نسخه چاپی

آیا فریده هلندی همان زهرای نیشابوری است؟

آغاز ماجرا ؛ 37 سال قبل

تابستان سال 1355 است و آفتاب شديدي از آسمان مي بارد، صداي گريه کودکي نظر خادم حرم ملکوتي حضرت رضا (ع) را جلب مي کند. خادم به طرف صداي گريه حرکت مي کند، کودکي را که 6 ماهه به نظر مي رسد مشاهده مي کند که در گوشه اي از صحن حرم مطهر رضوي گذاشته اند. سرانجام خادمان حرم مطهر اين دختر بچه را به مرکزنگهداري کودکان مي سپارند. ....

از آن سال حدود 37 سال گذشته است و حالا آن دختر بچه کوچک به اين فکر افتاده است که خانواده اش را پيدا کند. او که فريده نام دارد و اکنون درشهر آمستردام در کشور هلند ساکن است در نامه اي که به روزنامه خراسان نوشته از مردم مشهد درخواست کرده اگر فردي نشاني از او به ياد دارد کمک کند تا خانواده اش را پيدا کند.در ابتداي اين نامه محل سکونت فعلي ارسال کننده کشور هلند ذکر شده ودليل ارسال نامه اين گونه توضيح داده شده است:من در مشهد به دنيا آمدم و در چند ماهگي يک خانم و آقاي هلندي که به ايران آمده بودند مرا به فرزندي پذيرفتند. در صورت امکان مي خواهم از شما کمک بگيرم تا شايد بتوانم پدر و مادر اصلي ام را در مشهد پيدا کنم. اگر برايتان ممکن باشد که نوشته اي را در اين باره در روزنامه تان چاپ کنيد بي نهايت سپاس گزار مي شوم. شايد هم دست کم بتوانم افرادي را که در آن زمان (سال 1355) در پرورشگاه کار مي کرده اند پيدا کنم و از آن ها ياري بگيرم؛ نام من فريده است و اکنون 37 سال دارم و از سال 1356 در هلند زندگي مي کنم. من در تابستان سال 1355 در حرم حضرت رضا(ع) پيدا شدم و در آن زمان سن من حدود 6ماه برآورد شده بود. او که از آن زمان چند عکس به يادگار دارد براي ما ارسال کرده و نوشته است:لطفا اين عکس ها را چاپ کنيد، چنان چه اين محبت را به من بکنيد بسيار سپاس گزار مي شوم. پيدا کردن پدر و مادر اصلي ام براي من يک روياست که اميدوارم به واقعيت بدل شود.پيشاپيش از محبت شما سپاس گزاري مي کنم.

با احترام و تشکر-فريده، آمستردام هلند

بعد ازدريافت اين نامه از او خواستيم که اگر عکسي از کودکي دارد ارسال کند و او يک عکس از مشهدقديم و عکس هايي هم از کودکي خود ارسال کرد که در روزنامه بيست و سوم تيرماه امسال به چاپ رسيد.


ردي از گمشده در گزارش روزنامه خراسان

سيد جعفر که راننده کاميون است روزنامه خراسان را خريده بود و مطالب آن را مطالعه مي کرد تا اين که در يکي از صفحات گزارش " نامه اي از هلند براي مشهدي ها " را ديد او به خاطر آورد که سال ها قبل مادر زنش براي او تعريف کرده بود که شوهر اول او فرزند 6 ماهه اش را به مشهد برده و در حرم مطهر رها کرده است، او که در طي اين سال ها برق اميد را در چشمان مادرزنش ديده بود به اين اميد که شايد اين دختر گمشده در 37 سال قبل همان خواهر زنش باشد روزنامه را براي مادر زنش به خرو نيشابور برد، او ابتدا موضوع را با همسرش در ميان گذاشت دستان همسرش از شوق و هيجان پيدا شدن خواهر مي لرزيد و نتوانست به مادر نگويد که نشانه اي از دختر گمشده پيدا شده است.


