نسخه چاپی

ریسك نزدیكی فتنه گران به هاشمی


به گزارش نما روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:
ایران در سیاست خارجی اوباما حرف اول را می زند

تحلیلگران رسانه های گوناگون در جهان درباره وجود معضلات سخت و بعضاً غیرقابل حل پیش روی اوباما اتفاق نظر دارند. اوباما در انتخاباتی که حدود نیمی از آمریکایی ها آن را تحریم کرده بودند، بر میت رامنی پیروز شد.

روزنامه فرانسوی فیگارو در گزارش خود در این زمینه نوشته: واقعیت ها مرد تغییر را تغییر داد. اوباما کیست؟ رئیس جمهوری که نتوانسته طی چهار سال اقتصاد را از بحران در آورد و پاسخ سیاسی خوبی به رقبایش که در جبهه «رامنی» قرار دارند بدهد؟ یا شخصی که ربطی به موضع گیری های محکمش ندارد و ناچار شده در رو در رویی با مشکلات واقعی، رؤیاهای تغییراتش را تغییر دهد؟ اوباما در درون برکه پر از سوسمار در واشنگتن افتاده او با وجود همه شعارها به زودی 30 هزار سرباز به افغانستان فرستاد.

بی بی سی انگلیس نیز در تحلیلی به قلم جرمی بوئن خاطرنشان کرد: اوباما در اولین انتخاب گفته بود مهم ترین هدف او در خاورمیانه دنبال کردن صلح میان اسرائیل و فلسطین است. پس از 4 سال آمریکا همچنان به امنیت اسرائیل پایبند است اما اکنون از صلح خبری نیست و فلسطینیان نسبت به 4 سال گذشته امید کمتری دارند. آمریکا می خواهد که در جریان تحولات خاورمیانه تأثیرگذار باشد اما مردم منطقه نشان داده اند که می خواهند خود آنها، و نه دولتهای خارجی و متحدان داخلی کاخ نشین آنها،سرنوشتشان را کنترل کنند.

آقای اوباما متوجه محدودیت های آمریکا هست و شاید ترجیح می داد که کلاً از خاورمیانه بگذرد. او سال گذشته گفت اولویت جدید سیاست خارجی آمریکا، آسیا و منطقه اقیانوس کبیر خواهد بود. اما مشکل این است که خاورمیانه آن قدر مهم است که نمی توان از کنار آن گذشت. سوریه می تواند اسرائیل را ناامن کند و ایران اهمیت بسیار بیشتری دارد.

بی بی سی می افزاید: علی رغم قدرت نظامی گسترده آمریکا،نفوذ سیاسی آن کشور در خاورمیانه در حال افول است. متحدان حرف شنو، قابل اعتماد و مستبد آمریکا در منطقه ساقط شده اند. نسل جدیدی که آمریکا را به عنوان رقیب می بیند و نه دوست، در حال جایگزینی آنهاست.

وبسایت فارسی بی بی سی نیز در تحلیلی خاطرنشان کرده است: هر چه پیروزی اوباما دشوار بود، چالش های پیش روی وی دشوارتر است. او با کسری بودجه بی سابقه مواجه است و جنگ در عراق و افغانستان هم به طرف بن بست رفت. روابط با جهان اسلام کماکان دچار چالش و تنش است. در قاهره پرچم آمریکا به آتش کشیده شد و در لیبی خون سفیر این کشور جاری شد. منازعه اسرائیل و فلسطین به قوت خود باقی است؛ و پرونده هسته ای ایران نیز به یک گره کور تبدیل شده است و در حال تبدیل به یک چالش جدی و دشوار است.

خبرگزاری رویتر دیگر رسانه انگلیسی است که به چالش های پیش روی باراک اوباما پرداخته است. «اوباما با دشواری هایی چون ایران، سوریه و احتمالاً چین مواجه است. این پرسش همچنان باقی است که آیا دیپلماسی فعلی در مورد ایران کارساز است. تحلیلگران سیاست خارجی آمریکا می گویند اگر سیر تحولات اجازه دهد اوباما در آسیا ضمن تلاش برای حفظ محوریت، به دنبال تغییر جهت سیاسی خواهد بود تا از قدرت های نوظهوری چون هند و چین استفاده کند و به تدریج از خاورمیانه خارج شود. هر چند، در این میان برای سیاست خارجی آمریکا، ایران و سوریه حرف اول را خواهند زد.»

