نسخه چاپی

چرا اقلیت های سوری حامی اسد هستند؟

این تناقض كه هیچ كس - نه در گذشته و نه در حال حاضر- از راه های مدنی و قانونی برای حل آن تلاش نكرده است، عامل اصلی بروز بحران در سوریه است. قطر، عربستان، تركیه، اروپایی ها و آمریكا از روزنۀ همین مشكل اساسی وارد عرصۀ سوریه شده اند.

به گزارش نما، یک کارشناس و تحلیلگر سیاسی سوری در مقاله ای به بررسی وضع اقلیت ها در سوریه و علل حمایت آنان از نظام در جریان بحران اخیر پرداخت.

به گزارش العالم، دکتر ریاض الاخرس، کارشناس رسانه و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در این مقاله آورده است:

یکی از واقعیت های انکارناپذیر در سوریه آن است که با وجود گذشت بیش از بیست ماه از شروع بحران دراین کشور، اقلیت های دینی، مذهبی و نژادی همچنان از نظام سوریه حمایت می کنند و یا دست کم، به جبهه متخاصم ضد نظام سوریه نپیوسته اند...

سوریه و اقلیت ها

در سوریه تنوع اقلیت ها بسیار است ولی با این حال، به سادگی می توان این اقلیت ها را بر اساس میزان جمعیت و پراکندگی جمعیتی درمناطق مختلف به سه نوع تقسیم کرد:

نخست، اقلیت های مذهبی هستند. این اقلیت ها پیرو مذاهبی غیر از مذهب اکثریت (اهل سنت) هستند. از جمله این اقلیت های مذهبی، اقلیت های علوی، شیعی، اسماعیلیه و دروزی را می توان نام برد.. برخی از این اقلیت های اسلامی معروف، علویون، شیعیان اثنی عشری، اسماعیلیه های آقاخانی و اسماعیلیه های مومنیه و دروزی ها هستند.

اشاره به این مساله ضروری است که اقلیت ها به معنای تعدادی محدودی از افراد یا پیروان یک دین یا یک مذهب نیستند، بلکه برخی از اقلیت ها در سوریه - مانند علوی ها- تعدادشان حدود سه میلیون نفر است و جمعیت برخی از اقلیت ها مانند شیعیان، دروزی ها و اسماعیلیه نیز بیش از نیم میلیون نفر است و همه این اقلیت ها در کشوری ساکنند که تنها بیست و سه میلیون نفر جمعیت دارد.

همچنین ذکر این نکته ضروری است که وجود اقلیت هایی با جمعیت زیاد درسوریه به معنای یکدست بودن آن ها نیست؛ بلکه این اقلیت ها درنوع خود متنوع هستند و مذاهب معروف آن - به استثنای مالکیه- در مناطق مختلف کشور پراکنده اند و صوفیه نیز با فرقه های مختلف آن از پراکندگی برخوردار است.

یکی دیگر از مذاهب در سوریه، مذهب "وهابیت" است که با حمایت مالی عربستان و علی رغم مخالفت علمای بزرگ گسترش یافته است.

پیروان مذاهب مختلف درخصوص فتواها و درمساجد و حلقه ها و جلسات ذکر و تصوف با یکدیگر اختلافاتی دارند.

دسته دوم؛ اقلیت های دینی هستند: این اقلیت ها که پیرو دین دیگری به غیر از دین حنیف اسلام هستند، که از آن جمله می توان مسیحیت، یهودیت و غیره را نام برد. در سوریه تقریبا" انواع مختلفی از مذاهب دین مسیحیت به چشم می خورد و مسیحیان با گرایش های مذهبی مختلف، از جمله اقلیت های غیراسلامی معروف در سوریه هستند.
دسته سوم: اقلیت های قومی هستند، این اقلیت ها درصورتی که به قومیت یا نژاد آنان توجه شود، اساسا" اقلیت های کرد هستند که اغلب مسلمان بوده و اقلیت های دیگری مانند ارامنه هستند که از دین مسیحیت پیروی می کنند.

