاید بتوان تداوم حضور دروغ را بر این مبنا تبیین کرد. امّا از سوی دیگر می دانیم که چه در زندگی فردی و چه در حیات اجتماعی وقتی دروغ بر تمام شئونات زندگی تسلط یابد تباهی فردی و جمعی را رقم خواهد زد.

آیا تفاوت در میزان استفاده از دروغ یا انواع آن است و افراط در این زمینه عاملی را که در خدمت بقاست در راستای تباهی فعال می کند؟

افراد با انگیزه ها و بنا به دلایل مختلف دروغ می گویند. یکی از مهمترین این دلایل همان است که کودکان را به دروغگویی وا می دارد یعنی فرار از مجازات و تنبیهی که گفتن حقیقت در پی دارد. دروغ برای حفظ عزت نفس یا ارتقای آن و بهتر کردن خودانگاره (self image) یا تصویر شخصی فرد در نظر دیگران و جلب احترام و تحسین آنان نیز به کار می رود. بخصوص در کسانی که احساس حقارت ، خودکم بینی و نیاز به تاًئید دیگران دارند. هر چه خود واقعی شخص از خود آرمانی اش فاصله ی بیشتری داشته باشد احتمال دروغ گفتن برای تقویت خود واقعی بیشتر می شود. بیهوده نیست که نیچه می گفت:"هرکه به خود ایمان نداشته باشد همیشه دروغ می گوید".

دروغ همچنین علامت خشم، پرخاشگری و حسد نسبت به دیگران و تخریب روحیه ی آن هاست که برای پایین بردن شاًن و مرتبه ی آنان مورد استفاده قرار می گیرد.گاه برعکس دروغ برای پرهیز از درگیری با دیگران یا نیازردن آنان و جلوگیری از جریحه دارشدن احساساتشان گفته می شود. همچنین بعضی دروغ می گویند تا از خود در برابر خشم، صدمه یا انتقاد دیگران و سرافکندگی ناشی از آن محافظت کنند.گاهی هم افراد به قول خودشان برای قابل تحمل کردن واقعیّات سخت زندگی و عدم رویارویی با تلخی حقیقت دست به دامان دروغ می شوند.

فریب کاری در روابط عاشقانه و رمانتیک میان عشاق نیز به چشم می خورد که با انگیزه های معطوف به یار ،خود ویا رابطه وارد صحنه می شود. در گروه اوّل دروغ گویی برای اجتناب از آزردن یار و معشوق یا تقویت عزت نفس او صورت می گیرد. در گروه دوّم محافظت خود در برابر خشم و انتقاد یار و بهبود تصویر خویشتن در کار است و در گروه سوّم دروغگویی برای اجتناب از تعارض و آسیب های رابطه ای یا محدود کردن صدماتی که به رابطه ی دو نفره وارد می شود مورد استفاده پیدا می کند که گاه برای رابطه سودمند است و گاه با پیچیده تر کردن تعارض ها به رابطه لطمه می زند.

همان طور که گفته شد مردان با میانگین روزی 3 دروغ از زنان که به طور متوسط روزی دوبار دروغ می گویند جلوتر هستند و در عین حال کمتر از زن ها به خاطر دروغ گفتن دچار احساس گناه می شوند. البته به طنز گفته می شود از سه دروغ مردها 2 عدد مربوط به زنان است و باید به پای آن ها نوشته شود.

پژوهش ها نشان می دهد کاهش دروغ گقتن به طور قابل ملاحظه ای با افزایش و ارتقاء سلامت جسمانی و روانی همراه است. کاهش 3 دروغ سفید در هفته موجب کاهش حداقل 4 شکایت روانی مانند تنش یا احساس غمزدگی می شود و شکایت های جسمانی مانند سردرد و گلو درد هم کاهش می یابد. همچنین بهبود روابط با دیگران نیز به چشم می خورد. بر این اساس سعی می شود افراد نحوه ی کنترل میزان دروغ گفتن را با شناسایی الگوهای فرار از حقیقت در ذهن یاد بگیرند و در زندگی اعمال کنند. اصولاً دروغگویی نه تنها منجر به بروز تنش و استرس می شود بلکه کوشش برای کتمان واقعیت انرژی روانی و احساسی را نیز هدر می دهد وبار شناختی و ذهنی زیادی برای فرد فریبکار ایجاد می کند زیرا باید مرتباً اظهارات قبلی را به خاطر داشته باشد تا داستان های بعدی اش باورپذیر جلوه کند.

