نسخه چاپی

تحلیل امام خمینی‌(ره) از یك فیلم تخیلی

عکس خبري -تحليل امام خميني‌(ره) از يک فيلم تخيلي

امام تمام كتاب‌های دكتر شریعتی را در نجف خوانده بودند و من درباره آن‌ها با ایشان گفت‌وگو كرده بودم. حتی بنده فیلم‌های سینمایی كه دیده بودم را برای ایشان تعریف می‌كردم. مثلا یك‌بار یك فیلم تخیلی دیده بودم كه در آن دو خلبان مسیر را گم می‌كنند و....

به گزارش نما به نقل از سایت جماران، دکتر صادق طباطبايي در گفت و گويي ضمن روايت چگونگي همراهي مرحوم سيداحمد خميني با امام (ره) در قبل از انقلاب، درباره حوادث رخ داده در زمان حضور رهبر فقيد انقلاب در نوفل‌لوشاتو، خاطراتي بيان کرد.

اساسا آن تيم سياسي و مشاوره‌اي حضرت امام در نوفل‌لوشاتو دقيقا چه افرادي بودند و به مرور چه افرادي اضافه شدند به آن‌ها؟

کساني که از روز اول تا آخر جزو کادر ثابت بودند در راس آن‌ها آقاي دکتر يزدي بود که مورد احترام امام هم بودند، آقايان دکتر حسن حبيبي، بنده، صادق قطب‌زاده، سيداحمد و حاج مهدي عراقي که به اتفاق آقاي موسوي‌خوئيني‌ها‌‌ همان دو سه هفته اول از ايران آمد و امور تدارکاتي و مديريت داخلي را برعهده داشت.

آقاي عراقي که بيشتر در امور اجرايي بود؟

آقاي عراقي اجراي تدارکات و امور لجستيکي و گرداندن امور دفتر و منزل را برعهده داشت و انصافا هم خيلي هوشيار و فداکار بود. در روز‌هاي شنبه و يکشنبه گاه 200 تا 300 نفر از دانشجويان و ديگر ايرانيان براي ديدار با امام مي‌آمدند و گاهي هم همان جا مي‌خوابيدند. حاج مهدي در چادر براي آن‌ها پتو و لوازم گرم‌کننده تدارک مي‌ديد و در پذيرايي هم خودش را راحت کرده بود! نصف نان باگت و يک تخم‌مرغ و يک گوجه فرنگي و يک ليوان آب زردرنگ (به اسم چاي!) در ليوان‌هاي يک‌بار مصرف به هر نفر مي‌داد. يک‌بار چند تا از دوستان دو عدد مرغ کشتند و خوراک مرغ درست کردند و وقتي براي امام بردند امام اعتراض ‌کردند و نخوردند. بعدا هم گفتند من راضي نيستم در اينجا کاري خلاف قانون و مقررات فرانسه انجام شود.

يعني از قبل مي‌دانستند اين کار ممنوع است؟

بله، امام خبردار بودند. ظاهرا قبل از سفر يا در طول سفر درباره گوشت و مواد غذايي از همراهان چيز‌هاي مختلفي را پرسيده بودند. حتي يک‌بار يک گوسفند مي‌گيرند و در‌‌ همان باغ ذبح مي‌کنند و يکي از دوستان‌‌ همان نيمه شب شروع کرد به درست کردن خورشت قيمه. صبح سيداحمد آقا به حاج مهدي گفت شنيده‌ام ديشب عليه تو کودتا کرده‌اند! او هم گفت تحريم مي‌کنم و به گوش امام رساند و امام نيز علاوه بر آنکه از آن غذا نخورد، به شدت آن را منع کرد. تا اينکه بعد از چند روز توانستيم توسط ترک‌ها و مراکشي‌ها گوشت ذبح اسلامي برايشان فراهم کنيم.

امام در مدت اقامت در نوفل لوشاتو با چه شخصيت‌هايي ملاقات کردند؟

امام به محض اينکه آمدند گفتند که با سه نفر خيلي سريع مي‌خواهند ديدار داشته باشند؛ آقاي مطهري، آقاي مهندس بازرگان و آقاي بهشتي.

دليل خاصي داشت يا‌‌ همان آشنايي قبلي؟

البته با آشنايي قبلي. اين‌ها‌‌ همان سه نفر اصلي و مهمي بودند که امام برنامه سياسي خودشان را به اطلاع آنان رساندند و شالوده شوراي انقلاب را پي افکندند و قرار شد با آقايان آيت‌الله طالقاني، دکتر سحابي، هاشمي رفسنجاني و... در زمان مقتضي و به فرمان امام شوراي انقلاب را تشکيل دهند.

