نسخه چاپی

انتقاد كلهر از عدم تاسیس حزب مستضعفین!

مهدی كلهر در یادداشت امروز خود در ایران درباره‌ی «حزب مستضعفین»، «اجماع سیاسی» و مدرك نمایندگان سخن گفته است

به گزارش نما به نقل از ایسنا، کلهر در یادداشت خود در ایران نوشت: حضرت امام(ره) فقط پیشنهاد تأسیس یک حزب را دادند که آن هم «حزب مستضعفین» بود. این موضوع سالها فکر من را به خود مشغول کرد که این دوستانی که مدتهای مدید در حمایت از تشکیل احزاب قدرتمند و تأثیر‌گذار سخن گفته و مقاله نوشته‌اند چرا در راستای پیشنهاد حضرت امام(ره) از تشکیل «حزب مستضعفین» سخنی به میان نیاوردند. بالاخره به این نتیجه رسیدم که اگر این دوستان حزبی به نام مستضعفین تشکیل می‌دادند قطعاً دفتر حزب برای مثال در خیابان میرداماد نمی‌توانست باشد و قاعدتاً باید دفتر این حزب در مناطق محرومی چون زابل، بشاگرد و یا حداقل در جایی مثل پاکدشت باشد و هیأت امنا یا هیأت مؤسس این حزب نمی‌شود که در قیطریه یا زعفرانیه یا سعادت آباد زندگی کنند و فرزندانشان در لندن و مونترال درس بخوانند و دفتر حزبشان در منطقه‌ای محروم باشد.

آقایان دوستدار حزب اگر راست می‌گویند و صداقت دارند و طرفدار مردمسالاری و تأسیس احزاب به نفع مردم هستند چرا پا پیش نگذاشتند تا «حزب مستضعفین» که حضرت امام(ره) از آن سخن به میان آوردند را تأسیس کنند. طبیعی است که با یک خودروی ۳۰۰ میلیونی نمی‌شود دبیر کل «حزب مستضعفین» شد . بنابراین، این تناقض چنان آشکار است که هیچکدام از آقایان حامی حزب در کشور حتی اسمی از آن هم به میان نیاورده‌اند.

اما یک مسئله‌ای که امروز در مباحث سیاسی مطرح است بحث اجماع است که در حوزه فقهی و سیاسی کاربرد دارد. اما بحث فقهی آن هیچ شباهتی به آنچه امروز از آن به عنوان اجماع سیاسی یاد می‌شود، ندارد. اما متأسفانه باید گفت که از بار مثبت اجماع در فقه امروزه در سیاست هم استفاده می‌کنند. پایه اجماع در سیاست این است که سیاسیون خودشان را قیم مردم می‌دانند حالا یا به عنوان اصولگرا یا اصلاح‌طلب. یعنی در واقع سیاسیون دور هم می‌نشینند و راجع به شخصی به این نتیجه می‌رسند که او رئیس جمهور بشود، اما باید پرسید که این آقایان چه زمانی از مردم وکالت گرفته‌اند؟ این سیاسیون بر چه اساسی خود را امانتدار سلایق مردم می‌دانند؟ مردم در کدام محضر به این دوستان نیابت داده‌اند که کنار هم بنشینند و به اصطلاح به اجماع برسند که فلان شخص برای ریاست جمهوری گزینه مناسبی است؟

تردیدی نیست که این اجماع با اجماع فقها توفیر دارد و در واقع باید گفت بار مثبت اجماع فقهی که مبانی و مبادی آن بسیار محکم است به نفع سیاسیون مصادره شده است. این اجماع به لحاظ حقوقی و نظری از سقیفه هم سست‌تر است. به نظر من دشمن وقتی دید که از راه نظامی، اقتصادی، کودتا و سایر روشها نمی‌تواند نظام اسلامی را ساقط کند همواره کوشیده قاعده هرم نظام که توده‌های مردم هستند را از زیر پای نظام خارج کند و بحث ضریب درک را مطرح کردند با این توجیه که مردم عادی و عوام فهم و سواد درستی ندارند. بر این اساس مشاهده می‌کنیم که پس از روی کار آمدن دکتر احمدی‌نژاد در سال ۸۴ مخالفین ایشان به‌طور گسترده در رسانه هایشان از واژه پوپولیسم استفاده کرده‌اند.

