نسخه چاپی

رازهای انتخابات 84 به روایت فدایی

در همین مسیر بودیم كه ادبیات آقای احمدی‌نژاد برای ما سوال برانگیز شد. ایشان گفتند: من تكلیف دارم كه به صحنه آمده‌ام. ما حساس شدیم كه تكلیف دارم یعنی چه؟!

به گزارش نما، حسین فدایی دبیر کل ایثارگران در گفتگو با مثلث درباره رازها و رایزنی های انجام شده که منجر به رییس جمهور شدن احمدی نژاد در سال 84 شد را توضیح داده است که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید:

ما می‌خواستیم افراد متعلق به اردوگاه توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی رای نیاورد. این جمع‌بندی ما با اجماع شورای هماهنگی به تصویب رسید که نامزد ما نباید از اردوگاه دوم خرداد باشد؛ کاری کنیم که حتما یک اصولگرا رای بیاورد و آنها رای نیاورند.

دوم اینکه بحث‌های بسیاری در خصوص آقای هاشمی صورت گرفت و در نهایت اجماع بر این شد که بهتر است آقای هاشمی نیاید و اگر آمد، نامزد ما نخواهد بود. توافق سوم این بود که این هفت نامزد را به مردم معرفی می‌کنیم و هر کدام مقبولیت بیشتری داشت، روی او متمرکز شویم.

البته دلایل اینکه چرا آقای هاشمی نباشد، در چند بند احصا شد و مورد اتفاق قرار گرفت؛ اسنادش هم موجود است. این هفت نامزد همان افرادی بودند که برای شهرداری مطرح شدند. قرار شد نامزدها را در سه مولفه ارزیابی و امتیازدهی کنیم؛ صلاحیت فردی، مقبولیت و کارآمدی. تصمیم گرفتیم بحث مقبولیت را هم در سه حوزه ارزیابی کنیم؛ اول در میان خواص و نخبگان، دوم در میان حزب‌اللهی‌ها و سوم در میان آحاد مردم جامعه. توافق کردیم که بعد از این مراحل تصمیم بگیریم و فردی را که امتیاز بیشتری آورد، به مردم معرفی کنیم و همه هم بیایند و از او حمایت کنند.

این ساز و کار مصوبات رسمی ماست؛ فضای بحث هم خوب بود و در مسیر درستی حرکت می‌کردیم. آقای ولایتی به دلایلی اعلام کرد که من نیستم و از شورا کناره‌گیری کرد.

علاوه بر این، توافق کردیم چون آقای حداد رئیس مجس است نامزد انتخابات نباشد. بدین ترتیب از هفت نفر به پنج نفر رسیدیم. این پنج نفر فعالیت‌های خود را شروع کردند و یکی از کارهای خوبی که انجام شد، این بود که این پنج نامزد می‌رفتند و از منظر خودشان، گفتمان انقلاب اسلامی را تبیین می‌کردند.

به نظرم در فضای آن انتخابات، تبیین گفتمان انقلاب و نقد دوم خرداد و گفتمان‌های توسعه اقتصادی و سیاسی بسیار خوب بود. یکمرتبه این روحیه حزب‌گرایی تقویت شد و شورای هماهنگی را تحریک کرد تا به طور زودهنگام یک نامزد خاص را معرفی کند و در آذر 83 به فکر انتخاب فرد افتادند! دلایل مختلفی ارائه شد که این کار درستی نیست؛ هنوز فضای کشور انتخاباتی نشده، سنجش نکردیم، این افراد صحبت‌های خود را در جامعه مطرح نکرده‌اند تا شناخته شوند، اگر نامزد معرفی کنیم تخریبش می‌کنند و ... اصرار برخی از دوستان بر این بود که حتما باید کاندیدا را انتخاب کنند اما از همان اول گفته شد که اگر این انتخاب صورت بگیرد، چون ساز و کار به صورت کامل طی نشده، منجر به اختلاف میان اصولگرایان می‌شود، این کار را نکنید.

پس از مباحث طولانی اما این کار را انجام دادند و یکی از افراد را انتخاب کردند. چهار نامزد دیگر- آقای رضایی، احمدی‌نژاد، قالیباف و توکلی- به این رفتار معترض شدند، با یکدیگر پیمان بستند و میثاق نامه‌ای امضا کردند. قرار شد همان ساز و کار قبلی رعایت شود و برای مقبولیت هم سنجش افکار عمومی صورت بگیرد؛ دو دستگاه سنجش‌گر و زمان‌بندی سنجش هم مشخص شد. قرار شد تا 15 اردیبهشت سنجش کنیم و بعد تصمیم گرفتیم.

در همین مسیر بودیم که ادبیات آقای احمدی‌نژاد برای ما سوال برانگیز شد. ایشان گفتند: «من تکلیف دارم که به صحنه آمده‌ام.» ما حساس شدیم که تکلیف دارم یعنی چه؟! بالاخره ما ساز و کاری تعیین کرده‌ایم. میثاقی هست، عهد و پیمانی هست، اصلا رعایت این پیمان و اصول مورد توافق هم تکلیف است.

