نسخه چاپی

خوش‌خدمتی‌عربستان در زمان جنگ‌ایران‌و‌عراق

چیزی كه ما احتیاج داشتیم این بود كه پوشش خود را گسترش دهیم تا قسمت پایین خلیج فارس را نیز دربرگیرد و این مستلزم استفاده سعودی از آواكس های خود برای تكمیل پروازهای ما در حمایت از عملیات اسكورت بود.

چندی پیش «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع پیشین آمریکا خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «مبارزه برای صلح» منتشر ساخت.

به گزارش نما به نقل از فارس، واینبرگر در سال‌هایی تصدی پست وزارت دفاع آمریکا را برعهده داشت که منطقه خلیج فارس شاهد رویارویی نظامی ایران و عراق بود. وی که از صاحبان کمپانی «بکتل» بود در بسیاری از سرمایه‌ گذاری‌های کمپانی‌اش در منطقه خلیج فارس ذی‌نفع هم بود؛ لذا توجه او به رویدادهای منطقه، از این رو نیز حائز اهمیت است.

وی در طول خدمت خود، به چهره‌ای ضد ایرانی مشهور شد، تا جایی که یک بار علنا پیرامون «لزوم سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی» اظهارنظر نمود.

فصل آخر کتاب «مبارزه برای صلح» مربوط به خاطرات نویسنده از درگیری‌های آمریکا در خلیج فارس می‌شود که او نام «پیروزی در خلیج فارس»‌ را بر آن نهاده است.

مطالعه این بخش از خاطرات وزیر دفاع پیشین آمریکا به دلایلی حائز اهمیت فراوان است؛ نخست آنکه به وضوح دخالت ابر قدرت سلطه طلب غرب را در جریان حوادث جنگ تحمیلی و خلیج فارس نشان می‌دهد. این دخالت‌ها به منظور عدم دستیابی جمهوری اسلامی ایران به اهدافش در جنگ صورت پذیرفته است؛ دیگر آنکه بر اطاعت بیمارگونه شیوخ خلیج فارس از آمریکا صحه می‌گذارد. همچنین کیفیت اختلافات دولت آمریکا با کنگره این کشور و تضاد جناح‌های درگیر در سیاستگذاری‌های شیطان بزرگ نیز یکی دیگر از موضوعاتی است که از درون خاطرات واینبرگر به دست می‌آید.

مطالعه فصل آخر خاطرات وزیر دفاع پیشین آمریکا از نگاه دیگر حایز اهمیت است و آن بررسی سلسله حوادثی است که در آخرین برهه جنگ تحمیلی تا قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران اتفاق افتاد.

از آنجا که نگارش خاطرات یکی از وزرای تندرو دولت ریگان قطعا نمی‌تواند خالی از بغض و حقد او نسبت به انقلاب اسلامی ایران باشد.

بدیهی است، منظور از انتشار فصل آخر کتاب خاطرات واینبرگر، رهیابی و دستیابی به حقایق و واقعیت‌های جنگ از زبان دشمنان انقلاب اسلامی ایران است و بدین لحاظ بسیاری از ادعاهای نویسنده نمی‌تواند اساسا مورد تایید باشد. خواننده کافی است توجه نماید، آنچه که مطالعه خواهد کرد، از زبان «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع دولت رونالد ریگان به رشته تحریر در آمده است.

*در اواخر ماه مه و در ادامه تلاش‌های قبلی سنا برای متوقف کردن عملیات ما در خلیج فارس سناتور رابرت بردی یک دمکرات از ایالت ویرجینیای غربی، طرحی را به تصویب رسانده بود که خواستار ارائه گزارش به کنگره به عنوان پیش نیازی برای حفاظت از کشتی‌های کویتی می‌شد. این گزارش را در 15 ژوئن قبل از حادثه کشتی بریج تاون آماده و تقدیم کردیم که از قرار معلوم به دلیل ارزیابی‌های متضاد سازمان‌های اطلاعاتی از اوضاع خلیج فارس موجب به راه افتادن جار و جنجال فراوان شد.

لس اسپین عضو دموکرات ایالت ویسکانسین در کنگره، معتقد بود که سازمان اطلاعات مرکزی سیا تصویر تیره‌تری از سازمان اطلاعات دفاعی دنا در مورد اوضاع خلیج فارس داشته و به سیا فرصت اظهار نظر درباره این موضوع داده نشده است. هیچ کدام از ترس‌های او مبنای واقعی نداشت.