اين‌ها را خود امام مستقيم پيشنهاد دادند؟

بله، خود امام پيشنهاد دادند و به اين آقايان گفتند که اگر کسي ديگر به نظرتان مي‌رسد که مي‌تواند عضو شورا باشد در ميان خودتان مطرح کنيد اگر اتفاق نظر داشتيد به من بگويد که آن شخص را منصوب کنم ولي در شرايط فعلي اسامي آن‌ها اعلام نشود، چون در ايران هنوز نظام شاهنشاهي حاکم است.

بعد از مرحله تعيين شوراي انقلاب، امام مانيفست سياسي خود را اعلام کردند. ايشان چگونه اين مانيفست را تدوين کردند؟

امام وقتي به پاريس آمدند در جلساتي که روز‌هاي اول به صورت فشرده با ايشان داشتيم يک مساله را دوستانش با ايشان در ميان گذاشتند و پيشنهاد دادند و آن اينکه جايگاه شما مسلما از ديد مردم ايران و ايراني‌ها و ما مشخص است اما دنيا به لحاظ عرف سياسي و مسائل حکومتي اين جايگاه شما را نمي‌شناسد، از اين رو اقداماتي بايد صورت گيرد تا مشروعيت حقوقي موقعيت شما به آن‌ها نشان داده شود، آن وقت است که مي‌توانيد به جهانيان اعلام کنيد صندلي محمدرضا پهلوي در سازمان ملل غيرمشروع است. اين موضوع چهار اصل يا چهار محور اساسي دارد؛ اصل اول اقتدار (يا اصطلاحا اتوريته) شماست که واضح است، اصل دوم مشخصه منطقه جغرافيايي اين اقتدار هست يعني سرزميني که اين قدرت در آن اعمال مي‌شود (اصل تريتوريال)، که آن‌هم بدون شک ايران است با تماميت ارضي آن. اصل سوم صدور فرامين سلبي شماست که در مقابل دستورات دولت نامشروع صادر و اجرا مي‌شود، مانند اينکه ماليات ندهيد، پول خدمات دولتي را نظير آب و برق و تلفن را ندهيد، از سربازخانه‌ها فرار کنيد و... اصل چهارم صدور موثر فرامين ايجابي شما براي گردش اموري هست که دستور نافرماني از آن‌ها را داده‌ايد. اين چهار محور را ما بايد در روز‌هاي آينده به دنيا نشان دهيم؛ در پي نشان دادن اين چهار محور، چهار کليد هم هست. يکي از اين کليد‌ها کلا بنادر و گمرکات و مبادي ورودي و ترانزيتي کشور است که نظام حاکم نتواند صادرات و واردات و نيازمندي‌هاي خود را انجام بدهد. کليد دوم توليد و صادرات نفت است به عنوان شالوده اقتصاد کشور که بايد از رژيم حاکم گرفته شود. پس از اجراي فرامين سلبي شما مبني بر اعتصاب کارکنان شرکت نفت و عدم صدور آن به خارج، حال بايد به فرمان و تحت اشراف شما و با توجه به اينکه زمستان است و مردم به نفت و بنزين احتياج بيشتري دارند، به اضافه عنايت به اين مساله مهم که ما نمي‌دانيم چه مدت شما در اينجا خواهيد بود و آيا اصولا يا چه زماني دولت در تبعيد تشکيل مي‌دهيد، که براي تامين ضرورت‌هاي آن نياز به پول هست که بايد تحت نظر شما و به ميزان لازم نفت صادر شود و درآمد حاصله صرف امور دولت در تبعيد و نيز اداره کشور و حقوق متضررين اعتصاب شود. با توجه به اين مسائل کميته‌اي بايد توسط منتخبين و منصوبين شما تشکيل شود که امور استخراج و توليد و عرضه داخلي نفت را در دست داشته باشد و در صورت ضرورت و به ميزان مورد نياز نفت صادر کند و پول آن در اختيار شما باشد. کليد سوم بانک‌ها هستند که بايد فعاليت بانکي خود از جمله پرداخت حقوق کارمندان دولت را متوقف کنند و بالاخره کليد چهارم مطبوعات هستند، تا پيوند خبري دولتمردان و سياسيون حاکم با مردم به کلي قطع شود. زماني که اين چهار کليد از دست کارگزاران حاکم به درآمد و در اختيار شما قرار گرفت، راهي جز فروپاشي کامل پيش پاي نظام شاهنشاهي و طرفداران آن باقي نمي‌ماند. ديديد که همين‌طور هم شد. تشکيل کميته‌هاي انقلاب و انجمن‌هاي اسلامي در بنادر و گمرکات و ادارات دولتي، اعتصاب کارکنان صنعت نفت و سپس انتصاب افراد کميته اجرايي اين صنعت از طرف امام، تحت رياست آقاي مهندس بازرگان، اعتصاب کارکنان بانک‌ها به ويژه بانک مرکزي و بالاخره اعتصاب مطبوعات و راديو تلويزيون و سرانجام تشکيل کميته‌هاي مختلف براي کمک مالي و غذايي به کارمندان و کارکنان اعتصابي و کساني که در جريان فرامين سلبي و ايجابي امام منابع درآمد و امرار معاش خود را از دست داده‌اند و... ژنرال هايزر در خاطراتش که به فارسي هم ترجمه شده، مي‌نويسد وقتي براي نيروهاي زميني بنزين و براي هواپيماهاي خود بنزين کايروسين نداشتيم (توجه کنيد نيروي زميني بدون سوخت يعني چه؟) از دفتر خود در مرکز ناتو پرسيدم آيا يک کشتي نفتکش در آب‌هاي نزديک به ايران نداريم که بتواند به ياري ما بشتابد و نياز نفتي ما را تامين کند. پس از مدتي کوتاه جواب مثبت آمد، اما زماني که نفتکش حامل نفت و بنزين مي‌خواست در بندر پهلو بگيرد، متوجه شديم که انجمن اسلامي بنادر به فرمان آيت‌الله خميني کليه اعمال بندري را در کنترل خود دارند و ما را از چنين امکان خدماتي محروم کرده‌اند. يا در جايي ديگر مي‌نويسد، به دليل اعتصاب بانک‌ها نتوانستيم حقوق نظاميان را پرداخت کنيم، لذا اسکناس ايران را در خارج چاپ کرديم و وارد کرده و حقوق ارتشيان و کادرهاي نظامي را به صورت نقد پرداخت کرديم. اما اين قبيل کار‌ها را چه مدت مي‌توانستند ادامه دهند؟

