نسخه چاپی

رودست خوردن ساواك از شهید عراقی

عکس خبري -رودست خوردن ساواک از  شهيد عراقي

آخرین مرحله ای كه طراحی شد، ساخت نارنجك جنگی بود. حاج صفا در خیابان خاوران تراشكاری داشت. كارهای تراشكاری را ایشان و شهید عراقی و بنده انجام می دادیم. پس از دستگیری...

به گزارش نما حاج ابوالفضل حاجی حیدری همرزم و همراه شهید عراقی در در تشکیل و برنامه های مبارزاتی هیات موتلفه به مناسبت  سالگرد شهيد عراقي خاطره ای به شرح ذیل بیان کرده است:
شهید عراقی  براي همه موجب اطمينان خاطر مي شد، يعني آن اميد و نشاطي که ايشان در انجام وظايفش داشت، موجب مي شد هرکسي که با ايشان کار مي کرد، به خصوص در زمينه هايي که در آن ايام موجب اضطراب شديد مي شد، آرامش خاطر پيدا کند.
به عنوان نمونه حضرت امام اعلاميه اي درباره چهلم شهداي تبريز داده بودند که بازار بايد تعطيل شود و تمام تلاش ساواک، اطلاعات شهرباني و نظام طاغوت اين بود که به ويژه به خاطر حساسيتي که به وجود آمده بود، عکس العمل نشان بدهد و قدرت نمايي کند و بازار تعطيل شود، لذا برادران تشکيل جلسه دادند و ضرورت ها را بررسي کردند و تصميم گرفتند براساس اطلاعاتي که مستقيم و غير مستقيم دريافت کرده بودند، طرح هايي را که دستگاه براي مقابله با اين تعطيلي ريخته بود، به هم بزنند و هر طور شده بازار تعطيل شود، لذا تصميم گرفتيم مواد منفجره اي را تهيه کنيم و در بازار مورد استفاده قرار دهيم بي آنکه تلفاتي بدهد.
مقداري باروت تهيه کرديم و بعد بحث بسته بندي اينها مطرح شد. خيلer1.jpgي فکر کرديم که چگونه از اين مواد استفاده مطلوب کنيم. شهيد عراقي در خيابان دولت، سه راه نشاط منزلي دو طبقه داشت که وسط بيابان بود. با ايشان که تماس گرفتيم، گفت: «بهترين راه اين است که بيايد منزل ما، چون هرجا برويد، ممکن است از نظر مراقبت و کنترل رفت و آمدها نتوانيد بر شرايط، مسلط باشيد، ولي چون منزل من وسط بيابان است و در اطراف آن فضاي مسکوني نيست، راحت مي شود رفت و آمدها را کنترل کرد.»
شبانه رفتيم منزل ايشان. بنده بودم و شهيد عراقي و حبيب ايپکچي و نقي کلافچي. مواد مورد نياز براي بسته بندي آماده شده بود. رفتيم روي پشت بام و اين وسايل را آماده کرديم. يک نوع بمب صوتي بود. تا دير وقت اين کار انجام و بسته ها آماده شدند. اعلام شده بود که بازار بايد فردا ببندد. من اين وسايل را بردم منزل و صبح زود برديم بازار. مرحوم عراقي هماهنگ کرده بود بسته ها را برديم اول دالان سراي حاج حسن که مرحوم حاج محمد متين و آقاي حاج محمود مقدس نژاد در آنجا يک مغازه شرکتي داشتند. مواد ساخته شده را برديم و در محل مورد نظر گذاشتيم و عده اي از برادرها وظيفه توزيع اين مواد را به عهده گرفتند.
از آن طرف سرهنگ طاهري، رئيس کماندوهاي شهرباني که آدم بسيار جلادي بود، همه نيروهاي شهرباني را موظف کرده بود که از بسته شدن بازار ممانعت به عمل آورند. مغازه دارها کرکره ها را بالا نکشيده بودند، اما شهرباني، کلانتري و ساواک منطقه بازار تهديد کرده بود که اگر مغازه را باز نکنند. برخورد شديد خواهند کرد. بعضي از مغازه دارها از برادران انقلابي بودند و اين تهديدها با هيچ اثري روي آنها نداشت و رفته بودند، اما عده اي هم پشت در مغازه هايشان مانده بودند. سرهنگ طاهري و معاونين او و کماندوها مي آمدند و وارد بازار مي شدند و با تهديد، مغازه دارها را وادار  مي کردند که مغازه ها را باز کنند و قفل بعضي از مغازه رها را مي شکستند که به هر نحو ممکن اعتصاب را بشکنند. از اين طرف اينها مي آمدند و از آن طرف برادرها مي رفتند و با اين بمب هاي صوتي در جاهاي ديگري عمل مي کردند و عملاً تا ظهر بازار بسته ماند و هيچ داد و ستدي انجام نشد.
آخرين مرحله اي که طراحي شد، ساخت نارنجک جنگي بود. حاج صفا در خيابان خاوران تراشکاري داشت. کارهاي تراشکاري را ايشان و شهيد عراقي و بنده انجام مي داديم. پس از دستگيري، قالب کامل شده نارنجک جنگي با تمام خصوصياتي که يک نارنجک جنگي دارد و اين گروه، همه طراحي هايش را کرده بود، همراه با چمدان حاوي اسلحه کشف شد.

۱۳۹۲/۶/۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...