نسخه چاپی

كتك خوردن علی پروین از مامان نصرت

به گزارش نما، فرهیختگان گفت وگویی جالب با علی پروین كرده كه در آن آقای پروین حرفهای جالبی زده است .

به گزارش نما، فرهیختگان گفت وگویی جالب با علی پروین كرده كه در آن آقای پروین حرفهای جالبی زده است .

متن كامل این گفت وگو به شرح زیر است :مامان نصرت؛ این دو كلمه برای شكستن یخ سلطان فوتبال ایران كافی است. علی پروین كه بد مصاحبه می‌كند، كافی است اسم مامان نصرت را بگویی تا برایت از خاطرات كودكی تا این روزها كه بیشتر در گوشه‌ای نشسته و سعی می‌كند، از اظهارنظر خودداری كند حرف بزند.


با شنیدن نام مامان نصرت چشم‌هایش ناخواسته خیس می‌شود و این‌طور عظمت مردی كه فریادهایش در رختكن پرسپولیس مشهور است، شكسته شود. هنوز هم وقتی چهارشنبه می‌شود، دلش می‌گیرد و به یاد چهارشنبه‌ای می‌افتد كه مامان نصرتش برای همیشه رفت. بوی بهار كه در لواسان می‌پیچد، دل سلطان كز می‌كند گوشه روزهایی كه مامان نصرت از لای قرآن اسكناس‌های تانخورده را به دست علی می‌داد. «خدا بیامرزه مامان نصرتم رو، می‌گفت: پسری به نام علی داشتم كه از دستش دادم. شب و روز گریه می‌كردم و از خدا «علی» را می‌خواستم. فرزند بعدی‌ام دختر بود و بعد از آن پسری نصیبم شد. الله‌اكبر! علی از زیبایی بی‌نظیر بود. چشمان آبی شفاف، موهای طلایی و صورتی درخشان. شب و روز برایش اسپند دود می‌كردم. یك روز او را همراهم بردم برای خرید نفت. چادرم كه كنار رفت مرد نفت‌فروش چشمش به علی افتاد و پیت را انداخت و گفت: الله‌اكبر از قدرت خدا. این بچه را بیرون نیار! همان شب علی تب كرد. چشمانش بسته شد. یخ كرد و چقدر نذر و نیاز كردم تا او خوب شد.» پسر مامان نصرت حالا كسی شده برای خودش.
با علی پروین مرد چشم‌تیله‌ای قرمزها از سال نو حرف زدیم و به سوالات ما با دقت پاسخ داد. خودش كه از این گفت‌وگو راضی بود.