یک دروغ کوجک هزار و یک دروغ دیگر را به دنبال می آورد. به قول ضرب المثلی لهستانی دروغگو می تواند دور دنیا برود ولی نمی تواند باز گردد. علاوه بر آن تداوم دروغگویی اعتبار و صحت سایر اظهارات فرد را زیر سؤال می برد و روابط و زندگی اورا مختل می کند. داستان چوپان دروغگو شاهد خوبی برای این مدعاست.

دروغ پدیده ی پیچیده ای است و غموض آن در ساحت اجتماع بیشتر هم می شود. چنان که دیدیم رواج و تداوم دروغ در جامعه چنان است که باید آن را به مثابه ی ساز و کاری اجتماعی در نظر گرفت که در بیشتر جوامع نهادینه شده امّا در آسیب شناسی آن باید توجه داشت که وقتی از مرز و قلمرو اشکال متعارف خود خارج شود نظام اجتماعی را از درون می پوساند و تباه می کند. دروغ فرد می تواند از جنبه ی شخصی خارج شود و به مثابه ی نماینده ای از یک نقش اجتماعی عمل کند. باید توجه داشت که یک رفتار زمانی در جامعه شیوع می یابد که رفتار متقابل و متضاد آن کارکرد مثبت خود را از دست داده باشد. وقتی می گویند حقیقت تلخ است لابد دروغ مذاق بسیاری را شیرین می کند.

هنگامی که دروغ تا اعماق یک جامعه نهادینه شده و قبح آن از میان رفته باشد راست گویی بازاری ندارد و هزینه ی فردی و اجتماعی اش آن قدر بالاست که همه از راست گفتن امتناع می کنند.فاجعه در آن است که به جای مجازات دروغگویی راست گفتاری و راست کرداری است که مجازات های گوناگون را در پی دارد. در نهایت کار به جایی میرسد که دروغ جای حقیقت را می گیرد. به قول جان کایزل باورکردن دروغی که انسان صدبار شنیده آسان تر از حقیقتی است که حتّی یک بار هم به گوشش نخورده است. مشکل وقتی هولناک تر می شود که از یک سو به علت عدم وجود جامعه مدنی افراد جامعه نتوانند دروغ را افشا کنند و از سوی دیگر بی فرهنگی عوام سبب شود که مخاطبان دروغ نتوانند صحت و درستی آن را دریابند و جای دروغ و حقیقت عوض شود. پوپولیسم در چنین فضایی رشد می کند و حاکمیت می یابد.

دروغ سطح اعتماد در جامعه را تنزل می دهد و رواج آن در جامعه نشان دهنده ی آن است که روند جامعه پذیری در خانواده، اجتماع و نظام آموزشی به شدت مختل شده و الگوسازی ناسالم صورت می گیرد. در این جا هم مانند سپهر روانی فرد که خود واقعی با خود ایده آل فاصله داشت، فرهنگ آرمانی از فرهنگ واقعی به دور می افتد و دروغ در روابط اجتماعی عینی و روزمره به مثابه ی الگویی کارآمد شناخته و به نسل های بعدی منتقل می شود و به عنوان مهم ترین ابزار در خدمت آموزه ی هدف وسیله را توجیه می کند درمی آید و راه موفقیت در هر شکل خود از دروغ می گذرد. در نهایت جامعه به مرحله ای می رسد که اصلاً مسئله ی تاثیرگذاری دروغ در نزد گوینده و باور به آن در نزد مخاطب از اهمیت می افتد. یعنی گوینده و شنونده هر دو می دانند که دروغ در کار است و از وجود آن آگاهی دارند ولی همه طوری رفتار و الگوبرداری می کنند که انگار راه زیست دیگری وجود ندارد و در نهایت جامعه ای با معیار دوگانه (double standard) شکل می گیرد. یعنی جامعه ای که در آن مفاهیم توخالی شده است و شفافیتی وجود ندارد. از همه بدتر آن که ساز و کار اجتماعی دروغ مثل خوره ساختارهای قدرت را هم در بر می گیرد تا جایی که می توان نمونه هایی از دولت هایی را یافت که بر اساس دروغ بنا شده اند. پس دروغ سالاری نه تنها بر جامعه حاکمیت می یابد بلکه خود حاکمیت را هم در بر می گیرد و به مثابه ی شیوه ای حکومتی عمل می نماید که با دروغ به قصد تحمیق آحاد خود حکومت می کند.