بحث پيشنهاد تدوين قانون اساسي به چه شکل بود؟ چطور شد امام آن تصميم را گرفتند؟

يک روز من و آقاي دکتر حبيبي در حال قهوه خوردن بوديم که آقاي حبيبي به من گفت: «اين سيد با قلم و خودنويس خود همه‌چيز را به هم ريخته و نشان مي‌دهد؛ اينکه مي‌گويند امام زمان که ظهور مي‌کند با يک قلم و يک بيان حکومت‌هاي تمام دنيا را برهم مي‌ريزد، قابل فهم شده است. امام هم همين کار را انجام داده و اگر نظام شاهنشاهي را بعد از 2500 سال با همين قلم و نوشته‌هاي خود برهم بريزد واقعا چيز عجيبي است» و همين صحبت از اينجا شروع شد و سرانجام آقاي حبيبي گفت واقعيتش اين است که امام دارد همين‌طور مي‌رود جلو و به نظر مي‌رسد که بوي حلواي شاه بلند شده و به زودي هم بايد حلواي نظام شاهنشاهي را بخوريم، اما اگر آقا با فروپاشي نظام کنوني به ايران مي‌رود، بايد قانون اساسي‌اش هم زير بغلش باشد. اين يک گفت‌وگوي خوش‌بينانه و خيال‌پردازانه - در آن زمان از نوع دايي‌جان ناپلئوني‌اش - بين من و آقاي حبيبي بود. نزديک غروب وقتي به ديدن امام رفتيم و من اين موضوع را مطرح کردم، امام به ايشان گفتند شما برويد و پيش‌نويس يک قانون اساسي را تهيه کنيد. در آن زمان مرحوم پدرم هم در پاريس بودند. امام به آقاي حبيبي گفتند اگر در مواردي به آراي فقهي نياز داشتيد با آقاي سلطاني در ميان بگذاريد.

