نسخه چاپی

مرندی:كاركردن در دولت موسوی سخت بود/سعه‌صدرآقای هاشمی فوق‌العاده بود/می‌گفتند مامور سیا هستم

عکس خبري -مرندي:کارکردن در دولت موسوي سخت بود/سعه‌صدرآقاي هاشمي فوق‌العاده بود/مي‌گفتند مامور سيا هستم

وزیر بهداشت دولت‌های دوم مهندس موسوی و آیت الله هاشمی می گوید در هر دو دوره بدون رایزنی قبلی برای این وزارتخانه به مجلس معرفی شده است.

حضور در دولت چپ‌گرای نخست وزیر دوران جنگ برای علیرضا مرندی وزیر بهداشت آن دولت روزهای آرامی نبوده است، چه آنکه او می گوید نخست وزیر نه تنها با خود من که با تشکل وزارت بهداشت مخالف بود و حتی حاضر نشد از وی در مجلس دفاع کند. شاید بروز همین اختلافات بود که او را تا پای استعفا هم برد.

مرندی که وزارت دولت سازندگی را در سوابق خود دارد در گفت و گو با خبرآنلاین سعه صدر آیت الله هاشمی در پیگیری مباحث هیات دولت را فوق العاده می داند اما تاکید دارد رییس جمهور پیشین تواضع لازم را نداشت. مرندی این روزها از جایگاه نمایندگی مجلس و ریاست فرهنگستان علوم پزشکی به مسائل بهداشتی کشور می نگرد. با او از خاطرات دوران وزارتش به گفتگو نشستیم.


آقای مرندی! شما سابقه دو دوره وزارت و دو دوره نمایندگی مجلس را دارید، در دولت بودن و رفع ایرادات دولت کار ساده‌تری است یا خارج از دولت بودن و دیدن نقاظ ضعف و وضع قوانین برای رفع این ایرادات و مشکلات؟
بدون تردید وقتی در وزارتخانه مسئولیت داشتم موثرتر بودم، چون آنجا شما با مشورت‌های لازم و با استفاده از قوانین و مقرراتی که وجود دارد، تصمیمی را برای اجرا می‌گیرید و خودتان مسئول اجرای آن هستید، روسای دانشگاه‌های علوم پزشکی، مدیران و معاونان کل که به وزیر کمک می کنند و در نهایت می‌توان هر لحظه از همکاران بازخواست کرد که کاری که قرار بوده انجام شود به چه مرحله‌ای رسیده است.

در مجلس اینگونه نیست، در مجلس نزدیک به 290 نفر نماینده هستند که نظرات متفاوتی دارند. هرچند می‌شود موثرتر از یک نفر بود و امکان مشورت، رایزنی و همفکری با افراد زیادی وجود دارد اما نظرات متفاوت است و حتی رییس مجلس هم نوعی مبصر مجلس است نه نماینده 290نماینده مجلس. این افراد نظرات خودشان را دارند، و تا لحظه‌ای که رای می دهند کسی نمی‌داند چه می‌کنند که نمونه آن را در مورد وزراء دولت جدید نشان دادند.

لذا معتقدم در هر دو این جایگاه می‌توان موثر بود اما در تفاوت بین این دو باید گفت قطعا در جایگاه وزارت می‌توان موثرتر بود.

تجربه وزیر بودن به شما در جایگاه نمایندگی مجلس این احتیاط را بوجود آورده که در مواجهه با مشکلات اجرایی به روال دیگر نمایندگان چندان درگیر تذکر و اخطار دادن نشوید و ...

بله! وقتی شما سابقه اجرایی دارید، هرچه این سابقه اجرای‌تان تخصصی‌تر و در مرتبه بالاتری باشد تاثیر بیشتری دارد، شما وقتی در یک زمینه‌ای مدتی کار کردید کارشناس آن قسمت می شوید و نظراتی که می دهید نظرات دقیق‌تر و عمیق‍‌تر و شاید صحیح‌تری باشد بنابراین می‌توانید در پیشبرد کار موثرتر باشید. در عین حال چون قبلا بر آن صندلی نشستید، مشکلات آن را می‌دانید و محدودیت‌های وزیر را می‌شناسید، لذا مسائلی را مطرح نمی‌کنید که به وزیر فشار بیاید یا اینکه نتواند آن را انجام دهد یا اینکه بخواهد وقتش را صرف کار کوچکی کند که من یا دیگری بخواهیم. ما هم مصالح کشور را می‌خواهیم نه اینکه بخواهیم آنچه من می‌خواهم عملی شود. بنابراین هیچوقت تذکری به هیچ وزیری نداده‌ام، البته انتظاراتی از آنها داشتم و دارم و این انتظارات را بیشتر به صورت نامه یا با درخواست از وزیر برای حضور در کمیسیون یا حضوری مطرح کردم و باز هم اگر مطلب فوری و مهمی باشد اینکار را می‌کنم ولی همین هم محدود بوده است.

اگر جلسه در حضور آنها باشد تذکر می‌دهم اما همان‌ها را به حداقل مطرح می‌کنم مگر اینکه آنها از من دعوت کنند که وظیفه دارم به آنها کمک کنم، ولی شخصا هیچگاه نخواستم وقت آنها را بگیرم یا به آنها چیزی که طالب نیستند بگویم. سختی‌های کار آنها را تشخیص می‌دهم، لذا خواسته‌هایم همیشه در سطح کلان و برای کل کشور و در حد توان وزیر بوده است.

شما در دو دوره مهم وزیر بهداشت بودید، دوره جنگ و کابینه دوم آقای موسوی، دوره سازندگی و کابینه دوم آقای هاشمی. دولت دوم آقای موسوی بعد از آن کابینه اول و مسائلی که بین نخست وزیر و برخی وزرای طیف راست مطرح شد که به استعفا و نامه‌نگاری هم انجامید، کابینه دوم کابینه یکدست تر و متشکل از نیروهای چپ بود. حضور شما در دولت به عنوان کسی که تعلقی به این خط فکری سیاسی نداشتید کار را برایتان سخت نمی‌کرد؟ فضای کلی حاکم بر هیات دولت به چه شکل بود؟

اول این نکته را بگویم که در دوره آقای موسوی من 5 سال وزیر بودم، چون در قانون اساسی آن زمان اینگونه بود که وقتی مجلس تغییر می‌کرد وزار باید رای اعتماد مجلس جدید را هم می‌گرفتند، یعنی در هر دوره ریاست جمهوری باید دوبار رای اعتماد مجلس را می‌گرفتیم لذا آقای منافی در سال آخر دوره اول دولت آقای موسوی که مصادف با مجلس جدید بود رای نیاوردند و من جایگزین ایشان شدم، بنابراین من 5 سال در دولت آقای موسوی وزیر بهداشت بودم.