آیا راهی برای تشخیص دروغ وجود دارد؟ متاًسفانه پینوکیو در دنیا تنهاست و دروغ دیگران را نمی توان از روی بزرگ شدن بینی شان تشخیص داد. با استفاده از ماشین های دروغ سنج پلی گراف هنگام پرسش از افراد استرس آنان در روی منحنی های ثبت شده را بررسی و احتمال دروغگویی آن ها را ارزیابی می کنند. از داروهای حقیقت یاب هم سخن در میان است ولی اطلاعات مربوط به آن ها به هیچ وجه قابل اتکا نیست. پژوهش ها نشان می دهد که کلاً دروغ گفتن از لحاظ زمانی بیشتر از بیان حقیقت طول می کشد لذا توجه به زمان پاسخ دادن به یک سؤال می تواند به عنوان ملاکی برای تشخیص دروغ به کار برده شود. معهذا پاسخ های آنی می تواند نشان دهنده ی دروغ های از پیش آماده شده باشد. توجه و تمرکز بر رفتار غیر کلامی افراد بهتر از کلام آنان می تواند به تشخیص دروغ گویی کمک کند.

حرکات و انقباضات کوچک در صورت(microexpressions) گویایی بیشتری دارند. رفتار غیرکلامی از حرکات، اطوار، حالت ها،ژست ها و ... تشکیل می شود.هر حرکت یا حالت منفرد مانند واژه ای است که بر اساس مجموعه ای یا خوشه ای از آن ها ارزیابی و تشخیص امکان دارد، یعنی وقتی که واژه ها جمله ای بسازند تا مفهومی را برسانند و نباید تنها بر اساس یک حرکت خاص قضاوت کرد. بر خلاف آن چه انتظار می رود تشخیص فریبکاری در میان زوج ها و یاران با آن که مدت ها همدیگر را می شناسند دشوارتر است. وجود عاملی به نام سوگیری حقیقت(truth bias) باعث می شود که بیشتر پیام های یار صرف نظر از صحت واقعی آن ها حقیقت فرض شود. لذا شناسایی فریبکاری در بیگانه ها با وجود آن که اطلاعات کمتری در موردشان وجود دارد به علت عدم شکل گیری سوگیری حقیقت آسان تر است.

در خاتمه لازم است که به نوع بیمارگونه ی دروغگویی که یک ناخوشی روانی محسوب می شود اشاره کنیم . Pseudologia fantastica, mythomania, psychological lying سه اصطلاحی هستند که توسط روان پزشکان برای توصیف رفتارهای عادتی و اجباری دروغگویی به کار می روند. این کسالت که در زنان و مردان به طور مساوی دیده می شود به طور متوسط در 16 سالگی بروز می کند. در 40 درصد موارد بیماران از صدماتی در نظام عصبی مرکزی( مانند صرع ،یافته های نابهنجار در نوار مغزی، ضربه ی مغزی یا عفونت دستگاه عصبی مرکزی) رنج می برند. از کاهش فعالیت در برخی مناطق مغزی نیز به عنوان عاملی در شکل گیری دروغ گویی بیمارگونه سخن رانده شده است. تمایل به دروغ گویی در این افراد مدتی طولانی تداوم پیدا می کند و در صفات شخصیتی و زمینه خانوادگی آن ها نیز ریشه دارد. علاوه بر آن دروغ گویی به عنوان یک نشانه در برخی از اختلالات روانی دیگر مانند مبتلایان به اختلال شخصیت ضد اجتماعی و مرزی و اختلال کردار( conduct disorder) نیز دیده می شود.

*روانپزشک



منبع: خبرآنلاین

۱۳۹۱/۸/۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...