نسخه چاپی

شرط قبول توبه سیاسی

صالح اسكندری

در آستانه يازدهمين انتخابات رياست جمهوري مسئله توبه و اعلام برائت سران فتنه بار ديگر در کانون توجه رسانه ها و محافل سياسي قرار گرفته و برخي نيز درصددند نيابتا براي مسببان فتنه 88 طلب استغفار کنند. اما فارغ از اينکه فتنه گران خود را در مقام توبه مي بينند يا نه و يا اينکه توبه آنها پذيرفته مي شود يا نه و ....هنوز هيچ کس پاسخ مشخصي به اين پرسش هاي بنيادي نداده که اساسا استغفار و توبه سياسي در اسلام چيست؟ آيا در سياست هم مي توان توبه کرد و يا نيابتا براي ديگران از خداوند متعال و منصوبين آن در زمين که پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم)، اهل بيت(عليهم السلام) و اولي الامر هستند، استغفار طلبيد؟ آيا در صدر اسلام هم نمونه هايي از توبه سياسي وجود دارد؟ در توبه سياسي اگر حق الناسي وجود داشته باشد تکليف آن چه مي شود؟ شرايط پذيرش توبه سياسي چيست؟ آيا توبه سياسي هم مراتب زباني و قلبي دارد؟ آيا در مرتبت زباني آن هم خيري براي فرد و اجتماع وجود دارد؟ آيا تعجيل در توبه سياسي "ثم يتوبون من قريب" نيز شرط است؟ يا نه مثلا مي توان بعد از گذشت 4 سال استغفار سياسي کرد؟ در توبه سياسي اگر حق الناس علاوه بر حقوق مالي و مادي حقوق غير مالي را نيز شامل مي شد که در خيلي از موارد مي شود تواب بايد چه کند؟ اگر اين حقوق دامنه گسترده اي از ذي حقان را مثل يک ملت در بر مي گرفت، آنگاه چگونه مي توان هر حقي را به ذي حق آن رساند؟ آيا مصلحت مي تواند مجوزي براي حاکم اسلامي در پذيرش توبه سياسي باشد؟ حد و مرز اين مصلحت تا کجاست؟ آيا حق الناس را نيز شامل مي شود؟ آيا کسي که توبه سياسي واقعي مي کند به سوي خبط سياسي نخواهد رفت "کما لا يعود اللبن في الضرع" همانطور که شير به پستان باز نمي گردد؟ و...
اين سئوالات و پرسشهايي از اين دست ضرورت فتح باب يک بحث کارشناسي در خصوص توبه و استغفار سياسي را بيش از پيش روشن مي کند. در اين وجيزه تلاش خواهيم کرد ضمن اشاره به نمونه هاي تاريخي از توبه سياسي در صدر اسلام در پرسشهاي فوق به قدر بضاعت و مجال اندک مداقه کنيم.
توبه در لغت به معناي رجوع و در اصطلاح به معناي پشيماني از گناه و برگشتن از معصيت است، ولي استغفار در لغت به معناي طلب پوشاندن و مستور کردن و در اصطلاح به معناي درخواست آمرزش از خداست. استغفار در مقام لفظ و توبه در مقام قلب است و رابطه آنها عموم و خصوص من وجه است. يعني اگر کسي بخواهد توبه کند حتما در مقام استغفار قرار مي گيرد اما عزم قلبي بر ترک گناه شرط براستغفار نيست. از طرفي استغفار نيابت بردار است و کسي مي تواند به نيابت از ديگران طلب استغفار کند. همان‏طور که پيامبر خدا يعقوب براي فرزندانش استغفار کرد و يا فرشتگان براي مؤمنان و پيامبر و اولياي الهي براي پيروان خود طلب مغفرت و بخشش مي‏کنند. البته از منظري ديگر استغفار از آنجاکه اظهار زباني توبه است مرتبتي نظير توبه دارد. شخصي در پيشگاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام گفت:"استغفرالله." (از خداوند طلب آمرزش مي کنم) امام با شنيدن اين جمله خشمگين شد و به او فرمود:" مادرت به سوگت بنشيند. آيا مي‌فهمي که استغفار چيست؟ استغفار، مقام بلندمرتبگان است. اين جمله‌اي که گفتي چند کلمه است، اما استغفار حقيقي شش معني و مرحله دارد: نخست پشيماني از گذشته؛ دوم تصميم بر ترک هميشگي گناه در آينده؛ سوم اينکه حقوقي را که از مردم ضايع کرده اي به آنها باز گرداني، به طوري که هنگام ملاقات پرورگار، حقي بر تو نباشد؛ چهارم اين که هر واجبي را که ترک کرده‌اي به جاي آوري (قضا کني)؛ پنجم آنکه گوشت‌هايي که بر اثر اعمال حرام بر بدنت رشد کرده، با اندوه بر گناه، آب کني تا چيزي از آن باقي نماند و گوشت تازه به جاي آن برويد؛ و ششم آنکه به همان اندازه که شيريني معصيت و گناه را چشيدي، سختي و زحمت طاعت را نيز بچشي. پس از انجام همه اين مراحل است که بايد بگويي استغفرالله "(نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 417.)