خودشان هم نظر خاصي در اين زمينه داشتند يا نه؟

چيزي نگفتند. البته امام قانون اساسي شاهنشاهي را مطلقا نفي کرده بودند. البته همانطور که مي‌دانيد آيت‌الله شريعتمداري و عده‌اي ديگر از روحانيون و برخي رجال سياسي وزنه را روي قانون اساسي گذاشته بودند و مبارزات را فرا‌تر از اجراي قانون اساسي نمي‌خواستند. اما امام با تاسيس نظامي جمهوري و مبتني بر ارزش‌هاي اسلامي، اصلاح يک يا چند اصل از قانون اساسي موجود را کافي نمي‌دانستند. از اين رو دکتر حبيبي مامور تدوين قانون اساسي جديد شد و پس از‌‌ همان ديدار با امام از جمع کناره گرفت؛ به گوشه‌اي رفت تا با تمرکز کافي و در مدتي اندک کار را به اتمام برساند. اصلي که امام در نوفل‌لوشاتو عنوان کرده بودند و طبيعتا براي قانون اساسي هم روي آن تاکيد داشتند، اصل دموکراسي و حکومتي مردم‌سالار بود.
شرطي را در ضمن سپردن اين ماموريت به آقاي حبيبي قيد کردند که قانون اساسي حتما اين شرايط را داشته باشد؟

در دو مصاحبه از ايشان سوال کرده بودند که شما چه نوع حکومتي را مي‌خواهيد و ايشان ضمن خلاف اصول عقلي خواندن نظام پادشاهي، گفتند نظام مورد نظر مردم ما جمهوري است و خبرنگار سوال کرده بود که چه نوع جمهوري‌اي؟...

مصاحبه تلويزيوني بود؟

خير، يک مصاحبه مطبوعاتي بود. آن خبرنگار در ذهن خودش انواع جمهوري‌ها مانند جمهوري‌هاي فدرال يا سانترال دموکراتيک و... را داشت که امام پاسخشان کلي‌تر بود و گفتند حکومت جمهوري مورد نظر ما مثل همين جمهوري‌هايي است که اينجا هست که از راس تا ذيل ‌ارکانش و تمام امورش توسط مردم انتخاب مي‌شود؛ هم در شکل و هم در محتوا. بعد افزودند از آنجا که اکثريت مردم ما خواهان استقرار ارزش‌هاي اسلامي هستند، لذا مي‌گوييم جمهوري اسلامي يعني حکومتي برخاسته‌ از آراي مردم و دربردارنده ارزش‌هاي اسلامي.‌‌ همان زمان من از امام پرسيدم که بنا به گفته شما مردم اگر روزي گفتند ما جمهوري اسلامي نمي‌خواهيم، تکليف چيست؟ ايشان گفتند هيچ‌کس حق ندارد چيزي را به آن‌ها تحميل کند. در مجموع پيش‌نويس قانون اساسي هم براساس همين نظرات امام نوشته شد.

آيا دکتر حبيبي در تهيه پيش نويس قانون اساسي با کسان ديگري هم مشورت کرده بودند؟

البته در پاريس چند جلسه با امام برگزار شد و نظرات ايشان را آقاي حبيبي در پيش‌نويس لحاظ مي‌کرد اما وقتي آمدند ايران امام به ايشان گفتند با چند تن از حقوقدانان ديگر هم جلسه مشورتي برگزار کنند. اين است که جلساتي در حسينيه ارشاد با آقاي دکتر کاتوزيان و چند نفر ديگر گذاشتند و متن پيش‌نويس را بررسي کردند و اصلاحاتي هم در آن انجام دادند. وقتي که نهايي شد، نسخه‌هايي به شوراي انقلاب و دولت موقت و امام داده شد. نسخه‌اي که به امام داده شد را به دستور سيداحمد تکثير کردند. يک شب سيداحمد آقا و من رفتيم به منزل پنج تن از مراجع و بزرگان حوزه و به تک‌تک آن‌ها داديم. از آن‌ها خواسته شد حداکثر ظرف يک روز مطالعه کنند و نظراتشان را به دفتر امام خميني بدهند.

همان اوايل سال 58؟

بله، در‌‌ همان ماه‌هاي اوايل سال 58 بود. آقايان گلپايگاني و نجفي و شريعتمداري نظر خاصي ندادند، فقط در پايان نوشته بودند: ان‌شاءالله مبارک است، اما آقاي منتظري نکاتي را از جمله ملي کردن مراتع و آب‌ها و جنگل‌ها بر آن افزوده بودند.

بعد هم به مرحله رفراندوم مي‌رسيم...

