نسخه چاپی

پدر فراموش‌شده كه فقر در برابر ایثار او زانو زد

عکس خبري -پدر فراموش‌شده که فقر در برابر ايثار او زانو زد

قهرمان می گوید: پدرم بیشتر از پنج سال است كه در اثر سكته مغزی قدرت تكلم و شنوایی خود را از دست داده حتی قدرت كوچكترین حركتی ندارد، هر روز باید چند بار جابجایش كنم تا زخم بستر نگیرد، به خاطر اینكه در تمام ساعات شبانه روز باید مراقبش باشم، از كار بیكار شده ام و مشكل مالی ما دو چندان شده است.

بابا مهربان؛ نگاههای پرمهر اما رنجورت از چه سخن می گفت، حتی دیوارهای خانه محقرت با آن سقف ترک خورده راز نگاههایت را می دانست اما کسی نخواست در این دیاری که به فراموش کردن مهربانان عادت دارد متن نگاههای تو را بخواند. شاید انتظار روزی را می کشیدی که فرزند شهیدت دست تو را بگیرد و از این دیار فراموش شده رهایت کند!

به گزارش خبرنگار مهر، بابا مهربان شیرمردی بود که تنها نامش در لیست پرونده فرزند شهیدش قید شده و به غیر از پنج نفر از اعضای خانواده اش که در کنارش بودند، بی نام و نشان در این شهر زندگی کرد، قرار بود قصه پر رنج بابا مهربان را بازگو کنیم که خبر آمد به دیار باقی پیش فرزند شهیدش پر کشیده پس به یاد او این گزارش را می خوانیم.

برای دیدنش بعد از کلی گشتن در کوچه پس کوچه های باریک و درهم ریخته محله وحدت در منطقه سلمان آباد از مناطق حاشیه ای و فقیر به خانه ای رسیدم که در دل دیگر خانه های قد کشیده گم شده بود، «بختیار مهربان» تنها کسی بود که باید ملاقات می کردم تا کمی از فرزند شهیدش برای ما بگوید. اما او نه قدرت حرکت داشت و نه توانایی شنیدن و حرف زدن. نگاههای پر مهر ولی رنج کشیده اش وادارمان کرد که به جای فرزندش شهیدش «قوتاز مهربان» از خود او و نامهربانیهایی که در حقش روا شد، بنویسم.

از مردی که با جسمی نحیف اندام و رنجور روی تخت آهنی زنگ خورده و کهنه در گوشه ای از اتاق کوچک با دیوارهایی که رنگ زغال به خود گرفته، افتاده بود. دانه های تسبیح روی دستان لاغر و استخوانی اش به سختی جابجا می شد، از عمق نگاهایش می شد فهمید تا کنون کمتر کسی پیدا شده که بگوید پدر حالت چطور است؟ کم و کسری نداری؟ تو که تنها پدر شهید و بقیه اعضای خانواده ات نیستی تو پدر یک ملتی چرا که شهید از آن این ملت است.

۱۳۹۱/۱/۲۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...