با اینکه سیا به گزارش ما کمک کرده بود، ولی متن این گزارش بیشتر منعکس کننده تهدید‌های نظامی فوری که ما احساس می‌کردیم بود تا تهدید‌هایی سیاسی دراز مدت و این تهدید‌ها نیز در صورت حفاظت یا عدم حفاظت از کشتی‌های کویتی پا بر جا بودند.

یکی از موضوعاتی که کنگره به آن اهمیت می‌داد، گزارش‌های سیا بود که از امکان افزایش تروریسم حکایت می‌کرد. وزارت دفاع در این مورد با سیا موافق بود ولی این مساله تازه نبود.

آمریکا با اعمال تروریستی ایران از زمان سقوط شاه روبرو بود و اگر ما موفق به دفاع از منافع خود در خلیج فارس نمی‌شدیم این عدم موفقیت می‌توانست تضمینی باشد برای روبه‌رو شدن با تروریسم افزونتر و احتمال اینکه دوباره با رژیم آیت‌الله خمینی در می‌افتادیم امری حتمی بود.



در ژوئیه کنگره مصر از ما خواست تا کمک به کویت را متوقف کنیم چرا که معتقد بودند کشتی‌های آمریکایی امکان برخورد با مین‌های بیشتری را دارند و ما از حیث مین روب در مضیقه هستیم و بالاخره اینکه انفجار همان یک مین دلیلی بر این امر است که رئیس جمهور باید قانون اختیارات جنگی را اجرا کند.

از ابتدای امر می‌دانستم که به کمک بعضی از کشورهای خلیج فارس احتیاج خواهیم داشت. احتیاج اولیه ما تقویت امکان پیش‌بینی زمان حملات ایرانیان بود و این امر فقط توسط هواپیماها را چند سال پیش به عربستان فروخته بود. ما در ابتدا متکی به رؤیت اطلاعات جمع آوری شده در پروازهای هواپیماهای خود از ناوهای هواپیمابر بودیم. ولی به طور فزاینده‌ای روشن شد که با ارزش‌ترین و مؤثرترین راه پیش‌بینی به موقع حملات همان هواپیماهای آْواکس است.



عربستان سعودی سکوی پرواز هواپیماهای آواکس ما از آغاز جنگ ایران و عراق در سپتامبر 1980 شده بود. ولی این فعالیت فقط شامل قسمت شمالی خلیج فارس و خطرات احتمالی هواپیماهای ایرانی برای حوزه‌ها ی نفتی عربستان می‌شد و این پوشش حافظ کشتی‌های آمریکا در خلیج فارس نبود. چیزی که ما احتیج داشتیم این بود که پوشش خود را گسترش دهیم تا قسمت پایین خلیج فارس را نیز دربرگیرد و این مستلزم استفاده سعودی از آواکس های خود برای تکمیل پروازهای ما در حمایت از عملیات اسکورت بود.

مذاکرات مهم و پیچیده‌ای برای این کمکها در ژوئییه 1987 شروع شد و با وجود اینکه منافع تمام کشورهای خلیج فارس بستگی به این امر داشت مع هذا مذاکرات خیلی مشکل بود و حتی نزدیکترین دوستان عرب ما در خلیج فارس نمی‌خواستند چنین به نظر رسد که همکاری نظامی خیلی نزدیکی با آمریکا دارند.

این موافقت سرانجام در چهار ژوئن در فرانسه و در دیدار با وزیر دفاع عربستان «پرنس سلطان» پدر سفیر عربستان در آمریکا «پرنس بندر» صورت گرفت.

در هنگام پرواز از لندن به نیس، همکارانم یعنی ریچ آرمیتاژ که مدتها بود بهتجربه و دوستی با او متکی بودم ریک مورفی یک شخصیت توانای سیاست خارجی و باتجربه در روابط با خاورمیانه و سفیر سابقمان در عربستان سعودی که آشنایی او با مردم و منطقه عربی ما را چه اکنون و چه در گذشته به هنگام مذاکره با سران عرب در موقعیت بسیار خوبی قرار می‌داد و بالاخره رئیس دفترم مایک مک موری که افسر بازنشسته نیروی دریایی و شخص باتجربه‌ای در مسائل خاورمیانه بود گزارش‌های کاملی به من دادند.