بله، امام در پاريس سه موضوع را به عنوان برنامه سياسي خود اعلام کردند که آخرين آن‌ها برگزاري رفراندوم قانون اساسي بود که با انجام آن سه بند، کار و وظايف دولت موقت پايان مي‌يافت. به همين دليل بود که مهندس بازرگان هر وقت صحبت مي‌شد مي‌گفت ما سه وظيفه بيشتر نداريم و قرار نيست برنامه دهه‌هاي آينده را تدوين و تمام نقايص و ضعف‌هاي گذشته را يک ‌شبه و چند شبه اصلاح کنيم. وظايف سه‌گانه محوله به دولت موقت عبارت بود از: انجام کارهاي انتقال نظام از شاهنشاهي به شرايط جديد و برگزاري همه‌پرسي تعيين نظام سياسي کشور، سروسامان دادن به امور معوقه کشور طي دو سال مراحل و مبارزات مردم، برگزاري مجلس موسسان براي بررسي قانون اساسي و سرانجام مراجعه به آراي عمومي براي تصويب قانون اساسي جديد توسط مردم. وقتي نوبت به تشکيل مجلس موسسان رسيد، دو نظر وجود داشت؛ يک نظر اينکه اگر موسسان بخواهد آن طور که امام در پاريس گفته بودند تشکيل شود؛ تصويب قانون اساسي در چنان مجلسي در شرايط کنوني کشور چندين سال طول مي‌کشد و اين امر نظر امام را تامين نمي‌کند که مکرر تاکيد دارند جريان اداره امور کشور روي روال نهادهاي قانون اساسي گذاشته شود، بنابراين اصلح است همين پيش‌نويس قانون اساسي به رفراندوم گذاشته شود و البته بعد از چند سال اگر در عمل با کمبود‌ها و مشکلاتي مواجه شديم، با افزودن متمم آن را اصلاح يا تکميل مي‌کنيم. در همين کش‌وقوس‌ها احمد‌آقا هر چند روز يک بار از قم زنگ مي‌زد و مي‌گفت امام مي‌گويند قانون اساسي چه شد، تا اينکه يک روز مرحوم آيت‌الله طالقاني گفتند که بهتر است دولت و شوراي انقلاب همه برويم قم و حضور امام مساله را مطرح کرده و آنجا تصميم نهايي را بگيريم، يا امام تکليف نهايي را روشن کنند. همگي به قم رفتيم و موضوع در حضور امام مطرح شد و دو طرف نظراتشان را بيان کردند. براي چند لحظه سکوتي جلسه را فرا گرفت. من احساسم اين شد که امام آمدند بگويند که کار را با رفراندوم برگزار کنيد که در اين لحظه آقاي طالقاني گفتند راه سومي هم متصور است که مشکلات دو طرف را ندارد و آن تشکيل يک مجلس موسسان کوچک، مرکب از 40، 50 نفر خبره منتخب مردم است که ظرف دو سه هفته يا يک ماه پيش‌نويس موجود را بررسي کرده و براي تصويب به رفراندوم بگذارند. اين پيشنهاد را همگان پذيرفتند و بدين ترتيب تدارک مقدمات انتخاب افراد خبره براي بررسي پيش‌نويس قانون اساسي در دستور کار وزارت کشور قرار گرفت.

با توجه به بحث‌هايي که تاکنون داشتيم، اين‌گونه به نظر مي‌رسد که در واقع ورود امام به نوفل‌لوشاتو باعث عملياتي‌تر شدن برنامه‌هاي سياسي ايشان شد و محيطي را فراهم کرد تا ايشان با رسانه‌ها و افکار عمومي دنيا آشنا بشوند. لابد همين مسائل بود که باعث شد تا به قول شما (در يکي از سخنراني‌هاي اخيرتان) اين هجرت در نگرش فقهي امام نيز اثر بگذارد.

خواهرم دو سه هفته بعد از عزيمت امام به پاريس، به ايشان پيوست. با ديدن حال و روحيه ايشان گفت امام چقدر عوض شده‌اند، 20 روز يا يک ماه پيش در نجف خيلي افسرده و البته مصمم بودند، اما اينجا شادماني و نشاطي در چهره‌شان مشاهده مي‌شود. خب طبيعي است آن محيط پر از اختناق و تحجر در نجف با اين شرايط جديد قابل قياس نيست که همه‌روزه از صبح تا ساعاتي از شب گذشته پرجنب و جوش مي‌گذرد و حضور انبوه ايرانيان و دانشجويان مصمم و انقلابي و ديدارهاي موثر و کارساز و دريافت گزارشات لحظه به لحظه از ايران و هدايت مستقيم مبارزه باعث آن روحيه نشاط و پرکار مي‌شد. کم اتفاق نمي‌افتاد که امام در آن سن و سال روزانه بيش از 16 ساعت کار مي‌کردند.

