نسخه چاپی

منافقین اعضای ناراضی را چگونه می كشتند؟!

عکس خبري -منافقين اعضاي ناراضي را چگونه مي كشتند؟!

یك عضو جدا شده گروهك تروریستی منافقین، مریم رجوی را علت اصلی قتل و خودكشی شماری از اعضای این سازمان معرفی كرد.

به گزارش نمانیوز به نقل از کیهان، ارگان حلقه لندن رضا ربع پهلوي را متهم كرد براي رسيدن به قدرت حاضر است به هر ترفندي دست بزند.
جرس با بيان اينكه «رضا پهلوي در مصاحبه با كانال 10 تلويزيون اسرائيل، از دولتمردان اسرائيل خواست تا به جاي حمله به ايران، كمك هاي مالي و تكنولوژيكي خود را به مخالفان رژيم اختصاص دهند»، نوشت: ظاهراً او نااميد از كمك هاي آمريكا و غرب دست كمك به سمت اسرائيل دراز كرده است. اما بايد پرسيد آيا براي مبارزه مي توان به هر ترفندي متوسل شد؟ رژيم اسرائيل به دليل حمايت مالي و معنوي غرب از زمان تأسيس تاكنون داراي كارنامه سياهي در مورد رعايت قوانين سازمان ملل و حقوق بشر است. كليه قطعنامه هايي كه بر عليه اسرائيل به سازمان ملل رفته است توسط آمريكا وتو شده است و اسرائيل تنها حكومتي است كه در دنيا فراتر از قوانين و چارچوب هاي بين المللي رفتار مي كند.
نويسنده اضافه مي كند: دولت اسرائيل يك دولت نژادپرست است و حتي حقوق شهروندان مناطق تحت اشغال خود را به رسميت نمي شناسد و با خودي و غير خودي كردن شهروندان خود و جداسازي جنسيتي مورد انتقاد بزرگترين حامي خود، يعني آمريكا قرار گرفته است. تلاش دولت اسرائيل و حمايت پشت پرده آن از حركت هاي جدايي طلبانه در آذربايجان و كردستان و همچنين ارتباط نظامي با گروه تروريستي جندالله، همگي نشان از نيت پليد اسرائيل براي تجزيه ايران دارد.
اين تحليل در حالي منتشر مي شود كه محسن كديور به عنوان مدير سايت جرس پيش از اين به طور پنهاني به تل آويو سفر كرده است. همچنين خاطرنشان بايد كرد كه گردانندگان جرس؛ اين سايت را به عنوان ارگان «اتاق فكر جنبش سبز در خارج كشور» راه اندازي كردند و سران رژيم صهيونيستي (كساني چون نتانياهو و پرز) بارها در اوج آشوب ها تصريح كردند كه «جنبش سبز بزرگ سرمايه اسرائيل است» و «جنگ با جمهوري اسلامي از داخل مرزهاي ايران آغاز مي شود و جنبش سبز به نيابت از اسرائيل با رژيم اسلامي مي جنگند.»
يادآور مي شود حضور پنهاني عطاءالله مهاجراني در نشست يك لابي صهيونيستي در واشنگتن كه از سوي طيفي از مخالفان افشا شد و انتشار خبر دريافت پول از سوي نامبرده در ازاي شركت در نشست مذكور، موجي از انتقادها را برانگيخته بود.