جلسه‌ای گذاشتیم، من آقای احمدی‌نژاد، آقای دارابی و آقای زریبافان. من از آقای احمدی‌نژاد سوال کردم: «منظورتان از تکلیف چیست؟ آیا آقا به شما حرفی زده‌اند؟ ما هم جایی حرفی نگفته‌ایم که شما چنین احساسی داشته باشید.» گفت: «باید چه کار کنیم؟» گفتم: «اگر فکر می‌کنید که تکلیفی دارید، باید بروید و از آقا سوال کنید.» قرار شد ایشان برود سوال کند. وقتی تعیین کردند، ایشان رفت و صحبت کرد و خودش به این جمع‌بندی رسید که کناره‌گیری کند و رئیس‌ ستاد آقای قالیباف شود. وقتی آمد، سوال کردیم نتیجه ملاقات چه شد؟ چیزی نگفت؛ به من گفت: تو بگو! حالا من که در ملاقات نبودم. گفتم شما ملاقات کرده‌اید و باید تعریف کنید. پنج دقیقه بحث کردیم که ایشان بگوید یا من بگویم. گفتم من یکسری کلیات را می‌دانم اما شما باید بگویید. ما فقط می‌دانیم که شما به این جمع‌بندی رسیده‌اید که کناره‌گیری کنید و رئیس ستاد آقای قالیباف شوید.

چون آقای قالیباف در نظرسنجی‌ها اول بود؟

بله یا به هر دلیل دیگری. گفت: بله. گفتم پس روشن است که باید چه کار کنیم. این حرف‌‌ها مورد اعتراض آقای زریبافان قرار گرفت. اما آقای احمدی‌نژاد به ایشان عتاب کرد و گفت که چیزی نگو، همین است.

یعنی جلسه دومی تشکیل شد؟

بله. همان جلسه چهار نفره تشکیل شد تا گزارش ایشان از دیدار با آقا را بگیریم. البته با خود آقا ملاقات نکرده بود؛ به دفتر مراجعه کرده و با یکی از نزدیکان ایشان صحبت کرده بود؛ ایشان مطالب را به آقا منتقل کرده بود و ایشان گفته بودند که به آقا بگویید جمع بندی من این است و آقا هم ایشان را دعا کرده بودند. این پاسخی بود که ایشان گرفت.

تکلیف ما روشن شد و اگر ایشان تکلیفی برای خود متصور بود، از بین رفت و حتی بنا بر پیشنهاد خودش، مسیر جدیدی باز شد. بعد از آن جلسه ما سه یا چهار جلسه گذاشتیم تا در خصوص چگونگی اعلام انصراف و ریاست ستاد آقای قالیباف به جمع‌بندی برسیم. بعد از جلسه سوم یا چهارم بود که ایشان دیگر در جلسات حاضر نشد و ما از هم جدا شدیم. بعد هم ایشان اعلام حضور و ثبت نام کرد و آن پیمان‌ شکسته شد.

در اوج این بحث‌ها، آقای توکلی هم به دلیل سنجش‌هایی که صورت گرفته بود و دید که رای آقای قالیباف بالاتر است، کنار کشید. اختلافات در دورن اصولگرایان اینگونه شکل گرفت، این اتفاق رنج‌آور و غم‌انگیزی بود. هم عرض اینها، اتفاقات دیگری هم افتاد. ما یک سال قبل از انتخابات 84 خدمت آقای هاشمی رفتیم و تحلیل مفصلی خدمت ایشان ارائه دادیم، گفتیم که با حضور نیروهای نسل اول انقلاب باید کادر سازی شود. نیروهای جوان بیایند، گردش نخبگان و چرخش قدرت صورت بگیرد و ...

ایشان گفت من همه اینها را قبول دارم. یک هفته یا 10 روز قبل از ثبت نام هم دیدار دیگری با آقای هاشمی داشتیم و پرسیدیم: «خاطرتان هست در ملاقات قبلی به شما چه گفتم؟» ایشان گفتند که «همه آنها را قبول داشتم و هنوز هم قبول دارم.» گفتم: «پس چرا کمک نمی‌کنید که اصولگرایان نامزد واحدی داشته باشند؟ ما ساز و کاری داریم که هر کس مقبولیت بیشتری داشته باشد را به مردم معرفی کنیم. الان هم سنجش کرده‌ایم و رای آقای قالیباف از همه بالاتر است. اگر شما کمک کنید مسئله تمام می‌شود.» اما ایشان حاضر نشد از آقای قالیباف حمایت کند و دیدیم که مسیر دیگری را انتخاب کرده است.

در آخر جلسه گفتیم: «البته اگر شما به صحنه بیایید و در خوش‌بینانه‌ترین حالت در انتخابات به مرحله دوم بروید، برای جایگاه شما خوب نیست.» گفتند:«قبول دارم. » گفتم: «اگر قبول دارید، تحلیل ما این است که انتخابات به مرحله دوم می‌رود و شما رای نخواهید آورد.» آقای هاشمی گفت: «البته من در سنجش‌ها 57 درصد رای دارم.» ما گفتیم: «آن سنجش را که مطرح می‌کنید ما دیده‌ایم. علمی نیست، ساختگی است. این را تیم کارگزاران برای شما ساخته‌اند فریب نخورید.» البته فضای آن زمان همان «می‌آیم، نمی‌آیم» آقای هاشمی بود؛ اما بعد از اینکه ایشان حاضر نشد از آقای قالیباف حمایت کند مطمئن شدیم که می‌آید چون معنا نداشت، ایشان می‌گفت اگر اصولگرایان به وحدت برسند، من نمی‌آیم. ما هم گفته بویم که ساز و کار وحدت اصولگرایان این است و رای آقای قالیباف بالاست.

بحث طبیعی و عقلانی همین است. اما در هر صورت آقای هاشمی آمد و نتیجه مرحله اول انتخابات این بود که آرای اصولگرایان میان آقای احمدی‌نژاد، آقای قالیباف و آقای لاریجانی شکست و مقداری هم به آقای هاشمی رسید.

البته این نتیجه برای تحلیلگران و دلسوزان عبرتی بود که اگر اختلاف کنید، شکست می‌خورید، این وحدت است که شما را جلو می‌برد. این تیری بود که از کنار گوش ما رد شد.

۱۳۹۲/۲/۲۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...