اشاره به خصلت تحجر در نجف کرديد، مي‌شود منظورتان را بيشتر تبيين کنيد؟

فکر مي‌کنم نخستين بار يا دومين بار بود که به نجف رفته بودم و با امام صحبت مي‌کردم، ايشان درباره محيط نجف و نوع نگاه برخي از آقايان نکاتي را به من گفتند؛ از جمله چندي پيش يکي از علما نزد ايشان آمده و گفته چرا اينقدر جوش اسراييل را مي‌زنيد – ظاهرا چند روز بعد از جنگ 6 روزه اعراب و اسراييل بوده است – برفرض اسراييل اگر بيايد و عراق را هم بگيرد، مسلم است که به حوزه کاري ندارد! نوع نگاه و درک سياسي را ببينيد. يا وقتي که امام آمدند پاريس چند مورد از خانواده اين بزرگان نزد خانم و عروس امام رفته و از هجرت ايشان گله کرده بودند با جملاتي نظير اينکه چطور ايشان دلش آمده حرم حضرت علي‌ (ع) را‌‌ رها کرده و به فرنگ برود؟ مگر چه کمبود و مشکلي داشت، امامت جماعت نداشت که داشت، مسجد و محراب نداشت که داشت، درس و بحث نداشت که داشت، ديگر چه مي‌خواست که اينجا را‌‌ رها کرد و به ولايت کفر رفت؟ در عوض در پاريس هر روز گفت‌وگو با جوانان مصمم و انقلابي ايراني و غير ايراني، گفت‌وگو با مراجعين از دستجات مختلف، ميزباني گهگاه اهالي نوفل‌لوشاتو و مقامات کليسايي آنجا، ديدار با رجال سياسي و چهره‌هاي مبارز وطني، ارتباط گسترده با مطبوعات و ديگر رسانه‌هاي تصويري، رشد روزافزون مبارزات مردم و نزديک شدن پيروزي ملت و نويد سقوط نظام شاهنشاهي در کنار مشاهده اوضاع اجتماعي آن ديار، همه و همه بديهي است مسبب روحيه‌اي ديگر در امام شده بود متفاوت از آنچه خانواده‌شان در نجف از ايشان ديده بودند. ترديد نبايد داشت که اين وضع و اين تفاوت‌هاي محيطي در ذهن و آراي فقهي نيز اثرگذار است، اصلي که قرآن نيز بر آن صحه گذارده و انسان‌ها را به سير و سفر و حتي مهاجرت دعوت کرده است. مشاهده شرايط اجتماعي و فرهنگي جوامعي ديگر، بررسي تبعات پيشرفت صنعتي در يک کشور پيشرفته صنعتي و نظاير اين‌ها همگي ذهن يک انسان يا يک معمار فرهنگي را با خود درگير مي‌کند. به عنوان شاهدي ديگر بر اين ادعا معتقدم که اقامت پنج ساله شهيد بهشتي در هامبورگ بدون ترديد در آراي فقهي ايشان اثرگذار بوده است، درباره امام هم نمي‌توانم ايشان را از اين توجهات مستثنا بدانم. اين را هم بگويم که اين مساله نه نقطه‌ ضعفي بر ايشان است و نه گناهي متوجه من که به اين مساله توجه کرده‌ام. اصراري که امام بر دخالت دادن دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد از خود نشان مي‌دهند، نشانه چيست؟ چالشي که برخي فقهاي سنتي با آراي اين‌چنيني امام داشته‌اند، از کجا سرچشمه مي‌گيرد؟