اعتراض عبدي به عملكرد خاتمي موسوي وكروبي در فتنه سبز

عضو مستعفي حزب مشاركت براي چندمين بار به دست اندركاران فتنه سبز حمله كرد و جنبش سبز را داراي عواقب زيانبار متعدد براي مخالفان ارزيابي كرد.
عباس عبدي در پاسخ به اعتراض برخي مخالفان به نقدهاي قبلي وي نوشت: اشكال اصلي بنده به نحوه و منطق ورود دوستان اصلاح طلب به انتخابات سال 88 است و تاريخ حوادث اين انتخابات پس از 22 خرداد شروع نمي شود، بلكه از ماه ها پيش از آن و از هنگام آمدن و سپس انصراف آقاي خاتمي آغاز مي شود. بنابراين اشكالات آن را به اتفاقات پس از 22 خرداد نبايد محدود كرد.
وي اضافه كرد: هدف جنبش اين است كه هدفي را محقق كنند، اگر نه تنها به آن هدف نزديك نشويم بلكه دورتر هم بشويم، اين امر چه جاي خوشحالي دارد؟ اگر حتي رفتارها به سمتي نمي رفت كه اتفاقات 25 بهمن سال 89 رخ نمي داد، باز هم دريچه اي از اميد بود و به نظر بنده تا همين مرحله هم تحول مهمي در ايران رخ داده بود. و اين نكته را پيش از 25 بهمن، هم به فرزند آقاي كروبي و هم به دو تن از ياران نزديك آقاي مهندس موسوي گفتم كه كاري نشود كه اين امكان داده شود كه وضع از اين كه هست انسدادي تر شود.
وي با انتقاد از نگاه هاي رمانتيك و شاعرانه به عرصه سياست پرسيد: روزي كه دوستان جنبش سبز اين مسير را انتخاب مي كردند آيا انتظار وضع كنوني را داشتند؟ كساني كه قلم تحليلي دارند يا در سطح تصميم گيري و تصميم سازي هستند، بايد درباره اين پرسش پاسخي اجمالي داشته باشند. اگر آنان بروز اين وضع را كمابيش پيش بيني كرده بودند و بطور طبيعي اين را مطلوب هم مي دانسته اند، در اين صورت آنان در برنامه خود موفق بوده اند. چه من يا هر كس ديگر با آنان موافق باشيم يا نباشيم. ولي اگر آنان انتظار دستاوردهاي ديگري را داشته اند ولي به يك باره با وضعيت فعلي مواجه شده اند، در اين صورت بايد بپذيرند كه در برنامه خود شكست خورده اند.
عبدي نوشت: اعتراض من همين است كه سياستمدار (نظير موسوي و كروبي) بايد متوجه تبعات راهي كه مي رود باشد. اگر يك جنبش مستقل از عمل و خواست من و شما در حال شكل گيري است، قابل احترام است، ولي اگر به هر دليل معتقد نباشيم كه اين جنبش به سرانجام خوبي خواهد رسيد، نبايد آتش تنور آن را گرم تر كرد.
عنصر جدا شده حزب مشاركت با انتقاد از ميرحسين موسوي تصريح كرد: آقاي موسوي با اعلام خود به عنوان فرد پيروز انتخابات آن هم با نسبت آراي بسيار زياد، وارد بازي از نوع بازي طرف مقابل شد و قضيه از همان جا مسير ديگري پيدا كرد، زيرا پايين آمدن از اين موضع شكست محسوب مي شد. متأسفانه تبريك آقاي خاتمي هم به ايشان اين گره را دو چندان كرد و نشان داد كه موج جنبش چگونه همه را منفعل و تحت تأثير قرار مي دهد.
وي با اشاره به شعار اصلاح طلبي، عدم تمكين به قانون را نيز نقض غرض و ادعاي اصلاح طلبي دانسته و با اشاره به اينكه به جوانان اعتراضي نيست نوشت: سوي ديگر ماجرا مربوط به كساني مي شود كه عمرشان اندكي بيشتر و مسئوليتشان در برابر آنچه كه مي بينند افزونتر است و بايد اندكي هم آينده نگري داشته باشند. من به هيچ يك از جواناني كه در اين جريان بوده اند، ذره اي نقد ندارم. ولي فراموش نبايد كرد كه سال ها بعد كه گرد و خاك اين بازي بزرگ خوابيد، و خاكسترهاي نااميدي آن برجاي ماند، انتقادات همين افرادي كه با حرارت تمام در جنبش بوده اند متوجه زعماي جنبش خواهد شد، كه چرا چنين كرديد؟ و چرا چنان نه؟ و البته در اين برخوردشان نيز ذي حق هستند. بنابراين به جاي بحث هاي انضمامي و انتزاعي بهتر است، روند سه سال گذشته اين جنبش و دستاوردهاي آن را در كفه ترازو گذاشت و در مقابل به نتايج منفي موجود در جامعه نيز نگاه كرد، اگر مثبت بود راه را ادامه دهيد، در غير اين صورت تبديل كردن جنبش سبز به امام زاده، به همان اندازه غلط است كه جنبش اصلاحات يا هر چيز ديگري را به بارگاه زيارتي تبديل كردن. آيا بهتر نيست كه همه فعالان آن پيش خود فكر كنند كه هنگام حضور در جنبش چه انتظارات و نتايجي را در سر مي پروراندند و امروز با چه نتايجي مواجه اند و چرا؟