اما در مورد فضای سیاسی حاکم بر دولت، ببینید من نمی دانم اصلا چرا به کابینه آقای میرحسین راه پیدا کردم. من در هیچ دوره‌ای از وزارت و دیگر مسئولیت‌ها دلیل این سمت‌ها را متوجه نشدم، نمی‌دانم که چرا معاون وزارتخانه شدم، نمی‌دانم چرا وزیر یا رییس فرهنگستان شدم چون طالب چنین پست‌هایی نبودم. اتفاقا وقتی آقای دکتر زرگر می‌خواستند سمت اجرایی به من بدهند که اولین سمت رسمی من بود، به شدت مقاومت کردم ولی بالاخره ایشان حکم را صادر کردند. و من معاون آموزش و پژوهش و سپس معاون درمان وزارت بهداشت شدم که در این سمت من سکته قلبی کردم و به دانشگاه برگشتم، بعد از 2 سال دوباره آقای دکتر منافی از من خواستند که معاون وزارتخانه بشوم که اینبار هم مقاومت کردم و 3 روز بحث و گفتگو کردیم و واقعا نمی‌خواستم مسئولیت بپذیرم و معتقد به کار علمی بودم ولی بالاخره این درخواست ایشان را پذیرفتم. وقتی که آقای دکتر منافی رای اعتماد مجلس را نیاوردند به خاطرم هست ساعت یک و نیم صبح در فرودگاه مشهد در حال بازگشت به تهران بودم که آنجا از آقای نیک‌نژاد از همکارانمان این خبر را به من دادند.

به مهندس موسوی گفتم من را به عنوان وزیر بهداشت معرفی نکنید
مرندی

ساعت 5 و 6 صبح همان روز که در دفترم در وزارت بهداشت بودم، دیدم تلکسی آمد که من سرپرست وزارتخانه شدم. ساعت 8 صبح بود که کم کم شایعاتی در خصوص معرفی من به عنوان وزیر مطرح شد، همان روز بلافاصله از مهندس موسوی وقت گرفتم و نزد ایشان رفتم. به اقای موسوی گفتم من تقوا، مدیریت، تیزهوشی و توان لازم برای وزیر شدن را ندارم و هرچه توان دارم را روی کارهای معاونت گذاشتم، نه دانشگاه درس می دهم، نه مطب دارم و نه کار دیگری، از صبح تا شب درگیر این معاونت هستم. الان هم شایع شده که می‌خواهید من را به عنوان وزیر معرفی کنید ولی از شما می‌خواهم اینکار را نکنید چون شایستگی آن را ندارم.

چون ایشان عکس العملی نشان نداد، همان روز از آیت‌الله خامنه ای که رییس جمهور بودند، وقت گرفتم. به ایشان هم عین همین جملات را عرض کردم، با این حال دیدم که دو سه روز بعد من را به عنوان وزیر معرفی کردند و رای آوردم. منظورم این است که من داوطلب این پست‌ها نبودم.

در آمریکا بودم که تلفن زدند و گفتند وزیر پیشنهادی دولت آقای هاشمی هستی به ایران برگرد!

یعنی در آن زمان اینگونه نبود که با وزرای پیشنهادی قبل از معرفی به مجلس رایزنی و گفگو شود و در صورت موافقت اینکار صورت گیرد؟
نه اصلا! حداقل باید عرض کنم که هیچوقت سر این مسائل با اینجانب رایزنی نمی‌شد، حتی دوره بعد هم برای دولت دوم آقای هاشمی که معرفی شدم همین رویه بود. من 4 سال بعد از پایان دولت آقای موسوی وزیر نبودم، چون به دلیل تشدید مشکل قلبی و اینکه آن زمان امکانات لازم برای باز کردن رگ قلب وجود نداشت، شورای عالی پزشکی من را برای درمان به آمریکا فرستاد که البته در ضمن آن فرصت مطالعاتی هم داشتم. آن زمان من تحت درمان بودم که چندین نفر به من زنگ زدند گفتند برای وزارت بهداشت به ایران برگرد که من گفتم آمادگی ندارم. تا اینکه بالاخره دکتر ولایتی به منزل ما زنگ زد گفت تو هنوز آنجایی گفتم بله، گفت اسمت را برای وزارت دادند و 3 روز دیگر باید در مجلس از خودت دفاع کنی و با اولین پرواز به ایران برگرد.

حتی برای ریاست فرهنگستان هم به همین نحو بود، خاطرم هست 17 آذر، آخر شب با همسرم اخبار می دیدم چون گفته بودند علاوه بر شلوغی‌های 16 آذر، 17 آذر هم دانشگاه شلوغ شده، در حین اخبار اعلام شد که مرندی رییس فرهنگستان علوم پزشکی شد، حتی همسرم تصور می‌کرد من می دانم و به او نگفتم.

در نمایندگی مجلس هم بزرگان به من زنگ زدند و خواستند که کاندیدا شوم، که خوشبختانه در دوره ششم رای نیاوردم و حتی وقتی گفتند به تقلب‌ها اعتراض کنید من اینکار را نکردم، در دوره هشتم و نهم هم دلم نمی‌خواست به همین خاطر تبلیغ و هزینه ای هم نکردم بنابراین خودم به دنبال این مناصب نبودم. ولی بعد از قرار گرفتن در منصب معاونت یا وزارت تمام تلاش خودم را کردم و کارهای خصوصی را هم متوقف کردم تا توانم را صرف آن کار کنم، حتی مرخصی هم نمی گرفتم و الان نزدیک به 1060 روز مرخصی بدهکارم.

در مورد رویکرد سیاسی هم خودم را اصولگرا می دانم اما مسائل اصولگرایی و اصلاح طلبی در کارم دخالت نداشته، کما اینکه معاونان من در وزارتخانه همه گروه‌های سیاسی را شامل می‌شدند، برخی اصلاح طلبان هم کار کردن با من را نمی پذیرفتند. آن زمان خط یک و سه بود، و چون خط سه ای‌ها من را جز خط یک می دانستند راحت حاضر به کار کردن با من نمی‌شدند، برخی هم البته می‌آمدند. شاید معاونین برای کار کردن با هم مشکل داشتند ولی همه در طول زمان یک تیم کاری می شدیم و کار می کردیم.

کار در دولت مهندس موسوی آسان نبود و تبعیض وجود داشت

فضای سیاسی حاکم بر دولت نخست وزیر وقت به چه شکلی بود؟
همیشه کار در دولت آقای موسوی آسان نبود. بدون تردید در دولت آقای موسوی تبعیض وجود داشت. من اول وزیر بهداری بودم، بعد لایحه وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی را به مجلس بردم و تصویب شد، بعد از آن ما شروع به ایجاد دانشگاه‌های علوم پزشکی و پذیرش دانشجو کردیم. در واقع بعد از تاسیس این وزارتخانه، وزارت علوم وزیر خودش را داشت و وزارت بهداشت هم وزیر خودش را. در همین شرایط خاطرم هست وقتی مصوباتی در دولت مثل بن، وام و خوابگاه دانشجویی و غیره مطرح و تصویب می‌شد چون تازه وزارت بهداشت تاسیس شده بود دبیر دولت خیلی از مصوبات را اشتباها تنها برای وزارت علوم می‌نوشت. من یادآوری می‌کردم که یادتان باشد که اینبار مصوبه‌ای را اشتباه ننویسید این مصوبات مربوط به هر دو وزارتخانه است. گاهی آقای موسوی رسما می‌گفت نه، این مال آقای دکتر فرهادی است دکتر مرندی خودش برای دانشجویانش فکری بکند، نمی‌خواهم بگویم همیشه ولی این صحبت ها را گاهی می‌کردند. من که مال یک کشور دیگر نبودم، مال همین جمهوری اسلامی و همین دولت بودم، منم وزیر همان دولت بودم.