امام در نوفل‌لوشاتو اصلا درباره نظام‌هاي سياسي آنجا پرس‌و‌جو مي‌کردند؟

بله، اتفاقا موردي پيش آمد که به تدوين پيش‌نويس قانون اساسي مربوط مي‌شد. از ايشان سوال شد که اگر قانوني را مجلس تصويب کند و شوراي نگهبان نيز آن را مغاير شرع و قانون اساسي نداند، اما وقتي مي‌آيد دست رييس‌جمهور که ابلاغ کند، او قانون را خلاف مصلحت کشور مي‌بيند، چه بايد کرد؟ از يکسو رييس‌جمهور با راي مستقيم مردم انتخاب شده، قسم خورده به قرآن که حافظ قانون اساسي و مصالح کشور باشد و حال او اجراي اين قانون را خلاف مصالح کشور تشخيص مي‌دهد، در عين حال قانون مصوب مجلس منتخب مردم است، تکليف آن چيست؟ آقاي حبيبي خودش راهي مناسب پيدا نکرده بود تا اينکه آن را با امام در ميان گذاشتيم. ايشان ابتدا پرسيدند در چنين مواردي چه کار مي‌کنند؟ آقاي حبيبي گفت در فرانسه و انگليس چه کار مي‌کنند، من گفتم در نظام آلمان فدرال دادگاهي هست به نام دادگاه قانون اساسي. ارجاع مواردي اين‌چنيني به آن‌ها رافع مشکل است. امام گفتند قاضي يا قضات اين دادگاه را چه کسي تعيين مي‌کند، گفتم صدر‌اعظم. گفتند خب اينطور نمي‌شود، چه او خود يک‌طرف قضيه است. درباره امريکا هم پرسيدند و ديدند که هر کدام از اين‌ها يک اشکالي دارد. من گفتم که شما خودتان چه نظري مي‌دهيد، لحظه‌اي فکر کردند و گفتند بگذاريد به راي مردم و اينکه قبل از رفراندوم موضوع براي مردم شکافته شود. من گفتم گاهي هم ممکن است در رييس‌جمهور يا در دولت يا در گروه‌هايي از مجلس شيطنت‌ و ‌گرو‌کشي‌هاي سياسي هم در ميان باشد، امام چند لحظه فکر کردند و گفتند يک تبصره به آن اضافه کنيد و آن تبصره اينکه اگر راي مردم مويد نظر مجلس بود، رييس‌جمهور برکنار مي‌شود و خودش مقدمات انتخابات رياست‌جمهوري بعدي را فراهم مي‌کند ولي خودش نمي‌تواند ديگر در آن نامزد بشود و اگر هم راي مردم مويد نظر رييس‌جمهور بود، مجلس منحل شده و مردم نمايندگان ديگري انتخاب بکنند که شرايط جهاني و جوانب را بهتر بشناسند و مصلحت کشور را بهتر بفهمند. اين باعث مي‌شود که هيچ‌کس ريسک نکند و شيطنتي انجام ندهد. اين مساله در پيش‌نويس آمد که اگر اختلاف نظر درست شد، اين راه‌حل هست.

با صحبت‌هايي که شد، ما مي‌توانيم شخصيت سياسي، فقهي امام را به دوره قبل و بعد نوفل‌لوشاتو تقسيم کنيم؟

اگر ما از امام آراي ديگري مي‌شنويم که قبلا در نجف از ايشان نشنيده بوديم، به اين دليل است که ذهنيت جديدي متناسب با شرايط جديد و به اقتضاي شرايط جديد براي ايشان به وجود آمده است. نامه‌هايي از ايشان هست در پاسخ کساني که به برخي آراي فقهي ايشان معترض بوده‌اند از جمله درباره حليت شطرنج و موسيقي يا آراي ديگر ايشان که همگي در صحيفه امام آمده است، نشان از اين تغيير دارد.