ارامنه در قرون اخیر پس از حملات حکومت عثمانی به سوریه فرار کردند. اما اقلیت چرکس وابسته به نژاد یا قومیتی است که در شمال قفقاز در آسیای میانه ساکن هستند. همچنین اقلیت های دیگری مانند ترکمن ها در سوریه زندگی می کنند که به طور عمده در حومه شمالی لاذقیه ساکن هستند.

اقلیت های عمده در سوریه

اقلیت اول: اقلیت علوی است که جمعیت آنان بین 9 تا 15 درصد از کل جمعیت سوریه است و آمارهای دیگری درباره پراکندگی آنان وجود دارد.

بر اساس آمار رسمی سال 1985 جمعیت اقلیت علوی ها یازده و نیم درصد از مجموع جمعیت سوریه است و براساس آمارهای مراکز آمریکایی و نیز آمارهای محافل وابسته به علویان، این نسبت به بیست درصد هم می رسد.

درهر حال، درصورتی که اقلیت های دیگر شیعه - مانند اسماعیلیه و شیعه اثنا عشری و دروز - نیز بر آنان افزوده شود، جمعیت آنان تقریبا" بیست و پنج درصد از مجموع جمعیت سوریه را تشکیل می دهند و ویژگی مشترک همه آنان، پیروی از مذهبی غیر از مذهب "اکثریت" در سوریه است.
اقلیت دوم، مسیحیان هستند که نسبت آنان بر اساس آمارهای آمریکا و آمار سال 1985، بین 4 و نیم تا 8 درصد از جمعیت سوریه را تشکیل می دهد.

مسیحیان سوریه دارای طوایف مختلفی شامل روم های ارتدوکس، سریانی های ارتدوکس، روم های کاتولیک، لاتین و پروتستان و مارونی ها، کلدانی ها، آشوری ها و سریانی های کاتولیک و ارمنی ها هستند و تنها در شهر حلب، ده مرکز زیر نظر کلیسا وجود دارد و شهر دمشق پایتخت سوریه نیز مقر مرکزی برخی از فرقه های مسیحیت است و سه کلیسای "جهانی" در آن قرار دارد.

معضل اقلیت علوی و راه حل آن

اقلیت علوی سوریه در طول تاریخ متحمل ظلم و محرومیت در بخش های مذهبی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و غیره بوده است. به عنوان مثال منازل علوی های ساکن منطقه ریف استان حمص در سال 1986 به حدی قدیمی بود که شبیه کوخ بود و حتی برای نگهداری حیوانات نیز مناسب نبود! و این در حالی است که بیش از 16 سال از به قدرت رسیدن حافظ اسد به عنوان نخستین "علوی" حاکم بر سوریه گذشته بود. اوضاع کلی آنها تدریجا بهبود می یافت ولی شرایط آنان در حدی که رسانه ها بزرگنمائی می کردند، بهبود نیافته بود و هنوز هم روستاهای علوی نشین در مناطق ساحلی سوریه وجود دارند که از آب تصفیه شده محرومند و این در حالی است که مناطق ساحلی دارای سطح بارندگی بالا است.

یکی از حقایق قابل توجه آن است که همه اقلیت های مذهبی، دینی و قومی سوریه در طول تاریخ با مشکلات مختلفی مواجه بوده اند. همۀ اقلیت های سوریه و به ویژه علوی ها در طول تاریخ در بخش های دینی یا سیاسی مورد ظلم و ستم قرار گرفتند و با مشکلات اجتماعی و فرهنگی و غیره نیز مواجه بودند.

حقیقت دیگر آن است که مشکلاتی که دامنگیر همه اقلیت های سوریه شد، با دوران حکومت عثمانی مرتبط بود و هم اکنون تلاش مُجدانه حکومت رجب طیب اردوغان برای تغییر نظام بشار اسد، مشکلات اقلیت های سوری در دوران حکومت عثمانی را در اذهان زنده می کند و این در حالی است که روابط دولت اردوغان با دولت بشار اسد قبل از آغاز بحران سوریه به مرحله روابط استراتژیک رسیده بود.