با تشکیل این وزارتخانه مشکل داشتند یا با شخص شما؟
فکر می‌کنم با شخص من بود، البته مخالفت‌هایی هم با تشکیل ین وزارتخانه داشتند. ایشان در دور اولی که من لایحه تشکیل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را دادم پزشکان کابینه به اضافه آقایان دکتر عباس شیبانی و دکتر زرگر از نمایندگان مجلس و آقایان دکتر صادقی شجاع و و مرحوم دکتر کابلی به نمایندگی از خود ایشان تشکیل دادند و در حضور این افراد لایحه بررسی شد و به اتفاق آرا تشکیل این وزارتخانه را تایید کردند و بعد از تصویب دولت به مجلس رفت که در آنجا هم موافقت شد.

نخست وزیر بیشتر با خود من مشکل داشت تا وزارتخانه

بعد عده‌ای از نمایندگان طرحی دادند که این لایحه ملغی شود، و دوباره وزارت بهداشت به وزارت بهداری تبدیل شود. این طرح در مجلس رای نیاورد اما در همان زمان که این موضوع مطرح بود متاسفانه مهندس موسوی به من گفتتند تو حق صحبت نداری و آقای مهاجرانی را از طرف دولت مامور کردند که به مجلس برود و با بازگشت به حالت قبلی و منحل شدن وزارت بهداشت موافقت کند، یعنی دانشگاه‌های علوم پزشکی دوباره جز وزارت علوم شود. خوشبختانه مجلس رای نداد و من وزیر ماندم.

به نظر می رسد مهندس موسوی با خود من مشکل داشتند. فکر می‌کنم که نظر شخصی خود ایشان هم نبود. خاطرم هست آخرین بار که سال اخر کابینه دوم ایشان هم بود، مجلس عوض شده بود و ما باید دوباره رای اعتماد مجلس را می گرفتیم من به خاطر همین مسائلی که وجود داشت از ایشان وقت گرفتم. 11 صبح شنبه روزی بود، به ایشان گفتم من خواهش می‌کنم که شما اینبار من را به عنوان وزیر معرفی نکنید علی رغم اینکه برایم واقعا سخت بود چون کلا استعفا دادن برای من غیرقابل قبول است. ایشان اولین بار آنقدر از من تعریف و تمجید کردند که من فکر می‌کردم با کسی دیگر صحبت می‌کنند. ایشان گفتند درست است که وزارت آموزش و پرورش بزرگتر است اما حیطه کاری اش همه مدرسه های شبیه هم است، در حالیکه شما تنوعی از یک بهورز کم سواد تا اساتید دانشگاه از دماغ فیل افتاده و متخصصان را دارید، عین همین جملات را گفتند، البته درباره بهورز گفتند بی‌سواد. گفتند کار شما از وزارت کشور مهمتر است، گفتند فکر می‌کردم وقتی دانشگاه علوم پزشکی از وزارت علوم مجزا شود خون و خونریزی به راه می افتد و برای همین گفتم مهاجرانی برود و با بازگشت به حالت قبلی موافقت کند ولی دیدم که با چه متانت و صبری برخورد کردید و این دانشگاه‌ها و امکانات را گرفتید و وزارتخانه را تشکیل دادید. این را هم بگویم که آقای موسوی با آقای دکتر فرهادی که وزیر علوم بودند رابطه نزدیک و خوبی هم به لحاظ سیاسی و هم شخصی داشتند.

نزد آقای موسوی گریه کردم و گفتم نمی‌خواهم دیگر وزیر باشم

بعد از این حرف های آقای موسوی من چون مصمم بودم که نمی‌خواهم بمانم حتی آنجا گریه کردم و گفتم من نمی‌خواهم دیگر وزیر باشم. ولی به دلیل اصرارهای زیاد و تعریف و تمجید که کردند، گفتم شاید من دارم اشتباه می کنم و شاید شیطان من را گول می‌زند من باید نوکری نظام کنم و ایشان هم بهرحال نخست وزیر مورد قبول امام هستند و لذا بعد از یک ساعت بحث و گفتگو قبول کردم که بمانم.

بعد از آن به وزارتخانه رفتم و معاونان را صدا زدم و گفتم چند هفته ای است می گویم نیستم و می‌خواهم بروم ولی حالا تصمیمم عوض شده می مانم و با جدیت کار می کنیم.

یک هفته از آن تاریخ گذشت از دفتر آقای نخست وزیر به من زنگ زدند که ایشان با من کار فوری دارند. وقتی رفتم به من گفتند که می‌خواهم استعفا بدهی و بروی. گفتم من هفته قبل با شما حرف زدم و خودم می‌خواستم بروم ولی شما این حرف ها را زدید، گفتند می‌دانم ولی الان می گویم باید استعفا بدهید.

به ایشان گفتم اگر علتش را بگویید حاضرم استعفا بدهم ولی بدون ذکر علت استعفا نمی‌دهم. گفتند می‌گویند مریضخانه‌هایت کثیف است، گفتم در این یک هفته چطوری مریضخانه کثیف شد؟ باز هم شما اگر گزارشی به من نشان بدهید من استعفا می دهم، گفتند نه گزارشی نیست ولی نمایندگان من را تحت فشار گذاشتند و نمی‌خواهند که تو باشی. و اگر تو باشی من نمی توانم کار کنم.

مرندی

مجلس سومی که اکثریت چپ گرا بودند؟

شاید! یادم نمی آید، سال 67 بود.

گفتم این مشکل من نیست شما اینها را هفته قبل هم می‌دانستید، من اگر الان به وزارتخانه بروم و بگویم می‌خواهم استعفا بدهم حمل بر این می‌شود که من فرد دیوانه‌ای هستم و ثبات روانی ندارم. گفتند اگر استعفا ندهی من این موضوع را به آیت‌الله خامنه‌ای اطلاع می‌دهم و در جلسه بررسی صلاحیت از شما دفاع نمی‌کنم.

جالب این است که ایشان هیچوقت مطلبی را به آقای خامنه‌ای که رییس جمهور بودند ارجاع نمی‌دادند و مسائل را به آقای هاشمی که رییس مجلس بودند ارجاع می دادند. من شخصا اولین بار بود شنیدم که گفتند این موضوع را به آیت‌الله خامنه ای اعلام می‌کنند.
آیت‌الله خامنه‌ای گفت کار درستی کردی استعفا ندادی.

حتی بعد از این مذاکرات باز هم با خودم خلوت کردم که مبادا من اشتباه کردم و باید استعفا می‌دادم، به همین خاطر وقت گرفتم و نزد آیت الله خامنه ای رفتم و عین موضوع و مذاکرات مطرح شده را به ایشان گفتم، آیت الله خامنه ای گفتند اگر موضوع فقط همین بوده که شما کار درستی بوده که استعفا نکردید.

وقتی که موضوع بررسی صلاحیت‌ها به مجلس رسید، خب اکثریت آن مجلس هم نمایندگان خط 3 بودند که من را قبول نداشتند و طبیعی بود که علیه من نطق کنند، حتی آقای دکتر راه‌چمنی که موافق دولت یعنی موافق وزرای پیشنهادی دولت نام‌نویسی کرده بود حرف‌هاش را به نفع دولت زد ولی ایشان هم در پایان بر علیه من صحبت کرد. آقای کروبی بعد از پایان حرف‌هایش به او گفت شما برخلاف آیین نامه صحبت کردید در حالیکه براساس آیین نامه می‌توانست این را وسط اظهارات آن نماینده بگوید. خلاصه هرکسی می‌رفت در مورد من در مخالفت صحبت می‌کرد.

