نسخه چاپی

زیر و بم نگرانی های استراتژیك تل آویو

سعدالله زارعی

شايد بتوان گفت كه در طول حدود 60 سال گذشته، اين اولين بار است كه در حل و فصل يك پرونده مهم خاورميانه، رژيم صهيونيستي، ديدگاهها و منافع آن از سوي غرب مورد توجه قرار نگرفته است به عبارت ديگر به نظر مي آيد كه براي نخستين بار در طول دوره اي كه از اعلام موجوديت رژيم غاصب اسرائيل مي گذرد، تل آويو ناچار به هم آهنگ كردن خود با روندي است كه همه اجزاء و ابعاد آن را در نقطه مقابل منافع خود مي داند. اين موضوع مي تواند در پرونده هاي ديگر خاورميانه هم تكرار شود.
خبرهاي فراواني حكايت از آن دارد كه مقامات ارشد رژيم صهيونيستي در طول سه ماه اخير- از زماني كه زمزمه پذيرش برنامه هسته اي ايران از سوي آمريكا به گوش رسيد- بارها به واشنگتن رفتند و در بعضي از موارد حدود 10 روز در آمريكا ماندند و دهها جلسه با مقامات دولت، كنگره و احزاب اين كشور برگزار كردند تا جمعبندي آمريكايي ها را در اينكه «ناچار به پذيرش پيشرفت هاي ايران هستيم» تغيير دهند ولي موفق نشدند. يكي دو روز پس از بازگشت نتانياهو از آخرين سفر 10 روزه به آمريكا، دفتر نخست وزير براي آنكه آخرين فشارها را به اوباما وارد كرده باشد از جلسه محرمانه نخست وزير رژيم صهيونيستي با ميت رامني رقيب انتخاباتي رئيس جمهور آمريكا خبر داد به اين معنا كه اوباما بايد از اين به بعد خود را در مقابل لابي قدرتمند صهيونيستي در آمريكا ببيند. نتانياهو در عين حال براي آنكه بگويد راه براي جلب اعتماد يهوديان بر روي رئيس جمهور كنوني آمريكا بسته نيست، اعلام كرد كه «من با همه كانديداها از جمله رامني ملاقات كرده ام» ولي اين موضع اثر نكرد و باراك اوباما ضمن انكار آنكه به امتيازدهي به ايران فكر مي كند، اعلام كرد كه مذاكرات بغداد را يك فرصت سازنده مي داند و عملاً بر مواضعي كه دو هفته پيش از آن در «ايپك» گرفته بود- يعني آسيب پذير بودن غرب در تحريم انرژي- تأكيد كرد.
شكست ديپلماتيك و سياسي دولت غاصب اسرائيل به شكافي بزرگ در درون هيأت حاكمه اين رژيم تبديل شد و صداهاي مخالف نتانياهو بخصوص از سوي چهره هاي شاخص امنيتي و نظامي بالا گرفت ژنرال «بني گانتز» رئيس ستاد مشترك ارتش ضمن آنكه به قدرت هسته اي ايران اعتراف كرد و گفت «ايران گام به گام در حال پيشروي به سوي نقطه اي است كه قادر باشد درباره تمايل به ساخت بمب تصميم بگيرد» اما در عين حال با صراحت گفت كه اين سخن رهبر ايران را قبول دارد كه «ايران دنبال توليد بمب اتمي نيست» و «تشكيلات حاكم بر ايران را عاقل و خردمند مي داند» و ايهود باراك وزير دفاع و رهبر حزب كار -مؤتلف حزب حاكم- در مراسم جشن روز تأسيس اين رژيم ضمن آنكه اذعان كرد: «احتمال اينكه ايران را بتوان با فشار بين المللي متوقف كرد، اندك و ناچيز است» در اظهاراتي كه به پريشان گويي شباهت بيشتري داشت، گفت: «ايران هنوز تصميم به ساخت سلاح اتمي نگرفته است و اگر آمريكايي ها، اروپايي ها و ما اسرائيلي ها مصمم شديم هنوز شانس متوقف كردن ايران وجود دارد.» مقامات ارشد سابق رژيم صهيونيستي نيز هجمه به نتانياهو را شدت بخشيدند و سعي كردند همه كاسه كوزه ها را سر نخست وزير بشكنند و حال