نوع تعامل دولت اردوغان با سوریه این باور را در میان ملت سوریه ایجاد کرده است که نباید به ترکیه و وعده های پر زرق و برق آن اعتماد کرد و از دلسوزی ظاهری سردمداران این کشور برای حقوق ملت سوریه فریب خورد.

اوضاع دیگر اقلیت های سوریه نیز بهتر از وضعیت اقلیت علوی نبود، به عنوان مثال شیعیان اثناعشری مجبور بودند که در مناطق سکونت یهودیان و مسیحیان زندگی کند که این امر بیانگر نقض حقوق این اقلیت است. زمامدارانی که پیش از دوران عثمانی تا به قدرت رسیدن حافظ اسد در سال 1970 در شام حکومت می کردند؛ به اقلیت اثناعشری همچون گروه های درجه دو یا حتی پایین تر از آن نگاه می کردند. همین نگاه تبعیض آمیز قدرت حاکمه به اقلیت اثناعشری باعث شد که پیروان این اقلیت در مناطق سکونت یهودیان و مسیحیان اسکان داده شوند. دو مرجع عالی رتبه اقلیت اثناعشری، معروف به "شهید اول" و "شهید ثانی" نیز در دوران عثمانی و استبداد اکثریت حاکم شهید شدند.

وضعیت اقلیت های دینی سوریه نیز خوب نبود و آنان همواره با تبعیض ها و نابرابری های مختلف مواجه بودند و از آزادی ها و حقوق خود محروم می ماندند.

به قدرت رسیدن علویان در سوریه

چنان که گفتیم، تاریخ سوریه بیانگر آن است که علوی ها و دیگر بخش های اقلیت جامعه سوریه از گذشته های دور از سرکوب های اکثریت رنج می بردند. آن ها اما با به قدرت رسیدن حافظ اسد، رئیس جمهور پیشین سوریه، نفس راحتی کشیدند و از رنج های دوره حاکمیت "اکثریت" رهایی یافتند.

با این که کسی نمی تواند ادعا کند وضعیت سوریه در دوره حکومت حافظ اسد و بشار ایده آل بوده است، اما بی تردید در این دوره بخش های اقلیت جامعه سوریه از رنج تاریخی ناشی از سرکوب اکثریت رها شدند و به عبارتی شاید حکومت اسد پدر و پسر را برون رفت نهایی از سرکوب تاریخی اکثریت یافتند.

از سوی دیگر اکثریت سنی سوریه ریاست جمهوری فردی از مذاهب دیگر را بر نمی تابید. مقابله اکثریت با حافظ اسد از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن وی در قالب تظاهرات ضد همه پرسی قانون اساسی - در سال 1971 – آغاز شد.

"اکثریت" که وهابیت عربستان و سازمان جهانی اخوان المسلمین آن را تحریک می کرد، هیچگاه نتوانست بپذیرد که رئیس جمهور از اکثریت نباشد و این نشانگر خود برتر بینی آن ها نسبت به دیگر بخش های جامعه بود.

حافظ اسد با دستاوردهایی که در دوران گسترش عربیسم و ملی گرایی کسب کرد توانست مقبولیتی در جامعه سوری بیابد. عامل دیگر مقبولیت وی ائتلاف او با افسران بلندپایه ای از "اکثریت" و سپردن پست های مهم دولتی و وزارتخانه ها و ارتش به آن ها بود.
این در حالی است که سازمان اخوان المسلمین که از اکثریت سنی سوریه بود، نبرد شدیدی را با حافظ اسد آغاز کرد که اقلیت علوی شامل سران و افسران و... را هدف گرفته بود.
هولناک ترین جلوۀ این نبرد در تاریخ 16 ژوئن 1979 رقم خورد که یک افسر وابسته به اکثریت، همه دانشجویان علوی دانشکده توپخانه را در محوطه دانشکده جمع کرد و آنان را به طور دسته جمعی به طرز هولناکی به قتل رساند.