مهندس موسوی حاضر به دفاع از من در مجلس نشد

در همان جلسه رای اعتماد، زمانیکه نوبت آقای نخست وزیر رسید ایشان راجع به همه وزرایش اظهاراتی را در دفاع مطرح کرد یکی یکی از وزرایشان دفاع کردند، ولی به من که رسید گفتند اما در مورد مرندی فقط خودش باید بیاید از خودش دفاع کند، یعنی حتی ایشان حاضر نشد از من دفاع کند. شاید حتی اگر این را هم نمی‌گفت باز وضعیت من در رای‌آوری بهتر بود ولی این نوع بیان اثرات منفی بیشتری داشت.

تا آن سال در مجلس قاعده بر این بود که وزراء بسته به اینکه چقدر نسبت به آنها منفی صحبت شده بود حق دفاع از خود را داشتند آن سال استثنانا آمدند ساعات را به مساوی تقسیم کردند که من وقت کمتری برای دفاع داشتم. در زمان رای گیری هم من نصف به اضافه یک را آوردم و آقای راه چمنی هم خیلی ناراحت شد و بلند شد اعتراض کرد که ما نصف به اضافه یک را قبول نداریم که گفتند طبق آیین نامه رای قابل قبول است و اینجانب رای آوردم.

بنابراین من با آنکه فرد خیلی سیاسی نبودم و الان هم نیستم ولی با این مشکلات در دولت آقای موسوی مواجه بودم. من خودم را اصولگرا می‌دانم، به شدت معتقد به قانون اساسی، نظام جمهوری اسلامی و ولی امر مسلمین در زمان امام و رهبری آیت الله خامنه ای می دانم.

هادی غفاری می گفت زن من فرانسوی است، فخرالدین حجازی هم من را مامور سیا می‌دانست

آن زمان هم من را آمریکایی و مامور سیا و همسر من را فرانسوی می‌دانستند، آقای هادی غفاری در دوره قبلش می‌گفت همسرمن فرانسوی است در حالیکه همسرمن نوه آیت الله آقا میرزا احمد مرجع تقلید هستند و من هم که یک همسر بیشتر نداشتم، حتی معاون من دکتر جزایری یکبار در جایی همسر من را به آقای غفاری نشان داده بود و گفته بود این همسر دکتر مرندی است.

خدا آقای فخرالدین حجازی را رحمت کند نماینده دوره اول تهران در مجلس بود، خاطرم هست در دولت نشسته بودیم آقای رفیقدوست آمدند گفتند امروز در مجلس بودم و برخی وزراء هم بودند، عده‌ای زیادی از خبرنگاران و نمایندگان اطراف آقای حجازی جمع شده بودند و ایشان داشت می‌گفت که مرندی مامور سیا است و شماره و رمزش را هم می دانم، چون فوت کردند من نمیخواهم چیزی بگویم ولی این حرف را زده بودند. بهرحال شرایط من در دولت اینگونه بود.

شما پیشنهاد آیت الله خامنه ای به کابینه بودید؟
اصلا من نمی دانم چه کسی من را انتخاب یا معرفی کرد. در دوره آقای موسوی وقتی اسم من مطرح شد و من نزد ایشان رفتم گفتند یه شرح حال از خودت بنویس، من تمام جزئیات زندگیم را نوشتم، حتی اینکه مثلا مهندس بازرگان شوهر عمه همسر من است، یا شهید بهشتی نوه خاله پدر من بود، باجناقم آقای حسان شاعر مذهبی است و ... که وقتی ایشان این شرح حال را خواند گفت مگر برای ساواک گزارش نوشتی. بعد از اینکه خواندند گفتند شما برو 3 نفر از نمایندگان موافق با وزارت تان را پیدا کن که در دفاع از شما صحبت کند، گفتم آقای مهندس من کسی را نمی شناسم، من عده معدودی از نمایندگان را می شناسم. در نهایت هم خودشان ترتیب موافقان را دادند، می خواهم بگویم در این حد غیرسیاسی بودم، حتی الان هم دوست ندارم خیلی سیاسی عملی کنم با وجود آنکه در درونم اصولگرا هستم و به شدت از مسائلی از قبیل فتنه 88 رنج بردوم و هنوز هم ناراحتم ولی رسانه‌ها می توانند قضاوت که در مسائل کشور من خیلی سیاسی عمل نمی کنم. ولی آنها در همین حد هم من را تحمل نمی‌کردند.

از این موارد زیاد بود، مثلا آقای موسوی نامه می‌نوشت که برادر مرندی تو وزیر بهداشت جمهوری اسلامی نیستی، تو وزیر بهداری پزشک‌ها هستی! تعجب می‌کردم که این چیست و وقتی می پرسیدم می گفتند تو تعرفه و درآمد پزشکان را زیاد کردی، می‌گفتم من اصلا تعرفه پزشکان را تعیین نکردم. آن زمان در کل کشور ما یک جراح قلب داشتیم، به آقای موسوی گفتم اگر از کل کشور یک همچین فردی داشته باشیم که همین فرد در یک بیمارستان دولتی مثل شهید رجایی کار کند و تعرفه دولتی هم بگیرد چقدر برایش درآمد تعریف کنیم، می‌گفتند مگر برای بخش دولتی می توان حد تعریف کرد این فرد صبح تا شب در خدمت جان مردم است و هرچی درمی آورد حق اوست. می گفتم خب پس چرا آن نامه را می نویسید.

یا نامه می‌دادند که برادر مرندی شما پارتی بازی کردی و 38 دانشجو را از شهرستان به تهران آوردی، این نامه‌ها هم محرمانه نبود،وقتی اسامی را نگاه کردم دیدم حتی یک نفر را من جابجا نکردم، مثلا دو نفر آنها بچه های دکتر فاضل بودند، ما همکلاسی‌های قدیمی بودم و ایشان برای من نوشته بودند که بچه های ما را منتقل کنید، من هیچ کدام را منتقل نکردم خود مهندس موسوی دستور انتقال را داد، یا یکی از آنها فرزند کاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش بود که باز هم با امضای خود مهندس انتقالی انجام شده بود. دستور انتقال خیلی از این افراد را هم وزیر بهداشت نداده بود و قبل از جداسازی وزارت بهداشت و وزارت علوم آقای فرهادی دستورش را داده بود.

خلاصه کلام اینکه من هیچگاه جواب علنی به نخست وزیر نمی دادم که آبروی ایشان و دولت برود و همیشه حضوری پاسخ می دادم، بهرحال ایشان نخست وزیر مورد تایید امام بودند. اما این اعمال نظرات سیاسی وجود داشت.

شما وزیر بهداشت دومین کابینه آقای هاشمی هم بودید؟ فضای هیات دولت با ریاست آقای هاشمی به چه نحوی بود؟
جالب است بگویم در دوره آقای هاشمی، آقای محلوجی وزیر معادن و فلزات چندین و چند بار که مسائل وزارت بهداشت طرح می‌شد یا من در مورد موضوعی بحث می‌کردم به آقای هاشمی می‌گفت حرف‌های این را گوش ندهید این چپ است. یعنی انقدر موضع سیاسی من مبهم بود و سیاسی نبودم که ایشان تصور می‌کرد من چپ هستم.

من حتی الان هم در فراکسیون‌های مجلس وارد نشدم، دوست دارم مستقل باشم و از دید خودم به مسائل نگاه کنم، تلاش کردم که این دو فراکسیون را یکی کنم و این شقاق بین‌مان نباشد، ولی نشد. در هیچ حزبی هم عضویت نداشتم. تلاشم این بوده که فرد ولایتمداری باشم. حتی در مواردی بوده که نظری را داشتم و فردای آن که متوجه شدم نظر آیت الله خامنه ای چیست نظر خودم را کنار گذاشتم. مثلا در مورد همین مساله تنظیم جمعیت از روزی که ایشان نظرشان را اعلام کردند من هم خودم را با آن تطبیق دادم و از آن فرمان می‌برم.