ملاقات با پرنس سلطان در ویلای بسیار راحت و باشکوه وی واقع در سواحل مدیترانه‌ای فرانسه صورت گرفت. ما یک روز طولانی را به گفت و گو پیرامون مسائل مختلف گذراندیم که به ترجمه های طولانی نیاز داشت و پرنس بندر به صورت مترجمی متبحر برای پدرش و من عمل می‌کرد من به حیاتی بودن مأموریتمان و اقدامات متعددی که می بایست برای کسب حمایت هواپیماهای آواکس و هرگونه کمک دیگر انجام دهیم واقف بودم و می‌دانستم که حاکمیت و اقتدار این پادشاهی به هیچ عنوان نمی‌تواند به مخاطره افتد.

هواپیماهای آواکس عربستان حالا آماده کمک به ما در این ماجرا بودند و با ارزش‌ترین چیزی را که ما می‌توانستیم داشته باشیم یعنی وقت و اطلاع بیشتر از مقاصد و اطلاعات ایران در منطقه پایینی خلیج فارس به خصوص تنگه هرمز به ما دادند.

به نظر من ویلای پرنس سلطان محلی غیر معمول برای مذاکرات عمیقی چون امکانات و اقدامات جنگی پاک کردن خلیج فارس از مهاجمان ایرانی و هواپیماهای هشدار دهنده بود. این ویلای بزرگ در ابتدا متعلق به آقاخان سوم بود که پرنس سلطان آن را نسبت به سابق بزرگتر کرده بود. ویلا در کنار مدیترانه قرار داشت که رنگ آبی باشکوه و افسانه‌ای اش در آن روز آفتابی می‌درخشید. ملاقات پشت یک میز خالی در کتابخانه انجام شد. این اتاق زیبا شامل تابلوها و تصاویر زیبا، زمین مرمر و یک دکوراسیون مرکب از اشیاء مدرن خاورمیانه‌ای و کلاسیک فرانسه بود که اغلب در کاخ‌های عربستان سعودی به چشم می‌خورد. برای ناهار تدارک عظیمی از تمام غذاهای سنتی خاورمیانه در سالن بسیار بزرگی که یک استخر تزئینی در میان داشت و دریای مدیترانه در آن طرف میز، خود را به کنار خانه می‌زد در نظر گرفته شده بود.

هیئت سعودی و پرنس سلطان خیلی صمیمی بودند با این حال مذاکرات تمام روز به طول انجامید و در این مدت پرنس بندر با تسلط و بدون خستگی مشغول ترجمه بود. در پایان روز درباره اموری که حیاتی‌ترین جنبه را برای موفقیت مأموریت ما داشت به توافق رسیدیم.



سعودیها امتیازاتی اساسی دادند و با شرکت در عملیات ما از جمله گشت‌زنی آواکسها به گونه‌ای مستقیم‌تر از آنچه رسم آنها در گذشته بود موافقت کردند. موفقیت عملیات و اسکورتی که بعدا انجام شد دال بر ارزش این توافقنامه بود.

بحث‌های حیاتی و مهمی از این قبیل بسیار خسته‌کننده‌اند. تا زمانی که این بحثها تمام نشده و خداحافظی صورت نگرفته است و سوار هواپیماهای خود نشده اید نمی‌توانید تصور کنید که امکان استراحت و راحتی فکر وجود دارد. در موقع پرواز از نیس به واسطه خستگی زیاد فرصت اینکه غروب آفتاب سواحل پرشکوه جنوب فرانسه را تماشا کنم نداشتم چون خوابم برد.

قبلا با بحرین نیز به توافق‌هایی رسیده بودیم که ما را قادر می‌ساخت از پایگاه‌ها و سایر تسهیلات این کشور برای رفع نیازهای فوری ساحلی استفاده کنیم.

از جمله کمک‌های با ارزش دیگر عربستان سعودی اجازه پهلو گرفتن با رژه‌ای بزرگی بود که کویت مجانا در اختیار ما گذارده بود تا هلیکوپترهای نیروی زمینی و خدمه‌های نیروی دریایی و سپاه تفنگداران را در آنها جای دهیم.

