نسخه چاپی

لایك، لایك كودتا!

احتمالاً تصور اغلب مردم دنیا از كودتا هنوز همان مدل دوران جنگ سرد است؛ حركت ستونی از ‌تانك‌ها در خیابان، تصرف اماكن حساس، بازداشت دولتمردان ارشد و صدور بیانیه قبضه قدرت از طریق رادیو و تلویزیون. شاید هنوز هم در برخی كشورهای آفریقایی از این مدل كودتاها رخ می‌دهد اما دو دهه است كه كودتا و نحوه انجام آن تغییر جدی یافته است.


به گزارش نما، احتمالاً تصور اغلب مردم دنیا از کودتا هنوز همان مدل دوران جنگ سرد است؛ حرکت ستونی از ‌تانک‌ها در خیابان، تصرف اماکن حساس، بازداشت دولتمردان ارشد و صدور بیانیه قبضه قدرت از طریق رادیو و تلویزیون. شاید هنوز هم در برخی کشورهای آفریقایی از این مدل کودتاها رخ می‌دهد اما دو دهه است که کودتا و نحوه انجام آن تغییر جدی یافته است.

آمریکا در این زمینه متخصص است و می‌توان به آن لقب «دکتر کودتا» داد. لیست کودتاها و عملیات‌های براندازی حکومت‌ها از سوی آمریکا حداقل 67 مورد را شامل می‌شود. لیستی که از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. نخستین تلاش آمریکا در این زمینه مربوط به جزیره ساموآ واقع در قاره اقیانوسیه، اقیانوس آرام جنوبی مربوط می‌شود. هنگامی که آمریکا به همراه آلمان با انگلیس به عنوان ابرقدرت آن دوران بر سر نفوذ و تعیین حاکم این جزیره رقابت داشته و نتیجه این رقابت یک دهه جنگ داخلی در ساموآ بود. در نهایت آمریکا و آلمان موفق شدند در سال 1899 میلادی حاکم مورد نظر خود را بر جزیره گمارده و آن را به ساموآی آمریکا و ساموآی آلمان، میان خود تقسیم کنند. کشورهای آمریکای لاتین، ویترین مداخلات و کودتاهای آمریکایی هستند و در این زمینه رکورددار محسوب می‌شوند.

کودتاهای جدید ساز و کاری متفاوت دارند. محور و موتور محرک کودتاهای جدید نیروهای نظامی نیستند. این کودتاها توسط گروهی که ظاهری غیرنظامی دارند جلو برده می‌شوند و روند وقایع به گونه‌ای پیش می‌رود که ظاهری انقلاب‌گونه به خود گرفته و خیزش مردمی جلوه داده می‌شوند. آمریکا از حدود دو دهه پیش این مدل از کودتاها را اجرایی کرد که بطور کلی «انقلاب‌های رنگی» یا مخملی نام گرفتند. در این کودتاها دیگر افسران ارتش نیستند که حکومت را سرنگون می‌کنند بلکه این نقش به نیروهای سفید و ظاهراً مردمی سپرده می‌شود. نیروهایی که اگر چه یونیفورم نظامی بر تن ندارند اما آموزش دیده و سازماندهی شده بوده و با یک نماد خاص و اغلب رنگی، خود را متمایز نشان می‌دهند.