با اینکه خودتان طراح و پیشنهاد دهنده این سیاست در دوره وزارت تان بودید
بله من خودم سیاست تنظیم جمعیت را پیگیری کردم و به تصویب رساندم. چون در آن زمان جنگ جمعیت کشور سیر صعودی داشت و ما به لحاظ اقتصادی توان اداره چنین جمعیتی را نداشتیم. کلاس های ما در آموزش و پرورش چند شیفته شده بود، یک صدم متقاضیان وارد آموزش عالی و دانشگاه نمی‌شدند، غذایی که آن هم کوپنی می دادند نصف شانه مرغ شکسته بود که من وزیر بهداشت بودم مجبور بودم می خوردم چه برسد به مردم، خدمات بهداشتی درمانی خوب نبود و ...

در چنین شرایطی من نگران بودم که این جمعیت بی سواد و بیکار و ... بار بیایند. برای همین هم من این موضوع را با نخست وزیر مطرح کردم. به سران سه قوه هم جدا جدا نامه نوشتم هم حضوری توضیحاتی دادم. به آقای منتظری هم که قائم مقام رهبری بودند و با خود امام (ره) علیه صحبت کردم و نهایتا خدمت حضرت امام (ره) نامه نوشتم که ایشان در پاسخ به نامه موضوع افزایش جمیعت را مهم تلقی فرمودند و گفتند باید در رسانه و دانشگاه مورد بحث و بررسی قرار گیرد. بعد از آن لایحه ای تهیه و تصویب شد که اجرای آن هرگز زیر سوال مسئولین بزرگوار نرفت. تا سال های اخیر که حضرت آقا نگران ادامه کاهش جمعیت هستند و به اعتقاد اینجانب به درستی می فرمایند که این روش کاهش باید هرچه زودتر اصلاح شود.

ولی حتی حضرت آیت‌الله خامنه ای دو بار در بیانات شان فرمودند که این کاری که کردیم کار درستی بود، یکبار هم به ایشان گفتم این سخنان شما شاید به درد کسی نخورد ولی برای من خیلی حیات بخش است گفتند چطور، گفتم همین دیروز یک روحانی محترم به کمیسیون بهداشت مجلس آمده بود و به من تاخت و گفت شما قاتل همان کسانی هستی که نگذاشتی به دنیا بیایند. ایشان خیلی از این موضع گیری ناراحت شدند و فرمودند کاری که در آن زمان انجام شد کار درستی بود، به من گفتند به خاطر داری که من هم حمایت کردم.

این سیاست تنظیم جمعیت خدمت بزرگی بود منتهی قرار بود با یک سرعت کندی پیش برود، این هم از اختیار همه خارج بود چون مردم خودشان می‌خواستند تنظیم خانواده انجام شود. این قانون زمان شاه هم بود منتهی چون خلاف شرع می دانستند اجرا نمی‌شد. بعد از انقلاب هم طبیعی بود چون همه آن را اقدامی خلاف شرع می دانستند. اما به محض اینکه مردم شنیدند حضرت امام این کار را خلاف شرع نمی‌دانند خودشان خودبخود شروع به تنظیم کردند، حتی 2 سال طول کشید که لایحه تنظیم خانواده در دولت و مجلس و کمیسیون‌ها بررسی و در نهایت تصویب شود اما مردم خودشان زودتر آغاز کرده بودند.

در قانون هم مساله ای خاص مطرح نشده بود تنها عنوان شده که فرزند چهارم به بعد حمایت دولتی را شامل نمی شود و عامل تنبیهی در آن لحاظ نشده بود برخلاف برخی کشورها مثل چین که این روش های تنبیهی وجود داشت، که حتی باعث شده بود مردم وقتی می دیدیند که دختر است بچه را سقط می کردند و ...

تصور جمعیت شناسان در آن زمان این بود که رسیدن به رشد 1/2جمعیت در سال 91 یا 92 محقق شود ولی استقبال به نحوی بود که این شیب تند شد. امروز هم برای شکستن این شیب تند باید کار فرهنگی کنیم، ازدواج را تسهیل کنیم، سن ازدواج و هزینه ازدواج پایین بیاید و ...این زمینه‌ها اگر فراهم شود این مشکل هم حل خواهد شد

اما اینکارها را نکنیم و بیایم یک کارهایی مانند آنچه آقای احمدی نژاد پیشنهاد کرد را انجام دهیم، مثلا به کسانی که بچه دار می‌شوند سکه بدهیم، در عمل چه شد؟ 6 ماه این کار شد ولی نتایج مرکز آمار نشان داد که نه تنها ذره ای فرزندآوری بیشتر نشد که کم هم شد. این روش‌ها نوعی کلاه گذاشتن سرخودمان است، بنابراین این پاداش دادن صرف کافی نیست، ما باید روی سن ازدواج، هزینه‌های ازدواج و زندگی، اشتغال و ...کار کنیم. فرهنگ سازی کنیم. رهبری هم در سخنانی فرمودند ما داریم از ژن نخبگی محروم می‌شویم،این حرف درستی است الان تحصیلکرده های ما کسانی که ضریب هوشی شان بالاتر است، اینها هرچه ازدواج کنند فرزندان بهتری تربیت می کنند و ضریب هوشی و آن ژن نخبگی را منتقل می‌کنند ولی ازدواج در بین آنها کاهش یافته است. بنابراین نباید فقط برای بچه اوری به طبقات پایین اقتصادی اجتماعی فشار آورد چون این نگرانی هم وجود دارد که بچه بیشتری به این طبقات تحمیل شود آن فرزندان از سلامت و امکانات لازم برخوردار نباشند. ضمنا شکوفایی که مقام معظم رهبری از کشور توقع دارند و می خواهند کشور در 50 سال آینده حرف اول را بزندنیازمند نسل سالم، برومند، تیزهوش و تحصیلکرده است. لذا عمده تلاش وزیر باید بر تشویق و تسهیل ازدواج و فرزند آوری افراد مجرد و مردان تحصیلکرده باشد.

یک توفیق بزرگی که الان داریم و استفاده نمی‌کنیم «پنجره جمعیت» است، کشورهای صنعتی و جنوب شرقی آسیا خیلی خوب از این پنجره طلایی استفاده کردند. اما این پنجره چیست؟ یک زمانی جمعیت کودک ما خیلی زیاد بود، این بچه های سربار هم که مولد نیستند، نان خور و سربار هستند، در کشورهای غربی امروز جمعیت مسن زیاد شده اند آنها هم سربار هستند و مولد نیستند. الان ما در مرحله ای هستیم که نه بچه ها زیاد هستند نه مسن ها. الان این پنجره طلایی را داریم و 5 سال هم از آن گذشته است. به جای غفلت ها باید ازاین 30 - 40 سال که بیشترین نیروی مولد را داریم و تعداد بچه ها و مسن ها کم است، بهره بگیریم و در جهت پیشرفت کشور استفاده کنیم.