این هجمه البته از منفذهای مختلف شروع شد. برای مثال مطرح کردند که نماینده مجلس باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشد. آیا قدری تأمل نمی‌کنند که پیامبر مکرم اسلام(ص) سواد خواندن و نوشتن نداشتند و به تصریح قرآن کریم فردی امی بودند. پیامبر مکرم اسلام امین بودند. بنابراین یکی از شروط منصب گرفتن در نظام اسلامی باید امانتدار بودن باشد که با مدرک دانشگاهی محقق نمی‌شود. در مقابل امانتداری خیانت است. آیا پای این همه قراردادهای ننگین در تاریخ کشور ما را بی‌سوادها امضا کرده‌اند یا برعکس کسانی که اتفاقاً مدارک بالا داشتند و بعضاً در دانشگاه‌های غرب تحصیل کرده بودند پای این قراردادهای استعماری را امضا کردند. چرا نوعی جو‌سازی صورت می‌گیرد که اگر قوانین خوبی نوشته نشده به دلیل مدارک پائین نمایندگان بوده است. فرض کنیم شخصی دکتر جراح باشد یا دکترای حقوق داشته باشد آیا وی همه مهارت‌ها را داراست؟ یعنی اقتصاد هم می‌داند؟ از مسائل مربوط به گمرک هم سررشته دارد؟ همه نیازمند این هستند که به کارشناس رجوع کنند. مهم این است که شخصی که مشاوره می‌گیرد امین مردم باشد ولو می‌داند در مسئله‌ای که خبره نیست نباید نظر بدهد. بنابراین از مطلعین و علما سؤال می‌کند اما اگر بگوییم به اعتبار یک مدرک کارشناسی ارشد چه با ربط و چه بی‌ربط برای وکالت مردم کفایت می‌کند به بیراهه رفته‌ایم.

نکته‌ای که مشخص می‌کند شرط مدرک توطئه‌ای بیرونی بوده این است که این جنگ نرم برای حذف مردم از نظام اسلامی که قرار بود الگوی انقلابهای جهانی بشود از سالها پیش شروع شده است. یک بخش آن از طریق تلاش برای نفوذ اندیشه غربی به مباحث حقوقی ما شکل گرفته است و این شرط مدرک گسترش پیدا کرد تا رسید به رئیس جمهور.این نشان می‌دهد که نوعی اشتیاق به یک نظام الیگارشی در بین سیاسیون ما از مدتها قبل رخنه کرده است. ما در صدر اسلام دیدیم که اشرافیت دوران جاهلی پس از رحلت پیامبر(ص) به سرعت بازگشت و در دوره عثمان اوج آن را مشاهده می‌کنیم و فاجعه هم به بار آورد. برای مثال ۴۰ شتر فقط طلا و جواهر ابو موسی اشعری را حمل می‌کردند و با فاصله ۲۵ سال از رحلت پیامبر اکرم(ص) این اتفاق می‌افتد. همان زمانی که به مردم می‌گویند شما بخوابید ما متخصصین و کارشناسان بیداریم، ما سیاستمداران حقوق شما را حفظ می‌کنیم و به جای شما تصمیم می‌گیریم انحراف آغاز می‌شود و البته انسان خواب را دوست دارد. اما باید بداند که اگر خوابید سرنوشت او را دیگران طور دیگری رقم خواهند زد.این‌که بگویند ما مدرک‌دارها به جای شما بی‌سوادها تصمیم می‌گیریم همان انحراف عظیم از مردمسالاری دینی است. در واقع مردمسالاری فقط این نیست که مردم را پای صندوقهای رأی بکشانیم. به نظر من یک سیستمی درون تشکیلات دشمن برای دراز مدت طراحی کرده است تا انقلاب‌های متأثر از قیام ملت ایران و حرکت‌های مردمی که شکل می‌گیرد الگویی که از ایران می‌گیرند، الگوی مد نظر حضرت امام(ره) نباشد. در واقع یک توطئه پیچیده و دقیقی در کار است که می‌داند برای فلج کردن نظام باید اساساً کدام نقطه را نشانه بگیرد.

بسیاری از افراد بوده‌اند که بدون هیچ مدرک دانشگاهی عملکردی به مراتب بهتر و مثبت‌تر از افراد به اصطلاح با سواد داشته‌اند. به نظر می‌رسد این توطئه بر اساس تز رسوخ فرهنگ غربی به جوامع شکل گرفته که برخی از متفکرین غربی مانند ژان پل سارتر به آن اشاره کرده‌اند مبنی بر این‌که هر شخصی که تحصیلات جدید که ریشه غربی دارد را در دانشگاه‌های مدرن می‌خواند عملاً به ستون پنجم غرب تبدیل می‌شود.

برای مثال یک شخصی مانند مرحوم لر‌زاده که دانشگاه نرفته بود و به او مهندس می‌گفتند صدها مهندس زیر دستش پرورش یافته بود و آیا در کل تاریخ معاصر ایران آرشیتکتی می‌توان سراغ گرفت که با دانش مرحوم لر‌زاده برابری کند؟ هزاران نفر عین مرحوم لرزاده را در اصناف دیگر سراغ داریم. تردیدی نباید داشت که تحصیلات دانشگاهی نه به تنهایی معرفت می‌آورد و نه انسانی اخلاقی مشابه آنچه مد نظر اسلام است پرورش می‌دهد. من به خاطر دارم رهبر انقلاب اخیراً راجع به شهید تهرانی مقدم گفتند این شهید بزرگوار بدون این‌که درس مدیریت خوانده باشد مدیر و مدبر بود. هنوز هم رشته‌های مدیریت در جهان که تدریس می‌شود به این مسئله اذعان دارد که مایه اصلی رهبری و مدیریت ژنتیک است. در آموزش و پرورش کشور آلمان از مهد کودک بچه‌هایی که توانایی مدیریت دارند را شناسایی می‌کنند و برای مثال می‌گویند که او ژن رهبری دارد

۱۳۹۱/۱۰/۲۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...