خدايا شکر زهرا پيداشد

مادربا ديدن عکس دخترگمشده در روزنامه نور اميدي در دلش زنده شد و ساعتي را مانند سال هايي که در فراق دختر گريه کرده بود گذراند، شوق سراسر وجودش را فراگرفته بود و بغضي که در گلو داشت، اجازه نمي داد حرف بزند....اما حس مادرانه به او مي گفت اين خودشه، اين زهراي منه؟ او فرياد مي زد: اين زهراست ، اين زهراي منه؟ خدايا شکرت پيدا شد.

سيد جعفر روز بعد براي خبرنگار خراسان اين ايميل را فرستاد:در مورد دختر گمشده اي که در روزنامه خراسان اسم او "فريده" نوشته شده است اطلاعاتي دارم، براساس اطلاعات ما اسم اصلي او "زهرا" بوده و پدرش حدود 40 سال قبل او را در ۶ ماهگي در حرم مطهررها کرده است البته مشخصات وعکس تا حدودي با گمشده مطابقت دارد. هم چنين در اين نامه آمده است: هم اکنون مادرش طيبه وخواهرانش در قيد حيات هستند و درشهر خرو نيشابورمحله سفلي زندگي مي کنند.هنوز ايميل را دريافت نکرده بودم که خانمي با روزنامه تماس گرفت و گفت: شوهر مادرم حدود 40 سال قبل دختر 6 ماهه اش را در حرم مطهر رها کرده است و مادرم که عکس فريده را در روزنامه ديده مي گويد اين همان دختر گمشده اش است.


خبر هيجان انگيز براي فريده

براي فريده ايميلي فرستادم و به او اعلام کردم" خانمي عکس را شناسايي کرده و مي گويد که اين عکس دخترم است".فريده در پاسخ اعلام کرد: "خبر هيجان انگيزي است اطلاعات اين خانم را ايميل کنيد، اگر اين خانم مادرم باشد فوق العاده است البته بايد مطمئن شويم."


مادر بي تابي مي کند و آرام وقرار ندارد

با سيد جعفرحسيني که در ايميل شماره تلفن خود را براي تماس اعلام کرده بود تماس مي گيرم پس از گفت و گو با سيد جعفربا همسرش زهرا خسروي که خواهر فريده است گفت و گو مي کنم.زهرا خود راخواهر ناتني فريده معرفي مي کند و مي گويد: من متولد سال 1356 هستم و مادرم نام زهرا را که اسم دختر گمشده اش بود برايم انتخاب کرد تا ياد دخترگمشده اش فراموش نشود.صداي زهرا تغيير مي کند و بغض گلويش را مي فشارد، او مي گويد: مادر بي تابي مي کند و آرام وقرار ندارد او همه اين سال ها به عشق پيدا کردن زهرا زندگي کرده است.

طيبه که مدعي است مادر فريده است بعد از حدود 40سال دفتر خاطرات را ورق مي زند ومي گويد: شوهر اولم معتاد بود وشب ها را در شيره کش خانه مي گذراند، هميشه با يکديگر دعوا داشتيم يک روز غروب به منزل آمد و زهرا را گرفت و گفت مي برم تا عمه اش او را ببيند، نيم ساعت بعد باخبرشديم که سوار موتور شده و به مشهد رفته است ...

پدر و برادرم براي پيدا کردن فرزندم به مشهد رفتند و شوهرم را پيدا کردنداما ديگر زهرا را به همراه نداشت و گفته بوداو را در حرم امام رضا(ع) رها کرده است؛ تلاش هاي پدرم براي پيدا کردن نوه اش بي نتيجه ماند ...

هر چند مرور خاطرات آن ها سال ها برايش دشواراست با اين حال او مي افزايد: از او طلاق گرفتم و ازدواج کردم و دومين فرزندم را که دختر بود به ياد همان دخترم زهرا نام گذاري کردم و در طول اين سال ها به اميد ديدن دخترم زندگي کرده ام ، اکنون دلم براي ديدنش پر مي زند، اميدوارم فريده همان زهرايم باشد تا به آرزويم برسم.

۱۳۹۲/۵/۱۰

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...