اولین مدل تکامل یافته از این کودتا در سال 2000 میلادی در صربستان و علیه «اسلوبودان میلوسوویچ» رئیس‌جمهور یوگسلاوی سابق اجرایی شد. این کودتا به «انقلاب بولدوزری» مشهور شد. به دلیل آنکه یکی از عوامل مخالف دولت، بولدوزر خود را آتش زده و آن را به سوی ساختمان تلویزیون صربستان هدایت کرد و این ساختمان را به آتش کشید. کتاب «پس از انقلاب» به قلم «جسیکا‌گرینبرگ» که از سوی انتشارات دانشگاه استنفورد آمریکا منتشر شده، شرح مبسوطی از وقایع آن دوران صربستان که منتهی به براندازی دولت شد، ارائه می‌دهد. گرجستان، اوکراین و قرقیزستان کشورهای بعدی آزمایشگاه کودتاهای رنگی بودند. ایران نیز در سال 1388 و در پی ادعای تقلب از سوی جریان غربگرا در معرض چنین کودتایی – به رنگ سبز- واقع شد. وقایع روزهای پایانی آبان ماه سال 98 در ایران را هم باید به لیست اضافه کرد. البته این مورد را باید در ستون تلاش‌های شکست خورده واشنگتن افزود.

مروری بر روند مداخلات آمریکا در امور داخلی کشورهای مختلف طی سال‌های اخیر نشان می‌دهد، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تبدیل به یک سلاح کشتار جمعی در جعبه ابزار سیاست خارجی واشنگتن شده است. خواندن مقاله پیتر سینگر و امرسون بروکنیگ در مجله فارین پالیسی (اکتبر سال 2018) با عنوان «جنگ آینده لایک خواهد شد» در این زمینه مفید است. این دو پژوهشگر آمریکایی که کتابی هم در این زمینه به اسم «لایک وار» (جنگ لایک: چطور شبکه‌های اجتماعی به جنگ‌افزار تبدیل شدند؟) نوشته‌اند در این مقاله توضیح می‌دهند که فضای مجازی صحنه جنگی واقعی است و آنچه شما به‌ اشتراک می‌گذارید، تعیین‌کننده چیزی است که در صحنه نبرد رخ می‌دهد. در این جنگ، کلمات و به خصوص تصاویر مهمات جنگی هستند. کار این مهمات جنگی بیش از آنکه گفتن خبر یا نکته‌ای باشد، دفن حقایق با استفاده از پرت کردن حواس مخاطبان است.

این دو پژوهشگر آمریکایی می‌نویسند در این جنگ ادراکی، جداسازی واقعیت از افسانه حتی برای دولت‌ها نیز دشوار است و برای مردم عادی غیرممکن است. آنها درست می‌گویند. ما یک نمونه از این خطای ادراکی را هفته گذشته به چشم خود دیدیم. اوایل هفته و در روزهای آشوب، ویدئویی کوتاه از بالای یک پل در اتوبان امام علی(ع) منتشر شد که یک کامیون نخاله ساختمانی خود را وسط اتوبان خالی می‌کند. هر بیننده‌ای ابتدا تصور می‌کرد که راننده کامیون جزو آشوبگران بوده و عمداً دست به چنین کاری زده است اما چند روز بعد با شناسایی راننده این کامیون مشخص شد واقعیت ماجرا چیز دیگری بوده است. مهاجمان با چاقو و قمه به کامیون حمله کرده و او را وادار به توقف و خالی کردن بار خود می‌کنند و حتی کتک هم می‌زنند! و یا در مورد جالب توجه دیگری، یکی از اغتشاشگران در زرگان از توابع اهواز یک جنازه (آیا با اطمینان می‌توان گفت آن جنازه بوده است؟!) را کول کرده و مقابل یک پایگاه بسیج می‌اندازد و شروع به داد و فریاد کرده و اینطور وانمود می‌کند که این فرد توسط بسیجیان کشته شده است، تا مردم برای حمله به این پایگاه تهییج شوند. از این موارد در هفته گذشته کم نبوده و نیستند.