در اغلب آياتي که مربوط به توبه است مقوله حق النفس پررنگ مي باشد. نظير اين آيه شريفه که مي فرمايد:"قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ؛ بگو: اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد که خداوند همه گناهان را
مي آمرزد ."(سوره زمر ، آيه 53) و يا اين آيه که "و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجدالله غفورا رحيما ؛ هر کس گناهي کرده باشد يا به خودش ظلم کند، پس استغفار کند، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت ."(سوره نساء ، آيه 110)
در استغفار و توبه سياسي روشن است که علاوه بر حق النفس حقوقي نظير
حق الله و حق الناس به مراتب جدي تر هستند. طبيعتا توبه سياسي بايد راهي براي جبران حق الناس بگشايد. ناسي که ممکن است مشتمل بر يک نفر يا ده نفر يا صدنفر يا ساکنين يک شهر و يا حتي ساکنين يک کشور باشند و حقوقي که ممکن است ضرورتا مالي نباشد. بخشي از اين حقوق غير مالي ممکن است داراي قصاص و ديه و امثال اين گونه مجازاتها باشد مثل کشتن کسي ، زخمي نمودن کسي و ... يا داراي اين‌گونه مجازاتها نباشد نظير تهمت زدن، فريب و تشويش افکار عمومي، غيبت کردن و امثال اين امور که در هر دو حالت عفو نمودن آنها از طرف خدا ، منوط به بخشش يا رضايت ذيحقان است. رضايت صاحبان حق در حقوق مالي با تاديه عين ديون ممکن است. مثلا اگر جرياني و يا گروهي نزديک به دو سال با ادعاهاي واهي جلو حرکت پرشتاب پيشرفت يک ملت را گرفت بايد هزينه اتلاف زمان ميليون ها شهروند آن کشور را بپردازد. اگر در حقوق غير مالي مستحق مجازات است و باعث شده که کسي کشته شود و يا خوني ريخته شود مي بايست تن به قصاص و ديه و امثال آن که شرع تعيين نموده بدهد يا طرف مقابل را به نوعي راضي نموده تا از حقّ خود درگذرد.
قيام "توابين" بعد از عاشورا يکي از مشخص ترين توبه هاي سياسي در صدر اسلام است. آنها بعد از حادثه عاشورا مي گفتند : " اقلنا ربنا تفريطنا فقد تبنا "؛
خدايا از تقصير ما درگذر، ما توبه مي کنيم. جناب سليمان بن صرد خزاعي رهبر قيام توابين علي رغم اينکه مردي جليل و فاضل در تاريخ اسلام است اما در برخي امتحان هاي الهي نتوانسته است، سربلند بيرون بيايد. وي جزء خواصي است که اگر چه دوران پيغمبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) را درک کرده و در دوران حضرت امير نيز يکي از فرماندهان ارشد ايشان در جنگ صفين است که
رشادت هاي فراواني از خود نشان مي دهد اما در زمان سه امام بزرگوار در سه امتحان حساس و تعيين کننده نتوانسته کارنامه خوبي از خود به جاي بگذارد. اولين باري که ايشان در امتحان سياسي مردود مي شود عدم حضور در جنگ جمل در دوران امام علي(عليه السلام) به دليل اختلافات قومي و قبيله اي است. که به گواه تاريخ [پس از جنگ جمل] سليمان بن صرد امام علي (ع) را در منطقه نجران در نزديکي کوفه ملاقات کرد. علي (ع) صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سليمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، امام او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار ترديد شدي و گوش خواباندي و نيرنگ به کار بستي در حالي که تو از مورد اعتماد ترين افراد نزد من بودي [منظور امام اين است که از مثل تو چنين تخلفي بعيد است]. سليمان از امام معذرت خواست و عرض کرد: دوستي مرا نگهدار و در آينده، خيرخواهي من خالص تر خواهد بود. (بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 273)