سران سازمان منافقين اعضاي ناراضي را چگونه مي كشتند؟!

يك عضو جدا شده گروهك تروريستي منافقين، مريم رجوي را علت اصلي قتل و خودكشي شماري از اعضاي اين سازمان معرفي كرد.
مجيد روحي در سايت «صداي جداشدگان» نوشت: مريم رجوي به خاطر خواهرش كه سيانور خورد و مرد، داراي امتياز در سازمان شد. او فقط 15 روز در فرانسه بازداشت شد در حالي كه در آن 15 روز حتي يك سيلي هم نخورد كه اگر مي خورد، درك مي كرد دستور زنداني كردن و شكنجه و اعدام يا اعدام مصنوعي اعضاي سازمان از سوي او يعني چه و آنها چه كشيدند. او بود كه فرمان زنداني كردن اعضا و شكنجه كردن اعضا و اعدام اعضا را صادر ميكرد. او فرمان سر به نيست كردن اعضا را به شكلها و سناريوهاي مختلف صادر مي كرد. او نفرات ناراضي فرقه رجوي را به زندان ابوغريب مي فرستاد در قسمت امانتي هاي فرقه(!) او با انقلاب ايدئولوژيكش در فرقه رجوي نسل كشي به راه انداخت. رجوي جوانان را مغزشوئي ميكرد و براي اعمال تروريستي به داخل ايران مي فرستاد.
وي مي افزايد: مريم رجوي به تيمهاي حذف دستور مي داد نفرات ناراضي را در مرز روي ميدان مين رها كنند اگر كشته نشد از پشت به رگبار ببندند. او 6 مرداد فاجعه انساني در اسارتگاه اشرف به راه انداخت و تعدادي از نفرات را بي گناه به كشتن داد. سر كرده فرقه از تحريم مردم ايران با دمش گردو مي شكند و از خوشحالي درخودش نمي گنجد.
اين عضو جدا شده منافقين تاكيد كرده است: خانم رجوي! ما جداشدگان شما و شوهرتان را تا هنگام مرگ دنبال خواهيم كرد. شما دست كمي از ژنرال پينوشه نداريد.
در همين حال يكي ديگر از جداشدگان سازمان در وبلاگ «رجويه» نوشت: چرا مسعود رجوي فراري است و محل اقامت او نامعلوم است؟ آيا او بخاطر زنداني و شكنجه كردن بيش از 500 عضو ناراضي سازمان در اشرف در سال 1373 و ارتكاب جنايات و ترورهاي فراوان و متنوع در سطح ايران و جهان، از ترس دستگير شدن، فرار را بر قرار ترجيح داده است و آيا اين فرار، به معني تاييد همه اتهامات نيست؟ اگر مجاهدين فكر مي كنند پنهان شدن رجوي براي نجات جانش صورت گرفته، مگر الان كه مريم رجوي از انظار غائب نيست جانش در خطر است؟


كشك چي، پشم چي؟! به ما هم مي گويند اپوزيسيون؟!