آنكه تا دو هفته پيش از آشكار شدن شكست اسرائيل در جلب موافقت غرب براي تداوم فشار امنيتي به ايران، موضع نتانياهو ترجمه جمعبندي و نظر همه بخش ها و اجزاء اين رژيم درباره ايران بود. ژنرال گابي اشكنازي رئيس سابق ستاد مشترك ارتش در كنفرانس روزنامه «جروز الم پست» در نيويورك ضمن آنكه گفت ما نمي توانيم تحت چتر هسته اي ايران زندگي كنيم در عين حال با نا اميدي گفت: «تحريم هاي فلج كننده و بسيار شديدتر عليه ايران، هم اكنون خيلي دير و بي اهميت شده است.» اولمرت نخست وزير دوران جنگ 33 روزه هم به تكرار موضع اوباما روي آورد و در اين كنفرانس گفت هنوز زمان براي متوقف كردن ايران از طريق تحريم و ديپلماسي وجود دارد. «مائير داگان» رئيس سابق موساد در كنفرانس نيويورك ضمن آنكه خطر ايران را جهاني و متوقف كردن ايران را هم مسئوليتي جهاني خواند، از روند مواجهه ديپلماتيك با ايران ابراز نااميدي كرد و گفت: «نظام ايران، نظامي هوشمند و استاد ديپلماسي است. براين اساس روزنامه فرانسوي «فيگارو» در گزارشي به قلم «آدرين ژولم» نتيجه گرفت كه «مقامات اسرائيل اظهارات متناقض و بحث انگيزي را درباره ايران مطرح مي كنند.
دامنه اختلافات مقامات ارشد اسرائيل تا آنجا بالا گرفت كه شائول موفاز رهبر حزب كاديما، باراك رهبر حزب كار و نيز رهبر حزب ميرتز تقاضاي برگزاري انتخابات پيش هنگام در روز 16 اكتبر (25 مهر) را دادند و ليبرمن رهبر حزب «اسرائيل بيتنا» هم اعلام كرد، حزب او بيش از اين در كابينه حضور نخواهد داشت و در نهايت نتانياهو كه كاملاً تنها شده بود اعلام كرد كه انتخابات زودهنگام را مي پذيرد اما تأكيد كرد كه احزاب بايد روي 14 اوت (24 مرداد) يا 4 دسامبر (14 آذر) توافق نمايند. اين در حالي است كه براي سقوط كابينه، خروج حزب ليبرمن كه 15 كرسي (از 120 كرسي) مجلس را در اختيار دارد، كفايت مي كند. در اين بين مهمترين نكته كه براي رژيم صهيونيستي جنبه حياتي دارد اين است كه در صحنه بين المللي و منطقه اي بحث راجع به مهمترين پرونده خاورميانه- يعني ايران- بدون در نظر گرفتن ملاحظات غاصبان فلسطين- كه هميشه و در همه پرونده هاي 60 سال اخير در اولويت توجه غرب بود- در جريان است و بدتر از آن اين است كه غرب در اين ميدان، ناچار است نوميدانه بازي پيروزمندانه حريف را نظاره كند. غرب كه در «مذاكرات اسلامبول يك» حتي به قيمت خارج شدن سوخت 20 درصد از ايران، حاضر به پذيرش غني سازي 5/3 درصد در ايران نبود و حتي توافق خود با «رجب طيب اردوغان» را زيرپا گذاشت حالا به بغداد قدم مي گذارد در حالي كه پيشاپيش غني سازي در ايران را پذيرفته بدون آنكه از ايران تضميني براي توقف غني سازي 20 درصد گرفته باشد. همه اين اتفاقات در جلوي چشمان بهت زده رژيم صهيونيستي در حال رخ دادن است و سران تل آويو كه پرچمدار امنيتي كردن پرونده هسته اي ايران بودند و تا يك ماه قبل براي تحريك افكار عمومي غرب، مي گفتند ايران حداكثر تا سه ماه آينده اولين بمب اتمي بومي را در اختيار خواهد داشت، حالا از روي اجبار و براي توجيه آبرومندانه! براي رجزهاي قبلي مي گويند رهبران ايراني هوشمندند و بايد به سخن آنان كه مي گويند به دنبال ساخت بمب نيستيم، اعتماد كنيم.