چینش کابینه در دورانی که شما وزیر بودید به چه نحوی بود، چه شرط و شروطی مطرح می‌شد؟ در دوره آقای احمدی‌نژاد یک میثاق نامه بین اعضای کابینه امضا شد، در دولت آقای روحانی هم منشور اخلاقی مطرح شد. در دوره شما به چه نحوی بود؟
نه شرط و شروطی نبود. به نظر من مهمترین شرط باید بین شخص وزیر و خدای خودش باشد. اگر ما به خدای خودمان و به عهد با او وفادار نباشیم به رییس جمهور وفادار می‌مانیم؟ برای استقرار نظام اسلامی باید از افرادی متدین و وفادار بهره گرفته شود. بنابراین تعهد اصلی یک رییس جمهور این است که وزرایی را انتخاب و به مجلس معرفی کند که به شدت متدین و با تقوا باشند. چنین افرادی هم و غمش برای مردم است. اینها باید معیار باشد نه میثاق نامه ومنشور اخلاقی را امضا کردن.

منشا اختلاف وزرا و رییس جمهور بی‌تقوایی است نه سیاسی

شما اختلاف بین وزراء و رییس جمهور را تا چه اندازه طبیعی می‌دانید؟ مصداقی هم بخواهیم وارد شویم ما در دوره ای مثلا کابینه اول آقای موسوی را داریم که بعد از اختلافاتی که بین نخست وزیر و برخی وزرا پیش می آید در نهایت این افراد به کابینه دوم راه پیدا نمی‌کنند، در مقابل دولت آقای احمدی نژاد را داریم که وزرا به دلیل اختلاف با رییس دولت به سرعت عزل می‌شوند؟

اینها به همان تقوایی باز می‌گردد که گفتم، شما اگر مشکل‌تان بر سر خدمت بیشتر است، خداترسی است امثال آن که در این صورت معیار داریم و براساس می‌توان تصمیم گرفت. ما باید تحمل همدیگر را داشته باشیم و براساس همین تقوا، تدین، تحمل و صبر به دنبال یافتن راه‌هایی برای حل تورم، مشکلات اقتصادی، رایگان کردن آموزش و پرورش و بهداشتی و گسترش عدالت باشیم.

باید مسائل سیاسی و گروهی را کنار بگذاریم، عینک حزبی را در جایی که مردم مخاطب اقدامات ما هستند را باید برداشت. اگر این نظام و ولایت فقیه تضعیف شود، حزب و گرایش سیاسی که دیگر کشک است. هویت همه این احزاب در سایه این نظام است.

قبول دارید بسیاری از این اختلافات منشا سیاسی دارند؟
من معتقدم ریشه این اختلافات بی تقوایی است نه سیاسی. منی که حرف مخالفم را تحمل نکنم، حرف مخالف وزیر، معاون و مدیرکلم را قبول نکنم، این مشکل از من است. در دولت باید تمامی مسائل با نظر اعضای کابینه و وزرا و معاونان بررسی و تصمیم گیری شود. نه اینکه وزیری که با رای مجلس به دولت رفته اجازه حرف زدن نداشته باشد، مسائل در درون دولت بحث نشود، در ظرف 3،4 ساعت 250 تا 300 مصوبه چکش زده شود، مگر این می‌شود؟ حتی موضوع مصوبه را هم بخواهیم اعلام کنیم بیشتر از این وقت می گیرد. این یعنی دولتی که در آن نظر وزرا اهمیتی ندارد.

کار احمدی‌نژاد پسندیده نبود که ریشه وزرا را به دلیل مخالفت کردن می‌زد

رویه ای که در دولت آقای احمدی نژاد زیاد مشاهده شد
بالاخره آقای دکتر احمدی نژاد کار خوب زیاد کرد و من شاید اولین نماینده هم بودم که بعد از انتخابات در نطق میان دستور خودم از ایشان تشکر کردم، مقام معظم رهبری هم فرمودند که ایشان کار خوب زیاد کردند، مثل گرایش به عدالت، زنده کردن شعارهای انقلاب کارهای ارزشمندی بود. فرد ساده زیستی بودند و مراقب خودشان بودند ولی متاسفانه در مورد اطرافیانش دقت نمی کرد و ظاهرا شایعاتی در مورد آنها مطرح است. آقای احمدی نژاد کار خوب زیاد کرد اما این کارش پسندیده نبود که چون یک وزیر با او مخالفت می‌کند ریشه‌اش را بزند و او را عزل کند، یا چون با رییس دفترش مخالفند آنها را کنار بگذارد. این رفتارها منطقی نبود.

بنابراین مسائل به تقوا بر می گردد والا فرد در مسیر خدمت به نظام باید مطلوب‌ترین و کوتاه ترین کوتاه ترین راه را انتخاب کند. اگر من ببینم راه پیشنهادی کسی دیگر به صلاح مردم است وآنان زودتر به تسهیلات رفاهی، بهداشتی و غیره می‌رسد من چون هدفم خدا و مردم است باید ازاین رویه پیروی کنم.

خود من هم وقتی وزیر بودم گاهی احساس می‌کردم، که در بیانم نسبت به معاونانم ظلم کرده باشم، در همان جلسه بلند می‌شدم جلو همه دستش را می بوسیدم، همه ما اشتباه می کنیم ولی مهم این است که این اشتباهات جبران شود نه اینکه تا ته خط برویم. به عقیده من این اشتباهات حیف است، همه ما قصد خدمت به نظام را داریم و این خودخواهی ها اگر باشد در نقطه مقابل خدمت به نظام خواهد بود. بنابراین این میثاق نامه‌ها ومعاهده نامه‌ها و منشورها اگر در راستای تقوا، خداترسی و مردم دوستی نباشد موفقیتی حاصل نخواهد شد.

امروز دیگر اوایل انقلاب نیست که افراد ناشناخته باشند و سوابقی نداشته باشند، 30 سال از انقلاب گذشته است و افراد امتحان خود را پس داده اند نباید که یک نفر را که اصلا کسی نمی شناسد بر سرکار آورد.

آقای هاشمی تواضع لازم را نداشت/ محمد هاشمی می‌گفت مادرم هاشمی را اکبرشاه صدا می‌زند

مرندی


در مورد فضای حاکم بر دولت آقای هاشمی توضیحات تان ناقص ماند، این کابینه به خاطر سیگنال های مجلس آن زمان که عنوان شده بود احتمالا به برخی وزرا مانند معین و خاتمی رای نمی‌دهد و ... کابینه راست گرایی شده بود فضای آن کابینه به چه شکل بود و مدیریت آقای هاشمی در جلسات به چه نحوی بود؟
آقای هاشمی محاسن و معایبی داشت. اگر نسبت به آقای هاشمی یک انتقاد در ذهنم باشد این بود که تواضع لازم را در ایشان نمی دیدم، خاطرم هست آقای محمد هاشمی برادر ایشان به شوخی می گفت که مادر من ایشان را اکبر شاه صدا می زد. این ذهنیت قشنگی نیست.