مدير يك سايت اينترنتي وابسته به محافل ضدانقلاب معتقد است جمهوري اسلامي اساسا اپوزيسيوني ندارد و گروه هاي موجود حداكثر محافل سياسي چند نفره هستند.
شروين نكويي سردبير پايگاه اينترنتي تهران ريويو و مقيم هلند است. او در حالي وجود اپوزيسيون واقعي صاحب تدبير و تشخيص را زير سؤال برده كه پايگاه اينترنتي وابسته به وي نيز در وضعيتي نزديك به تعطيلي قرار گرفته و مدت هاست به روز نمي شود.
نكويي در گفت وگو با سايت «چراغ آزادي» و درباره اين سؤال كه چرا گروه هاي اپوزيسيون فعاليت چشمگير و تاثيرگذاري ندارند، تصريح كرد: اول بايد ببينيم تعريف ما از اپوزيسيون چيست؟ آيا هر مخالف منفرد يا چند نفر مخاطب را مي توان اپوزيسيون ناميد. اكثر گروه هاي سياسي مخالف نظام در خارج از كشور اساسا اپوزيسيون نيستند بلكه نوعي محفل سياسي هستند.
وي اضافه كرد: اكثر اين محافل سياسي مخالفان نظام در غرب، متاسفانه يا رابطه نزديك با جامعه ايران ندارند كه از اين دست اقدام ها داشته باشند؛ و يا توانايي عملياتي كار حرفه اي ندارند؛ و يا اينكه اساسا از استراتژي لازم برخوردار نيستند.
وي درباره اين نظر كه «شايد خيلي از گروه هاي اپوزيسيون در پاسخ عنوان كنند اين شبكه ها را در ايران تشكيل داده اند اما به دلايل امنيتي، صلاح نيست كه اعضا و تعداد شبكه هايشان در درون كشور را معرفي كنند»، اظهار داشت: واقعيت اين است كه وقتي به طرز تفكر، گفتمان و عملكرد خيلي از گروه ها نگاه كنيم مي بينيم كه هيچ نشانه اي در آنها نيست مبني بر اينكه چنين شبكه اي را در داخل تشكيل داده اند. البته قابل درك هم است چون وقتي شما سي سال از ايران دور باشيد و اگر گفتماني داشتيد فقط دنباله روي از گفتمان آلترناتيو داخل كشور يعني اصلاح طلب ها بوده، زمينه اي براي ارتباط با جامعه ايران نخواهيد داشت.
وي با اشاره به قرار گرفتن طيفي از اصلاح طلبان در ميان گروه هاي ضد انقلاب گفت: مشكل اين است كه براي طيفي از اصلاح طلبان عنوان مشخصي پيدا نكرده ايم و هنوز آنها را اصلاح طلب خطاب مي كنيم در صورتي كه خيلي از آنها در قالب اپوزيسيون فعاليت مي كنند.
نكويي همچنين درباره گروه موسوم به شوراي هماهنگي سبز گفت: صراحتا بگويم كه آنها دچار تنبلي فكري هستند چون آلترناتيوي هم ندارند.
وي خاطرنشان كرد: امروزه بحران اصلي جنبش سبز اين است كه كساني كه به نمايندگي از رهبران جنبش سبز در حال فعاليت هستند و درباره استراتژي ها فكر مي كنند (كه شايد چندان فكري هم درباره استراتژي نمي كنند) خودشان تكليف شان با خودشان مشخص نيست. يعني مشخص نيست كه مثلا نقش آقاي هاشمي رفسنجاني را دارند يا نقش يك اپوزيسيون. من البته با هيچ كدام شان مشكلي ندارم چون مثلا تدبير و فكر سياسي آقاي هاشمي رفسنجاني بسيار هم شفاف است. اما فكر «شوراي هماهنگي راه سبز اميد» اساسا براي من و شايد خيلي ها قابل فهم نيست.

۱۳۹۱/۱/۲۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...