نسخه چاپی

خاطرات عزت الله مطهري معروف به عزت شاهي

جواز دفن من را صادر كردند

عکس خبري -جواز دفن من را صادر كردند

تا سال 47 چندباری بازداشت كوتاه‌مدت شدم، اما از سال 47 دیگر فراری شدم، چرا كه مسائلی درخصوص اسلحه‌داشتن ما لو رفته بود. در سال 1351 هم دستگیر شدم

1- تا سال 47 چندباري بازداشت كوتاه‌مدت شدم، اما از سال 47 ديگر فراري شدم، چرا كه مسائلي درخصوص اسلحه‌داشتن ما لو رفته بود. در سال 1351 هم دستگير شدم و در دادگاه به خاطر اين‌كه ساواك متوجه مسائل حاشيه‌اي شده و پي به اقدامات اصلي ما نبرده بود،‌ به 15 سال حبس محكوم شدم. اما وقتي زندان بودم برخي از دوستان كه بعدا دستگير مي‌شوند،‌ زير شكنجه اطلاعاتي را درخصوص انفجارها و ترورها لو مي‌دادند و همين باعث شد تا مرا به كميته مشترك ضدخرابكاري منتقـــل كنند. آنجا 4 سال انفرادي بودم و حدود 5 تا حكم اعدام برايم بريدند، آنها قصد داشتند با پرونده جديد برايم حكم تجديد نظر گرفته و اعدامم كنند كه به قضاياي انقلاب برخورديم و كار به آن مراحل نرسيد و آذر 57 آزاد شدم.

2- مهم‌ترين عاملي كه باعث شد تا آن شكنجه‌ها و روزها را تحمل كنم، اعتقاداتم و همچنين توسلم به ائمه‌اطهار بود. مبارزه براي من و امثال من به مثابه فريضه بود. چيزهايي در زندگي هركسي رخ مي‌دهد كه آدم فقط خودش متوجه آنها مي‌شود و نمي‌تواند براي ديگران تعريف كند. هر كسي هم يك اسمي‌ مثل معجزه يا غيره روي آنها مي‌گذارد. حالا بد نيست اينجا هم خاطره‌اي را بگويم. براي من خيلي مهم بود كه كسي بعد من و به واسطه اعترافات من به زندان نيايد. خب من ارتباط‌هاي زيادي از سال 41 داشتم و افراد مبارز زيادي را مي‌شناختم، اما هرگز اسم كسي را نبردم و اين چيزي بود كه من همان شب اول از خدا خواستم. يادم هست وقتي شب اول در زندان به هوش آمدم از اين‌كه مي‌ديدم زنده‌ام، ‌از خودم متنفر شدم. به قدري روحيه‌ام را از دست دادم كه حتي با خدا هم دعوا كردم. شاكي بودم كه چرا كشته نشدم و خلاصه چراهاي زيادي داشتم و از خدا مي‌پرسيدم. مطمئنم اگر همين روحيه در من مي‌ماند، من هم جزو يكي از خائنين مي‌شدم. از آنها خواستم بگذارند 2 ركعت نماز بخوانم كه اول موافقت نمي‌كردند، اما با اصرار من در نهايت گفتند اشكالي ندارد، اما اينجا آب نداريم. من هم گفتم اشكالي ندارد و در حالي كه برهنه بودم و فقط يك ملحفه روي تخت انداخته بودند، ‌نماز خواندم. آنجا از خدا خواستم كه آبرويم را حفظ كند و بتوانم از دست اينها نجات پيدا كنم و با مقاومت من،‌ كسي به خاطر حرف‌هاي من دستگير نشود. خاطرم هست اين نماز چند دقيقه به قدري روحيه‌ام را تغيير داد كه شروع به شوخي با بازجوها كردم.

3- سال 48 گروه مسابقات فوتبال آسيايي به ايران آمد كه تيم اسرائيل هم بين آنها بود. سال قبلش چند فلسطيني تعدادي از اسرائيلي‌ها را در فرودگاه مونيخ آلمان ترور كرده بودند. ما هم تصميم گرفتيم به نفع فلسطيني‌ها چنين كاري كنيم، چندتا اسلحه هم داشتيم. وقتي تيم‌ها به ايران آمدند در هتل لاله مستقر شدند و ما ديديم به لحاظ امنيتي كار بسيار سخت است و از اسرائيلي‌ها خيلي محافظت مي‌شد، اما در ورزشگاه امجديه كه محل برگزاري مسابقات بود، اقدام به پخش وسيع تراكت و اعلاميه كرديم. اعلاميه را هم كه متن خيلي تندي داشت، به خيلي از شخصيت‌ها از جمله آيت‌الله طالقاني، آقايان بازرگان و سحابي و ديگر آقاياني كه جزو سران مبارز داديم كه امضا كنند، اما آنها گفتند اگر متنش ملايم‌تر شود امضا مي‌كنند كه ما هم اين كار را نكرديم و با همان محتواي تند بين مردم پخش كرديم و فكر مي‌كرديم حتي اگر دستگير شويم، در نهايت 3 ماه زندان مي‌رويم.

4- من خبري از دستگيري 2 نفر از دوستانم نداشتم. جزوات و اعلاميه‌ها در خانه من تكثير مي‌شد. وقتي به محل زندگي دوستانم رفتم تا بررسي كنيم برنامه بعدي چه باشد، زنگ زدند. از پنجره نگاه كردم، ديدم 3 نفر ساواكي دم در هستند. خلاصه دستگير شدم، ولي حين انتقال به ماشين چون به دستم دستنبد نزده بودند، توانستم فرار كنم. من كوهنوردي مي‌كردم براي همين خوب مي‌توانستم بدوم. من مي‌دويدم و فرياد مي‌زدم بگيريد! آن سه ساواكي هم مي‌دويدند و داد مي‌زدند بگيريد! خلاصه مردم هم گيج مانده بودند كه ما دنبال چه كسي مي‌دويم. خلاصه توانستم فرار كنم و مدتي زندگي پنهاني داشتم تا اين‌كه در چهارراه استانبول بمبي در تاكسي منفجر شد. 2 نفر از بچه‌هاي مجاهدين قرار بود اين بمب را مقابل شركت نفت منفجر كنند، اما چون به مشكل امنيتي برخوردند، تصميم ‌گرفتند بمب را به خانه برده و كار را روز ديگري انجام دهند و چون فراموش مي‌كنند اتصال بمب را قطع كنند، بمب در تاكسي منفجر شده و به همراه راننده در دم كشته مي‌شوند. از آن طرف ساواكي‌ها چون عكس جديد من را كه شبيه اين فرد بود، پيدا كرده بودند، ‌فكر مي‌كنند كه فرد كشته‌شده من هستم براي همين از راديو و تلويزيون خبر مردن مرا پخش كردند كه خرابكاري به اسم «عزت شاهي» كشته شد. خلاصه جواز دفن من را صادر كرده و با دفن جنازه آن فرد،‌ پرونده من بسته شد.

* از مبارزين دوران ستمشاهي

پایگاه اطلاع رسانی جبهه متحد اصولگرایان

۱۳۹۰/۱۱/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...