رویتر می نویسد: انتظار می رود مذاکرات هسته ای میان ایران و قدرت های جهانی در اسرع وقت (احتمالاً در همین ماه) از سر گرفته شود. البته مشخص نیست این مذاکرات بتواند به گونه ای باشد که ایران را به پذیرش درخواست های غرب درباره برنامه هسته ای اش متقاعد کند.

در مورد سوریه، «جیمز دابینز»، مدیر مرکز بین المللی دفاعی و امنیتی «رند» بر این باور است که شاید سیر رویدادها به گونه ای باشد که اوباما را مجبور کند، با فرستادن سلاح در این کشور مداخله کند؛ اما در مورد ایران، حمله آمریکا به این کشور محتمل نیست.
رویتر ادامه می دهد: تحلیلگران بر این باورند که مهمترین چالش برای اوباما این خواهد بود که وقتی ایالات متحده عمیقاً دچار بدهی است،دیگر قدرت ها در حال اوج گیری هستند و آمریکا با تهدیدات فرامرزی از قبیل تروریسم و حملات سایبری روبرو است. محیط بین المللی را در راستای منافع ایالات متحده شکل دهد.

مارتین ایندیک معاون مطالعات سیاست خارجی در مؤسسه بروکینز می گوید: «دیدگاه من نسبت به اوباما این است که وی در اصل می خواهد از خاورمیانه فاصله گرفته و بر آسیا تمرکز کند، بعید است اوباما تلاش جدیدی در راستای صلح اسرائیل و فلسطین انجام دهد، برای تغییر دادن نتیجه درگیری ها در سوریه کوشش کند و یا به طور جدی باموضوع دولت های اسلامگرا در مصر و تونس درگیر شود».

در همین حال خبرگزاری فرانسه پیش بینی کرد آمریکا فشار خود بر ایران را در چهارچوب مذاکرات هسته ای افزایش دهد اما به همین خاطر مذاکرات را معیوب توصیف کرد. فرانس پرس می نویسد: «تحلیل گران می گویند انتظار می رود دور تازه ای از گفت وگوها میان ایران و شش قدرت بزرگ جهان تا پایان سال جاری میلادی (کمتر از دو ماه دیگر) یا اوایل سال آینده میلادی انجام شود. اما مارک فیتز پاتریک کارشناس مسائل هسته ای مؤسسه بین المللی مطالعات راهبردی در لندن می گوید پرسش آن است که موضوع و محتوای این مذاکرات چه خواهد بود؟ به نظر نمی رسد که ایران از مواضع خود عقب نشینی کند، مگر آنکه از شدت تحریم ها قدری کاسته شود.»

این خبرگزاری اضافه کرد: با توجه به قدرتی که کنگره برای کاهش یا حذف تحریم علیه ایران دارد، به نظر نمی رسد تغییر یا تحولی در این خصوص به این زودی اتفاق بیافتد، چون اوباما برای کاهش شدت تحریم ها قدرت محدودی دارد. برخی تحلیلگران معتقدند در هر صورت، چرخه معیوب در مذاکرات وجود خواهد داشت.

در همین حال بنابرگزارش آسوشیتدپرس، اعضای کنگره درصدد تشدید تحریم ها علیه ایران هستند تا بدون دادن امتیاز ایران را وادار به از سرگیری مذاکرات هسته ای کنند.

می خواستیم با نردبان شکسته از دیوار نظام بالا برویم!

یک پایگاه اینترنتی وابسته به ضد انقلاب تقصیر شکست فتنه سبز را به گردن موسوی و کروبی و اصلاح طلبان انداخت و اپوزیسیون را در این زمینه تبرئه کرد.

«خودنویس» با بیان اینکه چشم اسفندیار جنبش سبز را یافته، می نویسد: پس از 22بهمن 88، جنبش در خیابان کاملا فروکش کرد.

این به معنی عقب نشینی و ناامیدی از سران جنبش بود. موسوی و کروبی که پیش از انتخابات سال 88 به هیچ روی پیشینه ای در پدافند از حقوق شهروندی و انتقاد جدی از حکومت نداشتند و به همین دلیل نیز از غربال شورای نگهبان گذر کرده بودند، با اعلام نتایج انتخابات، ناگهان بر روی موج سوار شدند و رهبران جنبش سبز نام گرفتند. بخشی از مردم این دو را با تردید و بی اطمینانی می نگریستند و برخی از آنها به علت کم اطلاعی و اینکه سالهای اول انقلاب را درک نکرده بودند، به ستایش این دو پرداختند و یا آنان را به چشم نردبانی برای بالا رفتن از دیوار جمهوری اسلامی دیدند. گرچه این دو تن از مواضع آغازین خود در سه سال گذشته کوتاه نیامدند ولی ادعای آنها درباره وفاداری به نظام بخش بزرگی از بدنه جنبش را به سردرگمی و سرخوردگی دچار نمود.

