نسخه چاپی

توصیف‌های خواندنی دكتر گاتنی از امام خمینی، ایران و مردم آن

عکس خبري -توصيف‌هاي خواندني دكتر گاتني از امام خميني، ايران و مردم آن

همايش "تسخير وال استريت" حدود يك ماه قبل به همت دانشكده مطالعات جهان دانشگاه تهران برگزار شد و ميهماناني از اساتيد امريكايي نيز در اين همايش حاضر شدند و به ايراد سخنراني و ارائه مقاله پرداختند. به گزارش رجانيوز، يكي از اين ميهمانان خانم دکتر هیتر گاتنی (Dr. Heather Gautney) استاد جامعه شناسی دانشگاه فوردهم نیویورک بود كه علاوه بر سخنراني در همايش، با حضور در برنامه گفت‌وگوي ويژه خبري نيز ناگفته‌هاي جالبي در مورد اين جنبش ضد سرمايه‌داري عنوان كرد. شبكه فاكس نيوز كه شبكه جنگ طلبان امريكا محسوب مي‌شود، بلافاصله پس از بازگشت اين استاد به امريكا به سراغ او رفت تا بلكه بتواند مطالبي عليه ايران از زبان او منتشر كند، با اين حال، خانم گاتني با پاسخ‌هاي دقيق و توصيف‌هاي واقعي اجازه اين سوء استفاده را نداد، اگرچه برخي رسانه‌هاي كم عمق و متمايل به هوچي گري در داخل كشور با ترجمه نادرست از اين مصاحبه، آنچه را كه مجري فاكس نتوانسته بود از زبان اين استاد جامعه شناسي بگيرد، به نقل از وي منتشر و ادعاهاي نادرستي را بازنشر دادند. در عين حال، دكتر گاتني با نوشتن يادداشتي با عنوان بیداری آمریکایی (An American Awakening) به شرح نحوه‌ي دعوت از او به ايران، علت پذيرفتن دعوت و مشاهداتش از ايران، بيت امام راحل، گفت‌وگوهايش با دختر امام خميني و استادان و دانشجويان ايراني پرداخت. رجانيوز ترجمه كامل اين مقاله را كه سي ان ان نيز بخش‌هايي از آن را منتشر كرده و البته بخش‌هاي احساسي نوشته دكتر گاتني از مشاهداتش در مورد ايران را حذف كرده است ( http://globalpublicsquare.blogs.cnn.com/2012/03/15/an-occupier-in-tehran/) منتشر مي‌كند. ترجمه از: شهاب قاسم زاده- الهه فرهانی:

در ماه دسامبر گذشته دعوت‌نامه‌ای را از دانشگاه تهران جهت سخنرانی در کنفرانسی با موضوع جنبش «تسخیر وال‌استریت» دریافت کردم. با توجه به تیرگی روابط ميان امريکا و ایران، سخت در تردید و شک بودم. شاید دولت ایران سعی داشت از جنبش تسخیر برای برانگیختن احساسات ضدآمریکایی استفاده کند، یا شاید مسئولان کنفرانس از مخالفان سياسي ساده‌لوح باشند و اين چنين به نظر آيد که ما (امريکايي ها در تهران) از عوامل تحريک کننده خارجي هستيم که به دنبال دامن زدن به کشمکش هاي داخلي در ايران بوده ايم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که هر دوی این احتمالات بعید است. تسخیر وال‌استریت را شاید بتوان ضد شرکت هاي بزرگ و طماع دانست، اما اين نهضت بدون‌ هيچ ابهامي جنبشی در حمایت از مردم آمریکاست. در ضمن هرگز هيچ صحبتي از ايجاد جنبشي براي اشغال ايران در ميان نبوده است. شبی که دعوت را پذیرفتم، همراه با همسرم گزارش‌های خبری مرتبط با سخنان آقای احمدی‌نژاد راجع به پهپاد جاسوسی آمریکا را که به‌تازگی به‌دست ایرانیان افتاده بود، تماشا می‌کردیم. به شوخی نیز درباره خرید وزنه‌هاي کاغذگير و جاسوئیچی‌هايی به شکل پهپاد به‌عنوان سوغات برای دوستان‌مان صحبت می‌کردیم. اما خنده‌های آن شب، خنده‌هایی عصبی بود. چند روز بعد، ایران ناوهای دریایی خود را در تنگه هرمز مستقر کرد؛ تنگه‌ای که حدود یک‌پنجم از نفت جهان از آن عبور مي کند. سران اسرائیل هم در رابطه با ترور یکی دیگر از دانشمندان هسته‌ای ایران به خود مغرور شده بودند. اوباما نیز با اِعمال شدیدترین دور تحریم‌ها بر ضد ايران که مورد پشتیبانی اتحادیه اروپا بود، عليه ادامه برنامه هسته اي ايران موضع گیری کرد؛ هرچند شمار زیادی از کشورهای شرقي چنین تحریم‌هایی را مورد توبيخ و انتقاد قرار دادند. محاصره اقتصادي ايران به ‌عنوان «جایگزینی بشردوستانه» برای جنگ توجیه مي شد؛ اما با توجه به جنگ عراق، ما مي دانستيم اين توجيهات چه معنايي دارد. خطي در شن کشيده شده بود و معلوم بود که مردم معمولي از آن تحريم ها يا جنگ رنج خواهند برد؛ همان مردمي که ما امريکايي ها قرار بود به‌زودي با آنان در تهران ملاقات رو در رو داشته باشيم. ادامه گفت‌وگوها با سازمان‌دهندگان کنفرانس به کاهش بدگمانی ها و کج خيالي ها کمک کرد. دانشجویان گروه مطالعات آمریکای شمالی و اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران حقیقتاً به ‌دنبال فهم و شناخت این جنبش تاریخی بودند. جنبش تسخیر وال‌استریت، الهام بخش تغييرات اصولي در چشم انداز سياسي و فرهنگي امريکا بوده است. اين جنبش با حمایت و احترام از سوي اکثر جهانيان مواجه شده است. چرا ايران در زمينه حمايت يا احترام به جنبش وال استريت متفاوت باشد؟ در حالي که شبح درگيري جهانی نمودار مي شد، من سخنراني خود را با دقت آماده مي کردم. با خود فکر مي کردم چه چیزی را مي توانم بگويم و چه چیزی را نمي توانم بگويم؟ آیا ما تحت نظر و کنترل خواهیم بود؟ آیا با من - به‌عنوان یک زن - همچون شهروندی درجه دو رفتار خواهد شد که توسط گشت ارشاد بازداشت شوم؟ یا آيا همسرم به‌عنوان یک یهودی فشار بیشتری را متحمل خواهد شد؟ ما اين احساس را داشتيم که گويي مي خواهيم خود را از لبه پرتگاه به پایین بیندازيم. درعين حال، دوستان ایرانی و همکاران دانشگاهی من، مرا قوياً تشویق به سفر به ايران می‌کردند. اين فرصتی بود که ممکن است هیچ‌وقت در تمام عمر نصیبم نشود. آنان دوستان ايراني من مي گفتند، رسانه‌هاي غربي همواره درباره ايران اغراق و افراط مي کنند و اکثر افسانه ها و داستان‌های آن‌ها درباره ايران دروغ محض است. آن‌ها می‌گفتند اگر به ايران سفر کنيد صد در صد عاشق مردمِ آن می‌شوید. براي من زماني به مراتب کمتر از یک‌صد ساعتِ ناچيزي که در ایران بودم، طول کشيد تا پی به حقیقت گفته هاي آن‌ها