كم‌كم به روزهای آخر سال می‌رسیم و بوی بهار می‌آید...
بهار كه میاد دلم واسه قدیم‌ها تنگ میشه. وقتی بچه‌تر بودیم دغدغه‌ای نبود. روزگاری داشتیم به خدا. پسر! از این روزها حسابی استفاده كن.
نوروز امسال هم سلطان را باید شمال پیدا كرد؟
شمال نریم از این دود و سیاهی خلاص نشیم كجا بریم؟ همین چند روز رو تو كل سال داریم و جاتون خالی میریم حسابی صفا!
از كودكی پروین می‌گویید؟ از كجا و چطوری علی پروین شدید؟
كوچه غریبون بازار محل تولدم بود. خیلی جاها رفتیم به خاطر شغل بابای خدابیامرزم. آخریش محله دولاب بود. یه دوچرخه داشتم كه عاشق حركت روی لبه جوهای كنار خیابون بودم. شده بودم متخصص متخصص. راه رفتن روی دو دست رو هم استاد بودم. وارد خونه كه می‌شدم مامان نصرت فریادش هوا می‌رفت كه بچه مگه تو پا نداری؟
می‌گویند دلیل علاقه علی‌آقا به كله‌پاچه این است كه پدرتان (احمدآقا) كله‌پزی داشته‌اند.
آره خدابیامرز ما رو فرستاد پیش رفیقش كه طلاساز بود. كار رو خیلی خوب یاد گرفتم. یكی از ظریف‌ترین كارها نصب نگین روی انگشتر بود كه من فوت آب بودم. همه با ذره‌بین نصب می‌كردند اما من همین‌جوریم خوب كار می‌كردم.
اما علی‌آقا شد تكنیكی‌ترین بازیكن ایران. چه شد فوتبالیست شدید؟
حدود پنج سال داشتم كه توپ بازی را شروع كردم. عشق عجیبی به آن داشتم. كم‌كم كه بزرگ شدم، تمام ساعاتم را در زمین‌های خاكی می‌گذراندم.
یك چیزی بگوییم نمی‌زنید ما را؟! دوستان قدیمی‌تان می‌گویند شما در كودكی خیلی مامانی بودید!
(آه می‌كشد) به جون آقا ابراهیمی هنوز هم هستم. هنوز هم هر كاری می‌خوام بكنم میرم سروقت مامان نصرت. سر خاكش میرم و جواب می‌گیرم. حالا هر كی اینا رو بخونه میگه علی پروین یه حرفی زده. به جون ممدم (محمدم) دروغ نمیگم. مامان نصرت همه زندگیمه و هنوز هم برام زنده‌‌اس. باور كنم اون مرده، خودمم باید بمیرم.
به همین خاطر است كه هر وقت می‌خواهید قسم بخورید به جای روح مامان نصرت می‌گویید به جون مامان نصرت؟
آره چون زنده‌اس واسه من. آدم زنده رو روی جونش قسم می‌خورن و مرده رو به روحش. من روی جون مامان نصرت قسم میخورم.
خاطره خاصی از ایام عید و مامان نصرت دارید؟
یه بار چهارشنبه‌سوری رفتم تو كوچه روی آتیش پریدم. موهام سوخت. اون روز كتك مفصلی خوردم و همون كتك آخرین باری بود كه از دستش خوردم. باورت میشه دلم واسه همون كتك تنگ شده؟(چشمان سلطان خیس می‌شود)
ببخشید نزدیك عید ناراحت‌تان كردم. به نوه‌هایتان عیدی چه می‌دهید؟
ای‌بابا! ما با یه ۵تومانی یه سال شادی می‌كردیم. اینا كه این حرفا حالیشون نیست. همه‌شون عابربانك دارن. بعضی روزا ازشون پول قرض می‌كنم! من از این موبایل فقط كلید سبز و قرمزش رو می‌شناسم. اونا باهاش نمی‌دونی چه كارها می‌كنن.
یك سوالی بپرسم ناراحت نمی‌شوید؟
چیه میخوای فحشمون بدی(می‌خندد). هرچی خواستی بگی كه تا حالا گفتی. حالا بپرس جواب میدم فوقش نمی‌نویسی دیگه.
چرا همیشه این آدم‌های شیرین‌مغز و بعضا دیوانه را دور و برتان می‌بینیم؟
مامان نصرت بهم می‌گفت به اینا برس. این ابرام چرخی همیشه همین‌جاهاست. باورت میشه یه دنیای دیگه‌ای دارن. گاهی اوقات بهشون حسودیم میشه. اهل دوز وكلك نیستند. گاهی لازمه آدم با اینا درد دل كنه. اونایی كه خودشون رو زرنگ می‌دونن و عاقل، خیلی به كار درد دل نمی‌خورن.
و اینكه به جای پنجشنبه‌ها، چهارشنبه‌ها می‌روید بهشت زهرا چه جریانی است؟
مامان نصرت چهارشنبه از بین ما رفت. منم همون روز میرم پیشش. اون جا می‌شینم با همین فقیر فقرا ناهار می‌خورم. یه حس و حال خاصی داره. آدم اینجوری خودشو گم نمی‌كنه. یه بار وحید قلیچ رو از تیم انداخته بودم بیرون. بچه‌ها بهش گفته بودن چهارشنبه‌ها برو بهشت زهرا. می‌اومد قبل از من سر مزار مامان نصرت رو آب و جارو می‌كرد. اون جا من قاتل رو هم می‌بخشم. یه بار هم با سایپا بازی داشتیم. میگم مامان نصرت واسه من زنده است به این خاطر میگم. رفتم سر خاك مامان نصرت گفتم اگه سایپا رو نبریم دیگه نمیام سر خاكت. اون بازی رو ۴-۲ بردیم. باورت نمیشه اصلانیان كه كاراته‌كا بود و گل نمی‌زد، واسه ما اون بازی گل زد.
بین اولین بازی‌تان با پرسپولیس كه مقابل عقاب بود تا آخرین بازی‌تان مقابل دارایی چطور گذشت؟
بازی با عقاب مرحوم فكری مربی ما بود. گاهی اوقات میگم ما چه ذوقی واسه بازی داشتیم و امروزی‌ها چی كار می‌كنن. ما امكانات نداشتیم اما به عشق مردم همه كار می‌كردیم. سال ۴۹ بود. برای دربی مامان نصرت رو بردم ورزشگاه. اون روز او دعا كرد یه گل زدم و یه پاس گل به كلانی دادم.
چرا به كریستال پالاس نرفتید؟
مامان نصرت نذاشت. گفت بچه‌ای بری دیوونه میشی. منم نرفتم.
فوتبال امروزی‌ها چرا به دل كسی نمی‌نشیند؟
این بازی‌هایی كه الان از این بازیكنا می‌بینی هم اسمش رو میذاری فوتبال؟ به قرآن اینا كه فوتبال بازی نمی‌كنن. دوره ما فوتبال، فوتبال بود. من اگه الان قرار بود سنم ۲۰ سال باشه و بتونم با شرایطی كه بازیكنای ما دارن، تمرین كنم، می‌شدم فیكس بارسلونا. یكی هم‌قواره مسی. هم‌نسلای ما جور دیگه‌ای فوتبال بازی می‌كردن نه مثل امروزیا.
علی‌آقا چرا هیچ وقت به برنامه‌های تلویزیونی مثل ۹۰ و... نمی‌رود؟
می‌دونی چرا؟ چون خوشم نمی‌یاد. برم بگم چی؟ من دهنم وا بشه، خیلی حرفا دارم كه بزنم. اینقدری كه این فوتبال رو زیر و رو كنم. از همه آدمای این فوتبال حرف دارم واسه گفتن. دیگه علی پروین بلده كه كی چی كاره هستش، ولی نمی‌رم تلویزیون. مگه اینكه بیان به زور یك چیزی بذارن زیر گلوم كه پاشو بیا اون‌جا. البته خب اونها هم می‌دونن من اگه برم یه وقتی یه چیزایی میگم كه نباید گفت.
علی پروین واقعا سلطان این فوتبال است؟
بچه! من یه بار یه جمله گفتم هنوز هم درباره خودم همونو میگم. من برام لقب و این چیزا مهم نیست. الان یه چیزی بگم میخوای بری همون رو تیتر كنی اما یه بار گفتم و بازم میگم عمرا دیگه مث علی پروین زاییده شه!
ممنون از وقتی كه دادید. برای سال نو چه دعایی دارید؟
سر سفره‌هاتون وقت تحویل سال منو هم دعا كنید. مخلص همه ایرونی‌های عزیز هستم و خدا كنه سال نو، سال موفقیت باشه واسه همه مردم. سالی كه فقیر تو دنیا نباشه

۱۳۹۱/۱۲/۲۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...