نویسنده این تحلیل خاطر نشان می کند: به مرور جمعیت معترضان کاهش چشمگیری پیدا کرد و برای فراخوان های بعدی عملا هیچ کس استقبال نکرد. بدین ترتیب به نظر می رسد جنبش سبز به پایان خود نزدیک شده است. پس از حصر خانگی موسوی و کروبی مباشران و مشاوران این دو در رسانه های برون مرزی آفتابی شدند و پس از سال ها همراهی با جمهوری اسلامی، داعیه مدیریت اپوزیسیون را نمودند. اینان آغاز به صدور فرمانهای ناهماهنگ و بی برنامه برای کشاندن افراد به خیابانها کردند قابل پیش بینی بود که از فراخوان این اصلاح طلبان استقبال نشود و جنبش به تدریج به افول برسد.

با نگاهی بی غرضانه به جنبش سبز و تحلیل رویدادهای سه سال گذشته، چشم اسفندیار این خیزش که موجب ناکامی آن شده است معلوم است؛ اول خواسته رهبران جنبش با خواسته بدنه و تنه اصلی جنبش در یک راستا نبود. در حالی که موسوی از «دوران طلایی امام» سخن می راند، هواداران جنبش شعار «جمهوری ایرانی» به جای «جمهوری اسلامی» می دادند دوم، جنبش رهبر داشت ولی رهبری نداشت. فراخوان برای آمدن به خیابان بدون داشتن برنامه و راهبرد، جز ریزش نیروها و فرسوده کردن، پیامد دیگری نداشت.

این سایت همچنین حزب مشارکت، نهضت آزادی، جبهه ملی، سازمان مجاهدین (منافقین) و گروه های سلطنت طلب را فاقد توانایی اداره جنبش معرفی کرد.

ارزیابی عوامل فتنه از ریسک نزدیکی تاکتیکی به هاشمی

ارگان گروهک ملی- مذهبی به بررسی موضع متناقض و فریبکارانه محافل اپوزیسیون در قبال هاشمی رفسنجانی پرداخت و سود و زیان نزدیکی به وی را بررسی کرد.

پایگاه اینترنتی «ملی- مذهبی» که از پاریس مدیریت می شود، در تحلیل خود با عنوان «هاشمی؛ مهره ای سوخته، سوزاننده» نوشت: رفتار هاشمی و آنچه که بر فرزندان او رفته اپوزیسیون (از جمله جریان ملی- مذهبی) را بر سر تصمیم گیری می نشاند.

پرسش اساسی این است که با هاشمی چگونه باید رفتار کرد؛ او که در کارنامه اش قلع و قمع «دیگران» را به طور پررنگ دارد و در تصمیم های بزرگ از جنگ تا اتفاقات سال 67، قتل های زنجیره ای [!؟] و... جزو تصمیم سازان بوده و اکنون با دموکراسی خواهان افق مشترک پیدا کرده است.

نویسنده در ادامه می پرسد: تکلیف چیست؟ آیا باید تاریخ هاشمی را به فراموشی سپرد یا این که به طور تاکتیکی فعلا در مورد او سکوت کرد تا اگر زوری دارد ضربه اش را به حکومت بزند و بعد که نوبت خود او رسید به حسابش رسید، یا این که اصولا تاریخ او را فاش گویانه بر سر کوی و برزن فریاد زد و از هر سازش و حمایتی از او تن زد؟ جایی از مهندس سحابی دیدم که گفته بود بزرگترین ایثار آن است که یک مبارز از شرفش [!] هم برای آرمانش بگذرد و این پارادوکسی سخت و ویرانگر است. حنیف نژاد زحمت دوستانش را بر گردن گرفت و سرافراز سینه به گلوله سپرد در حالی که احتمالا در خود احساسی از سرافرازی داشته است، از میان شوق و عشق دوستانش بدرقه می شود و در برابر جوخه اعدام می ایستد و گردنکشانه فرمان آتش می دهد. اما اگر مجبور می شد برای نگهداشتن سازمانی که چون خویشتن دوستش می داشت با ساواک همکاری ای نسبی بکند و خود را و شرفش را به باد یغما بدهد چه حالی پیدا می کرد.