ببرم. ما در واقع، به سرعت عاشق میزبانان مهربان و بزرگوار خود شديم؛ به ‌خصوص دانشجویان کارشناسي ارشد که همه ‌جا همراه ما بودند، و با ما ارتباطات شخصی، فکری و فرهنگی برقرار مي‌کردند و از وقت و توان خود مايه مي گذاشتند تا اطمينان حاصل کنند که همه تسهيلات براي ما فراهم باشد. برخلاف سوء‌برداشت رایج از آمریکاستیزی در ایران، اعضای هیئت علمی دانشکده مدام از تمایل دانشجویان ایرانی برای شناخت آمریکا، تحصیل در دانشگاه‌های این کشور و تجربه کردن فرهنگ منحصر به‌فرد آن صحبت می‌کردند. همچنین، به‌رغم شهرت ایران به یهودستیزی، برخی ابراز نگراني مي کردند که حمله از جانب اسرائيل، دوستان‌شان را در جامعه يهوديان به مخاطره اندازد. برخلاف شخصیت‌های دانشگاهی در آمریکا، شمار زیادی از اعضای هیئت علمی دانشکده در همايش شرکت کرده بودند و همچنين در زمان ناهار، شام و صرف چای، در خلال کنفرانس، به گفت‌وگوهای پرشور و غني مي پرداختند. همچنین ما و همتايان ايراني مان در مورد حجم سنگین درس ها و بودجه کم تحقیقاتی وجه مشترک داشتیم. زمانی‌که ما در جمع‌شان بودیم، یک‌بار هم نشد که با هم به زبان فارسی صحبت کنند. حتی یک‌بار هم در ايران به عنوان یک استاد زن، احساس درجه دوم بودن نکردم. ای کاش در آمریکا نیز اینگونه بود. من قصد هيچ‌گونه بزرگ‌نمایی يا کلي گويي درباره تجربه ام در ايران را ندارم. مسائل زیادی بود که ما درباره آن بحث نکرديم و ناشناخته‌هاي فراواني نيز باقي مانده است. می‌دانم که چون میهمان بودیم، با مراقبت و توجه خاصي با ما رفتار مي شد. من مي دانم که به اندازه کافي در ايران مطالب لازم را نیاموختم تا بتوانم انتخابات را ارزيابي کنم يا میزان اشتياق برای اصلاحات را بفهمم. من همچنين شناخت و درک از این مسئله را که به یکی از معماهای دوران ما تبدیل شده نيز پيدا نکردم که آیا ایران در حال ساخت تسلیحات کشتار جمعی است یا نه. من به‌دنبال پيدا کردن چنین جواب‌هایی نیز نبودم. یک‌صد ساعت زمانی کافی برای کشف پیچیدگی‌های حیات اجتماعی و سیاسی هیچ کشوری نیست. هر قوم‌نگار با‌تجربه‌ای می‌داند که شما نمي توانيد "حقايق" را القا کنيد، به‌ویژه حقایقی که تحت تأثیر دهه‌ها سوء‌تفاهم و اختلافات شکل گرفته باشد. برای من شريک بودن در لحظاتی انسانی با ايرانيان مهم بود و در بسياري از اين لحظات با هم شريک بوديم. یکی از این لحظات در نخستین روز ورود من به تهران رقم خورد. پس از گشت‌وگذار در بازاری رنگارنگ و پُرچنب‌وجوش، وارد مسجدي با شکوه شدیم که کاشی‌های آبی آن درخششی خیره‌کننده داشت. هرچند خسته راه و سفر بودم، از مصاحبت دوستانه با دانشجوی زنی به‌نام زهرا که همراه ما بود، لذت می‌بردم. هنگامي که به ورودي اين مرقد نزديک شديم، مردی از از اتاقک کنار در بیرون آمد و چادری را روی شانه هايم انداخت. زهرا لبخندی شيرين زد و گفت که «خیلی زيبا شده ايد!» همراهان مرد از بخش آقایان و من و زهرا نیز از بخش خانم‌ها وارد صحن مرقد شدیم. دیوارهای داخل آن همچون الماس می‌درخشیدند و من در مقابل عظمت این مکان، بزرگی آنچه از زندگی مردم ایران نمی‌دانیم و شکوه اسلام و زیبایی آن، احساس کوچکی می‌کردم. چنين بیداری موضوع مشترک تمام حاضرین در داخل و خارج از کنفرانس بود و سخنرانان از پیوستگی میان جنبش تسخیر (وال‌استریت) و بیداری عربی و نیز مبارزه سرنوشت‌ساز علیه نابرابری، امپریالیسم و یک‌درصد (ثروتمند) سخن می‌گفتند. من نيز از مشکلات و گرفتاري هاي اجتماعی- اقتصادی که موجب تسريع جنبش تسخیر وال‌استریت شده بود، صحبت کردم. هرچند من از گفتمان بیداری استفاده نکردم، از مصادره خانه هاي مردم امريکا توسط بانک ها و زيان هاي مردم و همچنین ماهیت توده اي و مردمی این جنبش با هدف بازپس گرفتن آنچه به علت طمع و بی‌مسئولیتی شرکت‌هاي بزرگ از دست رفته بود، سخن گفتم. دکتر ادریس