در زمان امام حسن مجتبي(عليه السلام) نيز سليمان بن صرد بار ديگر در معرض يک آزمون سرنوشت ساز قرار مي گيرد که از اين ابتلاي الهي نيز سربلند بيرون نمي آيد. وي پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه بر ايشان خرده مي گيرد و از جمله کساني است که امام را بعد از صلح با معاويه "مذّل المومنين" خطاب کرده است. بعد از مرگ معاويه سليمان از پيشگامان نهضت نامه نگاري و دعوت از امام حسين (ع) براي هجرت به کوفه است. اما به دلايلي که برخي آن را در زندان بودن او مي دانند و برخي آن را ناشي از ترديدهاي موجود در سليمان بن صرد عنوان مي کنند در کربلا حاضر نمي شود و به نداي هل من ناصر اباعبدالله الحسين(عليه السلام) پاسخ در خوري نمي دهد. همين سرشکستگي ها باعث
مي شود که سليمان بن صرد خزاعي به اتفاق جمعي نظير مسيب بن نجبه قزاري،رفاعة بن شداد بجلي،عبد الله بن وال تيمي(تميمي)، عبد الله بن سعد( بن نفيل) ازدي و ... قيام توابين را در سال 65 هجري آغاز کردند. اعتراف صريح سران توابين به گناه و اشتباه خود در خطابه هاي رهبران قيام توابين به چشم مي خورد. محتوا و ادبيات خطبه ها و سخنان آتشين آنان در جريان قيامشان نيز چيزي جز اعتراف به گناه نيست. مسيب بن نجبه نخستين سخنران جمع، چنين مي گويد:... خداوند برگزيدگان و بزرگان ما را آزمود و ما را در ياري رساندن به سلاله پيامبر و فرزند دختر رسول خدا (ص) غير صادق يافت، در حالي که پيش از آن، نامه او به ما رسيده بود و سفير او بر ما وارد شده و همه گونه از ما ياري طلبيده بود [يعني با ما اتمام حجت کرده بود]، ولي ما جان هاي خود را از او دريغ کرديم تا آنکه در کنار ما به شهادت رسيد. به درستي که ما نه با دست خود او را ياري داديم و نه با زبان خود از او دفاع کرديم و نه با اموال خود او را حمايت کرديم و نه عشاير و قبايل خود را براي ياري او بسيج کرديم، اينک چه عذري در درگاه خداوند داريم. و آن‌گاه که بر رسول خدا وارد شويم در حالي که فرزندش و حبيبش و ذريه و نسل آن بزرگوار در کنار ما به شهادت رسيدند، نه به خدا قسم هيچ عذري از ما پذيرفته نيست مگر آنکه قاتلين او را بکشيم يا آنکه در طلب خون او کشته
شويم‌... . ( ابي مخنف، مقتل الحسين (ع)، ص 248-249.)
استغفار توابين به مرحله زبان متوقف نشد. آنها با شعار "يالثارات الحسين" به نخيله رفتند و عزم جنگ با پسر زياد نمودند. در 22 جمادي الاول 65 هـ . نبرد سهمگين‏بين توابين و لشكرشام آغاز شد. نيروهاي‏توابين چون كمتر از لشكر شام بودند به‏صورت جنگهاي چريكي (جنگ و گريز) بادشمن مي‏جنگيدند. آنها جنگيدند تا اغلبشان شهيد و زخمي شدند. از جمله آنها سليمان بن صرد خزاعي بود که براي جبران اشتباهات گذشته خود تا سر حد شهادت با رشادت جنگيد. با اين حال هيچ کس براي توابين مثل شهداي کربلا بر سر و سينه نمي زند و خدا مي داند که آيا توبه آنها پذيرفته شده است و يا نه؟
توبه سياسي با منطق توابين يعني جنگيدن با دشمنان ولي خدا تا مرز شهادت. اما آيا امروز فتنه گران که عده اي به دنبال توبه دادن آنها هستند حاضرند تا مرز کشته شدن با دشمنان ولي خدا بجنگند؟ لازم نيست آنها با دشمن بجنگند اما آيا حاضرند از آمريکا و اسرائيل تبري بجويند؟ آيا حاضرند از فتنه گراني که روز عاشورا بلوا به پا کردند و آنها را خدا جوي ناميدند برائت بجويند؟ آيا حاضرند
خسارت هايي که به کشور در چند سال گذشته وارد کردند را جبران کنند؟ آيا مي توانند جواب خون هايي که در سال 88 ريخته شد را بدهند؟ آيا مي توانند حقوق مادي ملت را که در چند سال ضايع شد بپردازند؟ و... . آنها امروز نه تنها حرفي از توبه نمي زنند بلکه مدعي اند و با شعار " انتخابات آزاد" پژواک صداي دشمن در داخل کشور شده اند. انتخابات آزاد تيغ دشمن قدار و توطئه خصم مدرن است که لقلقه زبان اصحاب فتنه شده است. آنها نه حاضر به استغفارند و نه توبه آنها پذيرفته مي شود چرا که شرايط توبه را ندارند و طلب استغفار عده اي براي آنها نيز اگر چه از سر خير و محبت است اما اين استغفار به جايي نمي انجامد.

۱۳۹۱/۱۰/۲۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...