اما در عين حال يك سؤال اساسي وجود دارد: مگر غرب نمي توانست همان مسير «تهديد نظامي»، «تحريم اقتصادي» و «ديپلماسي مبتني بر زور» را ادامه دهد؟ تا به اين روز نيفتد؟ قطعاً مي توانست و البته مثل 7-6 سال گذشته به نتيجه نمي رسيد ولي به هر حال- فارغ از نتيجه-مي توانست آن مسير را ادامه دهد. براي اين سؤال پاسخ هاي زيادي وجود دارد كه تاكنون در سطوح مختلف سياسي، اطلاعاتي و رسانه اي مطرح شده اند. اما اگر به پرونده ايران نگاه بياندازيم و محيط جغرافيايي پيرامون آن را هم در نظر بگيريم در مي يابيم كه طي يك سال گذشته دو اتفاق فوق العاده مهم در منطقه افتاده كه شرايط را كاملاً دگرگون كرده و در نتيجه، غرب را وادار به تغيير مسير كرده است. يكي از اين دو اتفاق «بيداري اسلامي» حول محور جمهوري اسلامي است. غرب تاكنون در صدد بود تا از طريق اعمال فشار سنگين و همه جانبه روي ايران، محيط منطقه اي و بخصوص نقاط حساس آن را از تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي حفظ كند و از اين رو از چند سال پيش به دفعات اين تحليل در كانونهاي سياسي و اطلاعاتي دنيا مطرح شد كه مسئله غرب، برنامه هسته اي ايران نيست بلكه مسئله غرب، خود انقلاب اسلامي و نگراني شديد غرب از تكرار آن و پديدار شدن بلوكي بزرگ در سطح منطقه با مختصات انقلاب ايران است. خب حالا اين اتفاق افتاده و اين نكته را به اثبات رسانده كه اقدامات ضد ايراني غرب، از قضا بر سرعت پيدايي بلوك انقلاب اسلامي افزوده است.
اتفاق مهم ديگر كه البته جداي از پديده بيداري اسلامي نيست، «تحولات مصر» مي باشد. سياست هاي هجومي و دفاعي غرب در منطقه پس از فروپاشي رژيم وابسته پادشاهي ايران روي دو پايه استراتژيك - مصر و عربستان- استوار گرديد. در اين بين اهميت مصر از جنبه هاي مختلف بيش از اهميت عربستان بود و از اين رو در فاصله سالهاي 1357 تا 1389 حلقه هاي اسارت و وابستگي مصر به غرب و تبديل شدن آن به دژ محكم غرب دائماً جدي تر مي شد، تا جايي كه خيال غرب تا حد بسيار زيادي از مصر آسوده بود. براي همراه شدن با نويسنده، كافي است كه به اين دو خبر توجه كنيد. حدود سه ماه قبل از آغاز انقلاب مصر- پنجم بهمن 89- يك كنفرانس مهم تحقيقاتي با حضور حدود 300 تن از كارشناس هاي خبره كه بخشي از آنان را چهره هاي سرشناس آكادميك مصري تشكيل مي داد در واشنگتن برگزار شد. جمع بندي نهايي اين كنفرانس 7 روزه اين بود: «با توجه به گسترش فرهنگ و باورهاي صوفيانه در جامعه مصر و با توجه به استحكام رژيم حسني مبارك، هيچ تحول خارج از كنترلي در مصر متصور نيست.» خبر ديگر را از زبان ايهود اولمرت بشنويد: نخست وزير سابق رژيم صهيونيستي سه روز پيش در كنفرانس روزنامه «جروزالم پست» خاطره اي را نقل كرده است: «عمر سليمان- رئيس سازمان اطلاعات و گرداننده اصلي رژيم مبارك در فاصله سالهاي 1372 تا 1389 و فردي كه قرار بود جايگزين مبارك شود- دو ماه قبل از سقوط مبارك به تل آويو آمد، يك نفر در آن زمان از سليمان پرسيد چگونه مي تواند درخصوص انتقال قدرت در مصر مطمئن باشد و او پاسخ داد كه مهم نيست كه چه كسي رأي مي دهد بلكه مهم اين است كه چه كسي آراء را مي شمارد!»