آقای هاشمی به همه مباحث هیات دولت با سعه صدر گوش می‌دادند

اما در عین حال ایشان فرصتی که در مجلس و دولت به ما می دادند فوق العاده بود. همه مسائل بحث می‌شد هر نظری داشتید حتی اگر مخالف بود با جرات هرچه تمام‌تر می گفتی. اگر فکر کنید که ایشان نسبت به این مخالفت در آن جلسه یا بعد از آن عکس العملی نشان می دادند اصلا اینگونه نبود. با اینکه در هیات دولت همهمه همیشه هست ولی ایشان به همه مباحث گوش می دادند.
خاطرم هست در یکی از جلسات هیات دولت ایشان بودیم، آن زمان آقای نعمت زاده وزیر صنایع بودند، در آن جلسه عنوان شد که مقدمات افتتاح یک کارخانه سیگار فراهم شده و آقای هاشمی باید برای این افتتاح به شمال کشور برود. من در آن جلسه خیلی تلاش کردم که بگویم سیگار مضر است و ... ولی آنها دیدگاه اقتصادی را مدنظر داشتند. من که دیدم کار تمام شده، جمله ای شبیه این را در هیات دولت گفتم که« برای من اسباب ننگ است که رییس جمهور کشورمان یک کارخانه سیگارسازی که سلامت مردم را به مخاطره می اندازد را افتتاح کند.» یکباره سکوت مرگ باری در دولت حاکم شد. ولی اینکه فکر کنید ایشان ذره‌ای به این جسارت من واکنش بدی نشان دادند مطلقا اینگونه نبود. ایشان با سعه صدر هرچه تمام تر با مباحث برخورد می کردند.

اطرافیان هاشمی با دادن القابی چون سردار سازندگی به او ظلم کردند

معتقدم عناوینی که برای ایشان درست کردند و ایشان را سردار سازندگی و ...نامیدند نباید می شد، اطرافیان آقای هاشمی به ایشان ظلم کردند. بهرحال ایشان نظراتی داشتند که با ایده‌های مقام رهبری متفاوت بود، برای مثال رهبری همواره عدالت را اصل می‌دانستند و بنابراین به دولت هم هشدار می دادند که اگر توسعه و سازندگی می شود عدالت زیر دست و پا نرود، شاید دولت فکر می‌کرد اگر خیلی وضع مان خوب بیاید فقیران چیزی گیرشان می آید، شایدهم اینگونه باشد ولی وقتی تورم بالا برود، اختلاف طبقاتی ایجاد شود در جهت مخالف عدالت پیش رفته ایم، اینها نگرانی هایی بود که رهبری داشتند.

آقای احمدی نژاد عکس آقای هاشمی بود یعنی فردی متواضع بودند ولی سعه صدر اصلا نداشتند و حتی من از وزرای گذشته و حتی همین وزرای اخیرشان هم می شنیدم که اصلا در هیات دولت تحمل شنیدن اظهارات مخالف را ندارند.

یکی از انتقاداتی که به دولت آقای هاشمی می شود این است که در دوره ایشان بخشی از بودجه بخش بهداشت و آموزش و پروش صرف بازسازی مناطق جنگی شد، این اتفاق در دوره شما افتاد یا... و اینکه عامل اختلافی بین شما و رییس جمهور بود؟
یادم نمی آید، خاطرم نیست بودجه ما را در بخش های دیگر هزینه کرده باشند.

برخی از وزرایی که با شما در دولت آقای هاشمی همکار بودند این روزها در قامت وزیر یا معاون در دولت اقای روحانی حضور دارند؟ افرادی مثل اقای نعمت زاده، جهانگیری و ... حضور این افراد در کابینه اعتدالی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ فکر می کنید حضورشان نکته مثبتی برای دولت جدید است یا می‌تواند نوعی عقب گرد به دوران گذشته و دولت سازندگی باشد؟
ببینید مهمترین ویژگی وزیر در جمهوری اسلامی تقوا، اعتقادش به مردم و نظام و ولایتمداری کامل است. آنچه نظام و کشور را نگه داشته همین خیمه ولایت فقیه بوده است و وزرا باید ولایتمداری کامل داشته باشند.

بنابراین اگر وزرایی باشند که عمود بنیادهای فکری‌شان نسبت به ولایت امر سست باشد، نباید انتخاب شوند. برای استخدام کارمند و مدیر سطح پایین به این مقوله‌ها توجه می کنیم و همه نوع گزینش داریم اما در مورد وزرا انتظار سعه صدر وجود دارد، در حالیکه این افراد باید از نازک ترین و باریک ترین سوراخ‌های گزینشی رد شوند و اصل هم ولایتمداری و اعتقاد به ولایت فقیه است.

مجلس در بررسی و رای به وزرا سعه صدر نشان داد

اتفاقاتی که در فتنه افتاد نگران کننده شد، مصاحبه‌ای که آقای موسوی با مجله تایم کرد و همان روز انتخابات منتشر شده بود، واقعا وحشتناک بود. مهندس موسوی در این مصاحبه گفته بود که ما با تظاهرات خیابانی باشکوهی که داریم راه می اندازیم رهبری را تحت فشار می گذاریم که قدرتش را تقسیم کنیم، این یعنی من به ولایت امر اعتقادی ندارم. اگر کسی از این کشمکش‌های خیابانی و این تفکر پیروی کرد، اگر این آدم انتخابات را زیر سوال برد حتی اگر گول خورده باشد ولی بعد از سخنان رهبری از در توبه وارد شود، نمی‌تواند در جایگاه وزیر قرار گیرد. بنابراین اگر مجلس نگرانی دارد از این بعد است. معتقدم مجلس بسیار بسیار در بررسی وزرا سعه صدر نشان داد. من در بحث‌های حاشیه ای مجلس بودم و چون رهبری معظم فرموده بودند که به دولت کمک کنید واقعا بسیاری از ما با سعه صدر زیاد به وزرا رای دادیم. و حالا انتظار داریم که این اتفاقات دیگر تکرار نشود و کسانی که رای آوردند و یا کاندید هستند پشت تریبون از فتنه به نحوی اعلام برائت کردند بر همین رویه بمانند.

سن وزرا عیب آنها نیست

این افراد عیب دیگری نداشتند لااقل کسانی را که من می شناختم افرادی هستند که در دولت‌های قبلی زحمت می کشیدند، کار می‌کردند. حتی اینکه برخی مساله سن را مطرح می‌کردند من معتقدم سن آنها هم عیب شان نیست. البته من برای مثال سن خودم را برای کار اجرایی بالا می دانم و حتی در زمان آقای احمدی نژاد که افرادی به نیابت از ایشان برای کار با من صحبت می کرد می گفتم من افتخار می کنم با هر رییس جمهوری کار کنم ولی بهتر است از من جوانتر پیدا کنند.

ولی همه مثل من نیستند برخی در سن بالا هم هنوز ذهنیت خلاق و توانمندی را دارند. حتی خاطرم هست وقتی در دولت بودم حضرت آیت الله خامنه ای در جلسه‌ای که در خدمت شان بودیم به من گفتند آقای آخوندی جای فرزند تو حساب می‌شود. واقعا هم همین بود من هم به شوخی گفتم من ایشان را به فرزند خواندگی قبول می کنم. یعنی بعد از آقای هاشمی و مرحوم حبیبی که معاون اول بودن من مسن‌ترین فرد کابینه بودم. حتی همین اقای نعمت زاده که مباحثی پیرامون سن ایشان مطرح شد از من جوانتر است و فرد فعال و با تحرکی بودند. لذا افراد را باید در وضعیت فعلی شان سنجید نه اینکه سن را نقطه ضعف دانست.