يعني افق فکري تازه‌اي براي ايشان به وجود آمد؟

بله! افقي به مراتب باز‌تر از شرايطي که ايشان در عراق با آن مواجه بودند. اصولا مي‌دانيد که فتاوي علما چون مبتني بر استنباطات عقلي است،‌ گاه با هم متفاوت است لذا افق ديد يک فقيه در آراي او خيلي نقش دارد. البته امام در عراق هم برخلاف محيط آنجا افکار مترقي‌اي داشتند. ايشان تمام کتاب‌هاي دکتر شريعتي را در نجف خوانده بودند و من درباره آن‌ها با ايشان گفت‌وگو کرده بودم. حتي بنده فيلم‌هاي سينمايي که ديده بودم را براي ايشان تعريف مي‌کردم. مثلا يک‌بار يک فيلم تخيلي ديده بودم که در آن دو خلبان مسير را گم مي‌کنند و به منطقه‌اي مي‌رسند که انسان‌هاي بدوي در آن زندگي مي‌کردند. يکي از خلبان‌ها بطري خالي کوکاکولاي خود را بيرون مي‌اندازد، اهالي آن منطقه هم تاکنون بطري و شيشه نديده بودند، لذا خيلي روي آن بررسي مي‌کنند و هر کس براي ديدن آن به ديگري فشار مي‌آورد و در نتيجه دوستي و صميميت ميان آنان به دليل همين ميل به تصاحب بيشتر مي‌رفت تا خدشه‌دار شود که بطري را تحويل ريش‌سفيد قبيله مي‌دهند. او هم بعد از اينکه از آن سر در نمي‌آورد، مي‌گويد گرچه ممکن است اين يک هديه‌ الهي باشد، خصوصا که از آسمان آمده اما الان ثبات قبيله مرا به هم ريخته است، پس به يک بلاي آسماني بيشتر شبيه است و لذا شب به بالاي تپه‌اي مي‌رود و رو به خداوند مي‌گويد که اين هديه‌ات را به تو برمي‌گردانيم، شايد قبيله من هنوز لياقت دريافت آن را ندارند و سپس آن را به بالا پرت مي‌کند. يک فيلم تخيلي ديگر هم که باز براي ايشان نقل کردم اين بود که دادگاهي مجرمي را محکوم به تبعيد به کره ماه مي‌کند. هنگامي که مي‌خواهند او را سوار بر سفينه مخصوص کنند اصرار مي‌کند رفيقه‌اش را با خودش ببرد، اما مجري حکم مخالفت مي‌کند. و مجرم محکوم مي‌گويد که زندان انفرادي خلاف حقوق بشر است تا اينکه مجري حکم نزد قاضي مي‌رود. قاضي مي‌گويد که نمي‌تواند رفيقه‌اش را با خودش ببرد اما هر زني ديگر غير از رفيقه‌اش را با ويژگي‌هاي مورد نظرش مي‌توانيد با او اعزام کنيد. مجرم محکوم مشخصات زن ايده‌آل خود را مي‌گويد و آن‌ها نيز کسي را با آن مشخصات با او همراه مي‌کنند. 6 ماه بعد که مدت حبسش تمام مي‌شود، مجري حکم به کره ماه مي‌رود تا مرد را برگرداند اما او مي‌گويد که آن زن هم بايد همراهم برگردد اما مامور مي‌گويد که چنين اجازه‌اي ندارد وانگهي سفينه مي‌تواند فقط يک نفر را برگرداند. مجري حکم وقتي با سرسختي آن مرد مواجه مي‌شود که حاضر نيست بدون همدمش که به او عادت کرده است، به زمين باز‌گردد، با اسلحه چند گلوله به آن زن شليک مي‌کند، به محض اينکه چهار يا پنج تير به او اصابت مي‌کند بدنش متلاشي مي‌شود و تعدادي ترانزيستور و سيم و پيچ و مودم و... از او بر جاي مي‌ماند. مشخص مي‌شود که آن زن ساختگي بوده است. امام درباره فيلم اولي گفتند که آن ريش‌سفيد شايد طور ديگري مي‌توانست با آن بطري رفتار کند، اما پيداست که خودش هم اسير منيت بوده است، اما در هر حال بر آن منيت غلبه کرده که آن را به خدا برگردانده است. اما اگر واقعا فکر مي‌کرد که آن بطري يک مائده آسماني بوده حتما خيري در آن نهفته بوده و نبايد مخالفت مي‌کرد و مي‌کوشيد مردم را به صلح و صفا دعوت کند. درباره فيلم دوم هم گفتند که پيداست آن مجرم ديد شهواني داشته و قاضي هم نگاه شهواني او را ارضا کرده است.

اين فيلم‌ها مربوط به چه سال‌هايي بود؟

مربوط به سال‌هاي 62، 63 ميلادي بود اما من چند سال بعد در سال 1968 آن را براي ايشان تعريف کردم.

امام علاوه بر رمان شوهر آهوخانم، رمان‌هاي ديگري هم خوانده بودند؟

بله، رمان‌هاي زيادي بود که مطالعه کرده بودند و من دقيقا به خاطر ندارم.

در آن سال‌ها نيز شعر مي‌گفتند؟

امام در جواني يک ديوان شعر داشتند که ساواک برد. اما هرچه تلاش شد، پيدا نشد. خواهر من هم بر اساس اين سابقه از امام مي‌خواهد که شعر بسرايند که امام از نو سرودن را آغاز مي‌کنند.

کسي هم آن ديوان شعر را ديده بود؟

حتما از افراد خانواده آن را ديده بودند! اما موضوع گم شدن آن را احمد آقا گفته بود. علاوه بر ديوان شعر، خيلي از کتب امام در طول آن سال‌ها گم شده بود. مثلا در سال‌هاي بعد از انقلاب در يکي از شهرستان‌ها، فردي در يک کتابفروشي گوشه خيابان توجهش به يک کتاب خطي جلب مي‌شود و وقتي با قيمت نازلي مي‌خرد، متوجه مي‌شود که يکي از آثار امام است و به جماران مي‌آورد.


۱۳۹۱/۱/۱۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...