بارژها علاوه بر جای دادن هلیکوپترهای تهاجمی نیروی زمینی، منزلگاه تفنگداران و پرسنل عملیات ویژه نیروی دریایی معروف به سیل‌ها که مخفف «دریا، هوا و زمین» و حاکی از قابلیت چند بعدی آنهاست نیز بودند. بارژها عملا به فعالیت‌های قایق‌های جنگی کوچک ایرانی در قسمت شمالی خلیج فارس خاتمه داد.

اکثر رؤسای نیروی دریایی به جز آدمیرال کراو رئیس ستاد مشترک از این بارژها خوششان نمی‌آمد. ولی به نظر من آنها تمام امتیازات پایگاه‌های ساحلی را که شدیدا مورد نیاز بود داشتند و من با اشتیاق فراوان دریافت آنها را از کویت قبول کردم و همیشه هم از این بابت خوشحال بوده‌ام.



در تمام مدت عملیات اسکورت کشتیها در خلیج فارس تعدادی از اعضای کنگره باعث شدند که انجام این مسئله خیلی مشکل تر از آنچه که می باید شود.

درست قبل از اقدام به اسکورت اولین کاروان کشتی‌های «تغییر پرچم یافته» تصمیم گرفتیم رهبری کنگره را از جزییات نقشه خود مطلع سازیم.

من شخصا در عصر 14 ژوییه آدمیرال کراو و مشاور امنیت ملی کارلوچی و رهبران دو مجلس و رئیس و اعضای برجسته کمیسیون های مربوطه را در جریان امر قرار دادم. یکی از آنها لس آسپین رئیس کمیسیون سرویس‌های مسلح در مجلس نمایندگان بود که ما باید به او جواب می‌دادیم. آدمیرال کراو شخصا اصرار بر این داشت که این اطلاعات فوق العاده حساس بوده و باید در این مورد دقت شود. روز بعد تاریخ و محل شروع عملیات تعداد کشتیها و جزییات دیگر در صفحه اول واشگنتن پست منتشر شده بود. این خبر همراه با رئوس بعضی از توافق‌های مهم ما با کشورهای هم پیمان در خلیج فارس منتشر شد. ده روز بعد کشتی جلودار در نخستین کاروان بریج تاون با یک مین که تنها چند ساعت قبل توسط ایرانیان در مسیرآن کار گذاشته شده بود برخورد کرد.

مطمئن نیستم که افشای موقعیت این کاروان که توسط آسپین در اختیار جرائد قرار گرفت به این واقعه کمک کرده باشد ولی این را می‌دانم که اگر عضوی از وزارت دفاع در رهبری سیاسی یا بین افراد نظامی همان خبر را به روزنامه ها می‌داد مورد مؤاخذه قرار می‌گرفت و یا از کار برکنار می‌شد.

تنها اعتراض به اشتباهات آسپین از طرف همکاران نظامی من بود که این شعار قدیمی و معروف جنگ جهانی دوم را دوباره رایج کرده بودند «loos lips sink ships» (دهن لق باعث غرق کشتی می شود) تا چند روز این عبارت که کمی تغییریافته بود در گوشه و کنار پنتاگون به افتخار رئیس دهن لق کمیسیون سرویس‌های مسلح مجلس نمایندگان به گوش می‌رسید.

استفاده «سری» ما از یک هواپیمای آواکس بر فراز بخش جنوبی خلیج فارس و رئیس دولت یکی دیگر از کشورهای خلیج فارس توانسته بودیم مسیر چرخش هواپیما را در نزدیک امارات برقرار کنیم و موافقت آنها با تقاضای ما نیز به دنبال مبادله قول‌های شخصی میان آن دو صورت گرفت البته ما به این کشورها قول دادیم که گشت‌های امنیتی هوایی را محرمانه نگه داریم. نیاز به سری نگه داشتن این گونه موارد اکثرا به خاطر اغتشاشات و اعتراضاتی که امکان داشت به وسیله مردم این کشورها روی دهد بود خیلی از دولتها بیش از سایرین با ما همراه و همکار بودند ولی افراد معدودی از این امر اطلاع داشتند.

به عقیده بسیاری از سران کشورهای خلیج فارس یک قول و قرار مردانه باید مردانه باقی بماند و احتیاجی به تبلیغ آن نیست اما آقای آسپین با این کنفرانس مطبوعاتی واقعا روی ما را سفید کرد. نتیجه این عمل از دست دادن خط سیر جنوبی آواکس بود و ما مجبور شدیم تا بحثها و قراردادهای جدیدی تنظیم کنیم.