بعد کارشناسی این دولت نکته مثبت و مهمی است

مرندی

برخی دولت آقای روحانی را شبیه دولت آقای هاشمی می‌دانند، به عنوان وزیر دولت آقای هاشمی، این شباهت را حس کرده‌اید و آن را مثبت یا منفی می دانید؟
قضاوت مشکل است، ای کاش می‌شد ویژگی‌های مثبتی که دولت آقای احمدی نژاد و وزرایشان داشتند با ویژگی های مثبت این وزرای معرفی شده مخلوط کرد و عیب‌ها کنار ریخته شود. اگر اینگونه بود بهتر بود ولی خب بعد کارشناسی که در این دولت وجود دارد نکته مثبت و مهمی است و اگر با آن تعهد قلبی و اطمینان بخش به ولایت فقیه همراه شود و اگر آقای روحانی بتواند همان را که می گوید به شدت اعمال کند و هدف غایی اش استحکام نظام و ولایت فقیه و عدالت اجتماعی، اقتصادی و ... باشد می توان امیدوارم بود دولت موفقی داشته باشیم.

بسیاری از مردم ما اصلا از حقوق‌شان مطلع نیستند، باید این حقوق را برای آنها تحقق بخشید، اینها اساس کار است. همین افراد هستند که وقتی نظام خواسته در صحنه بودند و باید از آنها حمایت کرد. مرفهین که دنبال این مسائل نیستند بیشترشان دنبال منافع خودشان هستند. اگر دولت آقای روحانی تلاش شان معطوف به این افراد بود دولتی می شود که خدا و خلق خدا از او راضی است اگر غیر این شد و درگیر نفوذها و لابی‌های سیاسی و رابطه‌ای شد امیدی نمی توان داشت. اینکه شبیه شوند به فلان دولت و فلان شخصیت چاره کار نیست ممکن است دولتی امروز به یک شکلی باشد فردا به شکلی دیگر. مگر آقای احمدی نژاد با 4 سال اول زمین تا آسمان فرق نکرد. بنابراین این تشبیه کردن‌ها خیلی کمک نمی‌کنند. الان خیلی از وزرا رای آوردند حالا آنها را زیر سوال نبریم الان زیر ذره بین نگه شان داریم و نظارت کنیم چه می‌کنند، مهم است که اینها دقت و اشتباه نکنند، نقد صحیح کنیم، کمک فکری بدهیم، هر روز که نباید محاکمه کرد باید صبر کرد و اجازه داد کار کنند.

افراد جدیدی هم که قرار است بیایند باید امتحان خود را پس بدهند تا رای اعتماد مجلس را بگیرند، مجلس هرگز کسی که در مسائل فتنه عملکرد خوبی نداشتند را رای اعتماد نمی دهند. حتی من معتقدم افرادی که توبه کردند هم نباید به صحنه بیایند چون افرادی هستند که به سرعت اشتباه می‌کنند و به سرعت هم توبه می‌کنند. لذا معتقدم باید به کسانی که آمدند فرصت داد و آنها را زیر ذره بین داشت و نسبت به کسانی که قرار است بیاید سخت گیر بود.

بعد از حمایت گروه‌های اصلاح‌طلب از آقای روحانی انتظاراتی درخصوص نامزدهای مغلوب انتخابات 88 و برخی دیگر از افراد دخیل در این حوادث ایجاد شده، چقدر این انتظارات را به حق می دانید؟
به نظر شما حکم برائت که برای آقای حسنی مبارک دادند هیچ فردی در دنیا این را تایید می‌کند، حتی مستکبرین دنیا ته دلشان می دانند که این کار خلاف بود. تازه خدا هم تا بنده‌اش توبه نکرده او را نمی بخشد، نمی‌گوید این توبه کرده پس مسئول امور مهم شود، می‌گوید می بخشیم شان که به اجتماع بیایند. اینکه کسی اشتباهی کرده و فقط بیاید این را بگوید که نباید مورد پذیرش باشد این افراد باید محاکمه شوند و به خاطر جرمی که کرده تنبیه شود. کسی که حیثیت کشور را به باد داد، کشور که با آن انتخاب بزرگ حیثیت بزرگی پیدا کرد ولی کاری کردند که این حیثیت نابود شد، اگر اقتصاد ما بعد از آن حوادث لطمه خورد اینها شریک بودند، اگر پرونده هسته ای ما طولانی شد اینها سهیم بودند، اگر تحریم اقتصادی تشدید شد سهیم بودند و ...

این خسارت‌ها را مگر می شود حتی با یک توبه تمام کرد. نظام خیلی سعه صدر دارد نشان می دهد که با افرادی که بازیگر صحنه بودند کنار می آید اما کسانی که حتی حاضر نیستند بگویند ما اشتباه کردیم و اعلام برائت کنند را چه باید کرد. بنابراین یک یک آنها باید محاکمه شوند.

در چند سال اخیر خصوصا بعد از انتخابات سال 88 با برخی تندروی‌ها در فضای سیاسی کشور روبرو بودیم، آقای مرتضی نبوی هم در گفتگوی اخیرشان عنوان کرده بودند که برخی تندروها با لغت ساکت فتنه به دنبال حذف برخی نیروها بودند، فکر می کنید فضای اعتدالی که با دولت جدید به نظر در حال شکل گرفتن است زمانی برای پایان دادن به این تندروی ها باشد؟
نمی‌دانم، بهرحال بشر در هر زمانی از جاده تقوا خارج شود تندروی و عصیان است. بنابراین باید هوشیارانه برخورد کرد، گاهی افراد وقتی می‌خواهند کسی را بکوبند انگی به او می‌زنند حالا تا او بخواهد ثابت کند که من ساکت فتنه و عامل فتنه و ... نبودم زمانی زیادی طول می‌کشد. برای مثال در زمان آقای احمدی نژاد اتفاقی افتاد و در جریان آن حیثیت هیت مدیره یک شرکت بیمه را یکدفعه برباد دادند و متاسفانه اسم بردند که چه جرم‌هایی کردند بعد از چند سال‌ مشخص شد این افراد بی گناه بودند و همانهایی که کمک به اعلام جرم کرده بودند و شاکی بودند مقصر بودند.

متاسفانه این اشتباهات را می کنیم و حیثیت افراد را به باد می‌دهیم. از این کم توجهی‌ها زیاد کرده ایم و در این دوره باید تلاش کنیم این اشتباهات تکرار نشود و خواسته خودمان را عامل کوبیدن کسی دیگر قرار ندهیم. در عین حال باید همه مراقب باشیم زمینه‌ای که دامن‌مان به این اظهارات آلوده شود پیدا نکنیم و اگر کردیم این را بپذیریم و اعلام کنیم که اشتباه کردم. اگر اشتباهی کردیم هم عذرخواهی کنیم.

خاطرم هست در دوره ای که وزیر اقای هاشمی بودم در مصاحبه زنده ای خانمی به من گفت چرا وضعیت دارو اینگونه است و ... گفتم چه دارویی لازم دارید فک کنم گفت ایندرال من به آن خانم گفتم شما فلان قرصی که در بازار هست را نصف کنید این مشکل شما را حل می‌کند. ایشان حرف من را نپذیرفت، من به این خانم گفتم در عین حال من به شما حق می دهم که داروی شما باید تامین شود و من از شما عذرخواهی می کنم.

متاسفانه فردای آن روز در هیات دولت یکی از وزرایی که بعدا هم کاندید ریاست جمهوری شد گفت یعنی چی عذرخواهی کردید از مردم. متاسفانه برخی از ماها فکر می‌کنیم وقتی پستی به ما می دهند باید هرنوعی رفتار کنیم و خودمان را بالاتر از دیگران می‌دانیم. این ذهنیت هایی که گاهی پیش می آیید را باید کنار گذاشت.

۱۳۹۲/۶/۶

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...