ارگان گروهک ملی- مذهبی ادامه می دهد: حال تکلیف با هاشمی چیست، اگر بر این باشیم که باید پراگماتیستی عمل کرد و به فراخور وضعیت، وزن قدرت را سنجید و موضع خود را تعیین کرد؛ خیلی زود می توان به این رسید که پس حمایت از هاشمی به صلاح است. چرا که او به نسبتی به تحقق خواسته های ما نیز کمک می کند فارغ از این که دیگران در مورد ما چه فکر می کنند و اگر آرمانخواهانه عمل کنیم هرگز به زیر علم کسی چون هاشمی نخواهیم رفت چرا که عملکرد او با آب کوثر هم پاک نخواهد شد و همدستی با او دامن آدمی را آلوده می کند!

این سایت وابسته به تقی رحمانی و رضا علیجانی (دو عنصر فراری فعال در فتنه سبز) در ادامه تحلیل خود نوشت: می توان پرسش چه باید کرد را در دو ساحت طرح افکند، در ساحت اخلاق و دیگری در عرصه سیاست. بدین معنی که در یک سطح می توان به خوبی و بدی این رفتار و ارزش آن اندیشید و در سطحی دیگر به تبعات و نتیجه این کنش در عرصه عمل و به طور مشخص در عرصه سیاسی. در ساحت اخلاق پرسش این است که آیا گذشتن از خطاهای کسانی از این نوع اخلاقی است و آیا چشم پوشی از کرده های اینان خود ظلمی نیست در حق آنانی که مظلوم واقع شده اند؟ و در ساحت سیاست پرسش این است که آیا حمایت از هاشمی و نادیده گرفتن تاریخ و رفتار گذشته او می تواند کمکی به پیشرفت در بستر دموکراسی بکند؟ هرچند پرسش دوم نفی سوال اول نیست اما پاسخ منفی به آن حداقل این است که آدمی را از پاسخ دادن به سوال دوم رها می کند.

نویسنده می افزاید: در عرصه اخلاق نگارنده معتقد است هرگز نباید از گناه اینان گذشت اما باید با ایشان تاکتیکی برخورد کرد یعنی در برابر گناهان شان سکوت کرد تا وقت آن برسد. بنابراین چونان که کنشگری با این فرض در برابر امثال هاشمی سکوت کند اما یا هاشمی موفق نگردد تا وضعیت را تغییر دهد و یا سوژه در این میان وقتش به اتمام برسد و از بین برود، ایده در بیضه میرد و سوژه نیز هرگز نمی تواند خود را و رفتارش را توجیه نماید. چرا که به کاری دست زده و آبرویی از خود به باد فنا داده که بازگشت ناپذیر است. بنابراین این میدان سخت خطرناک است.
سایت ملی- مذهبی در ادامه نوشت: اما در عرصه عملی که تمرکز بیشتری بر آن وجود دارد، هاشمی ارزش این ریسک را ندارد چرا که او از قدرت افتاده و توان تاثیرگذاری خویش را از دست داده است، پیش فرضی که می تواند اپوزیسیون را به حمایت از او وادارد در دورانی که او کاندیدای ریاست جمهوری بود، درست بود، چرا که در آن موقع این استعداد در او بود که قدرت را تصاحب کند و مثمر ثمر باشد. اما در این شرایط به دلایلی که خواهد آمد هرگونه حمایتی از او رنج بیهوده بردن است.
ارگان وابسته به گروهک نفاق ملی- مذهبی در پایان نتیجه گرفت: «در مختصات جدید، هاشمی و امثال او [...] اصلا دارای قدرت و نفوذی نیستند تا بخواهند تاثیری بگذارند. البته هاشمی در دوران ریاست بر خبرگان این نکته را فهمیده بود و به زودی فهمید که نظام بازی را برده است. هرچند در ناکامی او نقش یارانش را نیز نباید از نظر انداخت. کسانی که هاشمی روی آنها حساب باز کرده بود و فقط قدرت و منافع ناشی از آن را می بینند نه آرمانی در سر دارند و نه میلی برای فداکاری. از این رو اتخاذ موضع حمایت از هاشمی فقط ریختن آبرویی [!؟] است که با واسطه سالها در اپوزیسیون به دست آمده است. هزینه ای که فایده ای نخواهد داشت. از این رو اگر این پیش فرض ها را بپذیریم اپوزیسیون باید در برخورد با هاشمی تردید و درنگ بیشتری به خرج بدهد.

۱۳۹۱/۸/۲۰

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...