یکی از متحدان نزدیک خلیجی که به نمایندگی از سوی آمریکا مذاکره کرده بود به سختی خجالت زده شد و تمام اینها به خاطر یک کنفرانس مطبوعاتی خودخواهانه بود.

عملیات خلیج فارس مثالی عالی بود از اینکه کنگره می‌خواست به جای تعیین سیاست‌های کلی و واگذار کردن اجرای آنها به وزارت دفاع خود در مورد کوچکترین جزییات نظامی ما تصمیم‌گیری کند علاقه زیادی که کنگره به مأموریت نظامی ما در خلیج فارس نشان می‌داد از افزایش دیدارهای اعضای کنگره از منطقه مشخص می‌شد. از ژوئیه 1987 تا ژانویه 1987 یعنی در اوج عملیات، بیش از 35 عضوکنگره اصرار به بازدیدهای شخصی از خلیج فارس داشتند. مسئله دیگر مقدار زمانی بود که فرماندهان و افسران مسئول عملیات اعم از هوایی، زمینی و دریایی به دور از مسئولیت‌های اصلی خود صرف توضیح درباره جزییات به اعضای کنگره می‌کردند.

اکثر اعضای کنگره حتی آنهایی که در اول مخالف این مأموریت بودند با رضایت اطمینان کامل و خوشحال از کمک متحدان خلیج فارس به آمریکا بازمی‌گشتند. سختگیرترین اعضا نیز موقعی که عزم متحدان ما را می‌دید کاملا پشتیبان نقشه‌ها و عملیات ما می‌شد.

اما دوباره و علیرغم تمام مزایایی که این دیدارهای رو در رو در برداشت مشکلات دیگری به وجود آمد. از جلمه یکی از اعضای کنگره هنگام دیدار از کشور عمان به قدری از این موضوع که با رئیس آن کشور «سلطان قابوس بن سعید»‌ ملاقات نخواهد داشت ناراحت شده بود که تا بعد از نیمه شب بیدار ماند تا دیدار صبح زود خود با یکی از معاونان وزرای عمان را به هم بزند. این سناتور که یک شخصیت سرشناس بود عقیده داشت که حداقل باید با رئیس آن کشور ملاقات نماید و وقتی که از دید نمی‌تواند با سلطان دیدار کند تصمیم گرفت تا یک مقدار از تلخ رویی آمریکاییها را رو کند و ثابت نماید که او نیز شخص مهمی است.

به گفته سفارتخانه عمانی‌ها حدود بیست دقیقه این سناتور عزیز متشخص را منتظر نگه داشتند تا کمی آرام شود و سپس معاون وزیر با وی ملاقات کرد.

گروه بعدی اعضای کنگره که برای دیدار وارد عمان شدند، حدود یک ساعت معطل تشریفات گمرکی فرودگاه شدند و این برخلاف دفعات گذشته بود که به سرعت از آن معاف می‌شدند. طبق توضیح وزارت خارجه آمریکا، عمانیها از این طریق می‌خواستند به آمریکا بفهمانند که از رفتار قبلی این سناتور مهم و با شخصیت اصلا خوششان نیامده است. در نتیجه با این موضوع نه تنها مذاکرات کنگره‌ای با این کشور سخت تر شد بلکه برای چند ماه موجب کندی دیدارهای رسمی دیگر گشت. بسیاری از این موارد نیز پیش آمد که البته من سعی کردم تا به دوستان خارجی خود توضیح دهم که ما در واشنگتن دو دوست داریم یکی اجرایی و دیگری قانونگذار.

در طول تابستان حملات ایران علیه کشتیها افزایش یافت و حادثه برخورد با مین های آبی نیز به وقوع پیوست که موجب همبستگی بیشتر دوستان اروپایی و خلیجی ما شد. در ماه‌های مه و ژوئن 1987 کشتی‌های تجارتی «اتینک» متعلق به یونان «مارشال چخوف» متعلق به شوروی، «پریم روز» و «استنا اکسپلورر» که هر دو لیبریایی ولی تحت مالکیت آمریکا بودند در نزدیکی کویت با مین های آبی برخورد کردند.

۱۳۹۱/۹/۱۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...