حامد، یکی دیگر از شرکت‌کنندگان آمریکایی در کنفرانس، این پیام زیان‌های مردمی و بیداری را در قالبی اخلاقي و معنوي ترجمه کرد و از اصل «ولایت» در اسلام صحبت کرد. اصل ولايت همان اصلی است که بر اهميت عشقي پويا و مشترک که مردم را با يکديگر مرتبط مي سازد و آنان را با خدا و یکدیگر پيوند مي دهد، دلالت دارد. جنبش تسخیر از قطع چنین پیوندهایی در جامعه آمریکایی حکایت مي کند و در عین‌حال بر تمایل عمیق برای یافتن دوباره آن‌ها تأکيد دارد. من به ياد اردوگاه‌‌های جنبش تسخیر (در پارک هاي امريکا) افتادم. آن‌ها با تمام معایب‌شان، نماینده جامعه اي پيدا شده هستند که بسیاری از مردم در امريکا‌ به شدت به آن نياز دارند. در نشست ویژه‌ای که استادان دانشکده با حضور خانم زهرا مصطفوی دختر آیت‌الله خمینی ترتیب داده بود، استعاره و نماد بیداری احساس حتي عميق تري را در من ایجاد کرد. از خانه ساده و معمولي آیت‌الله خمینی و اتاقی حیرت‌انگیز در آن که پر از تصاویر مربوط به انقلاب اسلامی بود نیز بازدید کردیم. انقلاب اسلامي ایران با برخي از بزرگ‌ترین تظاهرات خیابانی در تاریخ معاصر شکل گرفته بود. تمام اینها هر چند با هر معیاری جالب به‌نظر می‌رسند، اما برای صاحب‌نظری در حوزه نهضت‌های اجتماعی همانند من، حقيقتاً شگفت‌انگیز بود. همان‌طور که صحنه‌های شگفت‌انگیز زندگی آیت‌الله خمینی(ره) را نظاره می‌کردم، دوران کودکی خود را به خاطر آوردم که تصاویری تبليغاتي از ایشان به‌عنوان دیکتاتوري شرور نمایش داده می‌شد. من همچنين به ياد جوک‌های بد و آزاردهنده اي افتادم که درباره مسلمانان در دبستان کاتوليک ما پخش شده بود. در ضمن، حمایت بی‌چون‌وچراي امريکا را از شاه ظالم و مستبد ‌که اکثر منابع ایران را به تملک خود درآورده بود و کشور را به رژيمي دست‌نشانده تبدیل کرده و جنایاتی توصیف‌ناپذیر را علیه مردم خود مرتکب می‌شد، به‌ياد آوردم. در زمان بحران گروگان‌گیری، رسانه‌های آمریکایی ایرانیان را به‌صورت هيولاهاي بنيادگرا که در داستان هاي قبل از خواب کودکان گفته مي شود، توصیف می‌کردند و امروزه اين همان نسل است - نسل من- که با همان داستان هاي هيولاها بزرگ شده که شرايط مناسبات سیاسی ما ايران و امريکا را تعیین می‌کند. در دیدار با دکتر زهرا مصطفوی، وی سرگذشت تحول فکری و معنوی آیت‌الله خمینی، استقامت شجاعانه و دوران سخت تبعید ایشان را بازگو کرد. به‌گفته خانم مصطفوی، آیت‌الله خمینی(ره) انقلاب را تحمیل نکرد، بلکه بردبارانه انتظار بیداری حقیقی و مردمی را می‌کشید. مردم باید جهان را خودشان به گونه‌ای دیگر دیده و به امکان تغییر ایمان پیدا می‌کردند. آیت‌الله خمینی(ره) در آثار و نوشته هاي خود از داستان سرايي هاي ساده‌انگارانه در خصوص نابرابري هاي شرقي دربرابر غربي اجتناب می‌کرد. در اصل، شالوده آثار وی در رابطه با تقابل استکبار با مظلومان بود.
 

53292.jpg


من به جنبش تسخیر وال‌استریت اندیشیدم. یک‌درصد تنها رقمی آماری نيست، بلکه مفهومی است که از خودبینی و تکبر قدرت قدرتمندان و ثروتمندان سخن می‌گوید. *** پس از خداحافظی با دوستان‌مان در ایران، همسرم در آسانسور شروع به اشک ریختن کرد و این جملات را بر زبان آورد: «من در چشمان تمام کودکانی که در زمين بازی بودند، نگريستم. اطمينان حاصل کردم که به هر يک از چهره هاي آنان نگاه کنم.» پیش از این تنها یک‌بار اشک‌ریختن او را دیده بودم. همسرم افزود: «ما (امريکا) نمي توانيم با این کشور بجنگیم»، او گفت: «ما نباید با ايران بجنگيم.» آن شب اخبار مربوط به سوزاندن قرآن توسط سربازان آمریکایی از همه شبکه هاي تلويزيوني پخش شد. به علاوه، تصاوير اهانت سربازان امريکايي به اجساد مردم افغان در تمام شبکه ها منتشر شد. ترس و وحشت تمام وجودم را فراگرفت

۱۳۹۰/۱۲/۲۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...