با در نظر گرفتن چنین نکاتی می‌توان راز سر و صدای این روزهای آمریکایی‌ها از محدودیت‌های اعمال شده بر اینترنت را متوجه شد. برای شما عجیب نیست آمریکایی‌ها که حتی اجازه دسترسی ایران به دارو و مواد غذایی وارداتی را هم نمی‌دهند، نگران دسترسی مردم به اینترنت هستند؟! مارک دوبوویتز مدیر اجرایی بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها که نقشی عمده و آشکار در پخت و پز طرح‌های ضدایرانی در آمریکا دارد به همراه دنیل شاپیرو سفیر اسبق آمریکا در سرزمین‌های ‌اشغالی در مقاله‌ای مشترک که در ایام آشوب‌های دی ماه سال 96 در نشریه پولتیکو منتشر کردند، نوشته بودند؛ «دولت آمریکا باید اطمینان حاصل کند که شرکتهایی مانند تلگرام، توییتر و اینستاگرام با درخواست حکومت ایران مبنی بر مسدود کردن کانال‌های مورد استفاده معترضین برای سازماندهی و برقراری ارتباط، موافقت نکنند.»

اگر این شبکه‌های اجتماعی برای مردم عادی ابزاری برای ارتباط فردی و جمعی، به ‌اشتراک گذاشتن عکس صبحانه و ناهار و جشن تولد و برای عده‌ای هم ابزار کسب و کار هستند، برای آمریکایی‌ها ابزاری برای سازماندهی، آموزش و هدایت آشوب است. چشم پوشیدن بر این واقعیت، چیزی از عمق ماجرا کم نخواهد کرد. مسئولین امر بخصوص در وزارت ارتباطات باید پاسخگوی کم‌کاری‌های خود در این زمینه باشند. مردم معتاد این شبکه‌های اجتماعی یا بطور دقیق‌تر ابزار جنگی دشمن شده‌اند و مسئولانی که به بهانه‌های مختلف شبکه ملی اطلاعات، موتورهای جست‌وجوگر ملی و پیام‌رسان‌های داخلی را تقویت و حمایت نکردند، خواسته یا ناخواسته به نقشه جنگی دشمن کمک کردند.

گویا برخی مسئولین دچار واهمه و رودربایستی بوده و نمی‌خواهند بپذیرند ما در وسط معرکه جنگ با دشمن قرار داریم. خود را به خواب زده‌اند و اهل دغدغه و مردم را نیز دعوت به خواب می‌کنند. می‌دانید موضوع اصلی پژوهش آن دو آمریکایی چیست؟ اینکه چطور می‌توان مانع نفوذ و تاثیرگذاری کشورهایی مانند روسیه، ایران و چین بر افکار عمومی و سیاست در آمریکا شد. آنها بدون واهمه و رودربایستی اکانت‌هایی را که حتی احساس کنند لازم است ببندند، می‌بندند و ما در این جا دو دستی «آش را با جاش» تقدیم دشمن کرده‌ایم و البته از اینکه نمک آن کافی نیست شرمنده هم هستیم. کدام آمریکا - از ترامپ گرفته تا دوجین سناتور- برای عدم دسترسی مردم ایران به توئیتر ‌اشک تمساح می‌ریزد؟ همانی که دیروز معلوم شد مانع از دسترسی جان بولتون مشاور امنیت ملی سابق رئیس‌جمهور آمریکا به حساب توئیتر خود شده بوده است. آمریکایی‌ها وقتی پای منافع کاخ سفید وسط باشد با جان بولتون هم تعارف ندارند اما گویا اینجا عده‌ای با ترامپ و پمپئو تعارف دارند. همان پمپئویی که پیش از پست وزارت خارجه رئیس‌ سیا بود و از فرط بیچارگی کارش به جایی رسیده است که به فارسی توئیت کند و از مزدوران شکست خورده‌اش در ایران بخواهد فیلم و عکس در تلگرام برایش ارسال کنند. اثرات مخرب تسلط دشمن بر فضای مجازی و به دنبال آن افکار عمومی را در سال‌های اخیر در حوزه اقتصاد و امنیت و فرهنگ به وضوح دیده‌ایم. وقت آن نرسیده است که از خواب بیدار شویم؟!

محمد صرفی


۱۳۹۸/۹/۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...