اينك همان مردمي كه غرب با تحليل غلط از تصوف مصريان از آنان خيال آسوده اي داشت به ميدان آمده اند و دست اندركار ساختن «مصر اسلامي شريعت محور» هستند و شيرازه رژيمي كه غرب با نگاه به توانايي سركوب آن، تصور آسوده اي از آن داشت فروپاشيده و نشانه هاي واضحي از بازيابي مجد مسلمانان مصري به چشم مي خورد. برخلاف تحليل غرب، تصوف شمال آفريقا از تعاليم عارف، فيلسوف، فقيه و مجاهد قرن ششم و هفتم هجري -محي الدين ابن عربي كه امام راحل او را شيخ اكبر مي خواند - ريشه مي گيرد كه هر چند بعد ها حكام جور براي مخدوش كردن چهره وي اتهاماتي به وي زدند ولي اين اتهامات چندان مؤثر واقع نشد. كاملاً واضح است كه اين دو پرونده -بيداري اسلامي و بازخيزي مصر- سايه خود را بر فضاي بين المللي گسترده و اجازه تداوم سياست هاي گذشته را نمي دهد.
رژيم صهيونيستي اين تنگنا و گرفتاري را با گوشت و پوست و استخوان خود احساس مي كند و بخوبي مي داند كه سياست غرب در كنترل منطقه- خاورميانه و شمال آفريقا- آنقدر بحران زده است كه جايي براي فكر كردن به منافع اسرائيل براي غرب باقي نمانده است چه رسد به اينكه مانند گذشته بخواهد منافع اسرائيل را ضميمه هر قول و قرار دو يا چند جانبه در منطقه بنمايد. «بحران موقعيت»، آينده رژيم غاصب را بشدت به مخاطره انداخته و درون اين رژيم را هم بشدت تحت تأثير قرار داده است و لذا هيچ جاي تعجب ندارد از اينكه مي بينيم رژيم وحشي اسرائيل در مرزهاي شمالي فلسطين با لبنان مشغول احداث ديوار امنيتي است و دولت مشغول اجراي طرح «تال» است كه همه جوانان يهودي را به خدمت سربازي فرا مي خواند.
حدود يك هفته پيش مسئولين امنيتي و استراتژيك رژيم صهيونيستي كنگره اي را در دانشگاه هرتزليا برگزار كردند، خروجي اين كنگره دو روزه كه در معاريو چاپ شد، اين بود: «محيط استراتژيك اسرائيل- تحت تأثير تحولات مصر- بسيار ضعيف شده و بخش هايي از منظومه امنيت منطقه اي اسرائيل سقوط كرده است. تنها رژيم سعودي- در پشتيباني از اسرائيل- باقي مانده كه اگر فرو بپاشد، آنگاه ديگر هيچ مانعي بر سر راه- اجراي سياست- ايران- مبني بر محو اسرائيل- باقي نمي ماند.

۱۳۹۱/۲/۱۳

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...