این کشتار مفهوم بسیار عمیقی داشت که بیانگر نوع برخورد آن ها با اقلیت علوی حتی بعد از به قدرت رسیدن آنها بود.

این رویداد نیز بر عزم علوی ها برای حفظ قدرت افزود و این ایده در ضمیر و وجدان جمعی آن ها ثبت شد که کناره گیری از قدرت به معنای کشته شدن دسته جمعی علویان خواهد بود.
همزمان با تثبیت جایگاه حافظ اسد در قدرت، پارادوکس بزرگی در سوریه در حال ریشه دواندن بود: علوی ها و دیگر طوایف خود را از "استبداد تاریخی" و از اکثریتی که برخی از احزاب بزرگ آن مرتکب کشتارهای هولناکی ضد آنها شده بود، رها می کردند. گروه اکثریت، اما، خود را از "حق حکومت" محروم می دید و نمی توانست این وضعیت را برای همیشه و تا ابد بپذیرد.

این در حالی است که حافظ اسد اصرار داشت که پست های اصلی دولت مانند نخست وزیری، وزارت دفاع و تعداد زیادی از وزارتخانه های مهم دیگر و ادارات کل به "اکثریت سنی" سپرده شود و آن ها از حقوق کامل مذهبی شان برخوردار بودند و هزاران مسجد و بنیاد دینی اهل سنت در دوره وی ساخته شد.

به گفته یک منبع موثق در استانداری لاذقیه - به عنوان یکی از مراکز علوی ها - تجار بزرگ این استان از اکثریت هستند و کنترل بازار و مناطق مسکونی در دست آن هاست.. زیباترین مناطق این استان و گرانترین املاک آن در مناطقی قرار دارد که "اکثریت" در آنجا اقامت دارند. بسیاری از مسئولان استان نیز از اکثریت بوده اند؛ مانند ریاض حجاب نخست وزیر سابق که مدت ها استاندار آنجا بود و سپس وزیر و نخست وزیر شد و دست آخر انشقاق و جدایی خود را از حکومت اعلام کرد.

این ها اما هیچ یک نتوانست مشکل اساسی را در سوریه حل کند: "اقلیت هایی با ملیون ها نفر جمعیت، هراسان از قتل و کشتار" و "اکثریتی" خواهان حق انتخاب رئیس جمهور از میان خود و بی توجه به نگرانی های اقلیت ها.

این پارادوکس که هیچ کس - نه در گذشته و نه در حال حاضر- اقدام به حل آن به صورت مدنی و قانونی نکرده است، عامل اصلی بروز بحران سوریه است.
قطر، عربستان، ترکیه، اروپایی ها و آمریکا از روزنه همین مشکل اساسی وارد عرصه سوریه شده اند.

دخالت آن ها اما، نه برای حل ریشه ای و بشردوستانه این مشکل ملی و دیگر مشکلات سوریه بلکه برای کنار زدن اقلیت و بازگرداندن اکثریت به عرصه قدرت و بازگرداندن سوریه به محور کشورهای مطیع امپریالیسم است. سوریه و اقلیت ها و اصول ومبانی آن اما برای آن ها هیچ اهمیتی ندارد.

با وجود وضعیت دشوار و تاسف بار کنونی بحران سوریه، همچنان این امید وجود دارد که خردمندانی از همه طوایف و بخش های جامعه سوریه برای یافتن راه حلی ملی، به دور از دخالت های خارجی به پا خیزند و وطنی برخوردار از امنیت، برابری وعدالت برای همه مردم سوریه با گرایش های مختلف دینی، مذهبی، نژادی و قومی ایجاد کنند.

۱۳۹۱/۱۰/۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...