نسخه چاپی

درآمد میلیونی گدایان با «تنبك»!

روزهای آخر اسفندماه خیابان‌های شهر پر می‌شود از حاجی فیروزهایی كه در خیابان‌ها و پیاد‌ه‌روها، تنبك به دست می‌گیرند و می‌رقصند و می‌خوانند. پشت چراغ‌ قرمزهای خیابان‌های آفریقا، ملاصدرا، سپهبد قرنی، هفت تیر، و زرتشت.

به گزارش نما به نقل از روزنامه تهران امروز: روزهاي آخر اسفندماه خيابان‌هاي شهر پر مي‌شود از حاجي فيروزهايي كه در خيابان‌ها و پياد‌ه‌روها، تنبك به دست مي‌گيرند و مي‌رقصند و مي‌خوانند. پشت چراغ‌ قرمزهاي خيابان‌هاي آفريقا، ملاصدرا، سپهبد قرني، هفت تير، و زرتشت.

اما هيچ كدام از آنها نيامده‌اند تا با رقص و شادي، نويد آمدن بهار را بدهند. مي‌آيند و توي چشمت نگاه مي‌كنند و مي‌گويند: «ارباب خودم چرا نمي‌خندي؟» تعدادي از آنها كودكاني هستند كه پيش از اين نيز در خيابان‌ها و سر چهارراه‌ها كودكي‌شان را به حراج گذاشته‌اند.

جواناني كه اسفند دود مي‌كنند و زن‌هاي كولي كه بچه به كول لباس‌هاي حاجي فيروز را به تن كرده‌اند و «حاجي فيروزه» شده‌اند. لباس‌هاي قرمز و يكدستش از دور پيداست. مي‌زند و مي‌رقصد و مي‌خواند و پيش مي‌رود. همراه با صداي حلقه‌هاي توي دايره‌اش بدنش را مي‌رقصاند. دختر بچه توي خيابان دست پدرش را رها مي‌كند و حاجي فيروز را با دست ديگرش نشان مي‌دهد و به سمتش مي‌دود.

مي‌گويد: بابا عمونوروزه!... پدر از سر بي‌حوصلگي لبخندي مي‌زند و مي‌گويد: آره بابا عمونوروزه، دست مي‌كند توي جيبش و اسكناس 1000 توماني را بيرون مي‌آورد و مي‌دهد به عمو نوروز. مرد دوباره دست دختربچه را مي‌گيرد و در كنار نگاه‌هاي بي‌حوصله زن سه‌تايي دور مي‌شوند. چشم دختربچه همچنان به دنبال عمو نوروز است و برايش دست تكان مي‌دهد. عمونوروز شاد و سرخوش دوباره مي‌رقصد و مي‌خواند. زير آن همه سياهي نمي‌شود فهميد چند سال دارد اما چشم‌هاي روشن و براقش مي‌گويد كم سن و سال است. مي‌پرسم چند سالت است؟

جواب نمي‌دهد و در عوض با صداي بلندتر مي‌رقصد و مي‌خواند. انگار جز اين زبان ديگري براي ارتباط با آدم‌هاي اطرافش بلد نيست. مي‌پرسم هر سال قبل از عيد حاجي فيروز مي‌شوي؟ مي‌گويد: نه امسال اولين باره. با پسر دايي‌هام با هم هستيم. روزها توي خيابان‌ها پخش مي‌شويم و شب‌ها با هم كار مي‌كنيم. آن‌ها سال‌هاي قبل هم مي‌آمدند اما من امسال به جمع‌شان اضافه شدم. او 16 ساله است و تحصيلاتش تا سوم راهنمايي است.

مي‌گويد: چند سال در توليدي‌هاي شلوار كار كردم. امسال دو ماه قبل از عيد بيكار شدم. حالا با پسردايي‌هام اومدم حاجي فيروزي. مي‌پرسم براي اولين بار وقتي صورتت را سياه كردي و رفتي توي مردم چه احساسي داشتي؟ اولش خيال مي‌كردم همه حواسشان به من است. خوب اين طوري هم بود. اما مي‌دانستم صورتم سياه است و كسي نمي‌بيندم. مي‌پرسم خوب عمو نوروزها كه آدم‌هاي بدي نبودند چرا خجالت مي‌كشيدي؟ مي‌گويد: آن عمونوروزها واقعي بودند. ما مجبوريم خودمان را اين شكلي درست كنيم تا شب عيد يك چيزي دست‌مان را بگيرد.

مي‌پرسم هر روز چقدر درآمد داري؟ مي‌گويد هر روز با روز قبل فرق مي‌كند. توي اتوبان‌ها و پشت چراغ قرمزها مردم ما را مي‌بينند و خوشحال مي‌شوند همين باعث مي‌شود بيشتر كمك كنند. اما بعضي‌ها هم مي‌گويند دوباره عيد شد و سرو كله اينها پيدا شد. كم‌كم مي‌خواهد برود دوباره تنبكش را دستش مي‌گيرد و شروع مي‌كند به آواز خواندن و رقصيدن. اين يكي تنبك كوچكش را توي دست‌هاي كوچكش گرفته و سياهي صورتش ميان چراغ‌ها و شلوغي شب‌هاي ميدان وليعصر گم شده است. قدم به قدم راه مي‌رود و به فريادهاي بي‌رمقش ريتم مي‌دهد و مي‌خواند.

پلك زدن‌هايش را نمي‌شود ديد. مردمك‌هاي سياه و بزرگ چشم‌هايش تفاوتي ميان باز و بسته شدن چشم‌هايش نمي‌گذارد. جلوي ماشين‌ها مي‌ايستد و برايشان مي‌خواند. گاهي دست‌هايي از داخل ماشين‌ها دراز مي‌شود و اسكناسي بيرون مي‌آيد، مي‌اندازد توي كيسه پارچه‌اي‌ كه با نخ به گردنش آويزان كرده و دوباره ماشين بعدي. اسمش احمد است. قبل از اين همراه با دوستانش سر چهارراه‌ها دسته جمعي فال مي‌فروخته و تكدي‌گري مي‌كرده.

حالا چند روز است كه در لباس حاجي فيروز توي شهر مي‌چرخد و به قول خودش نان جمع مي‌كند. پدر و مادرش شب‌ها منتظرند تا دست پر به خانه برگردد. خانه‌اش در يكي از خيابان‌هاي اطراف شوش است. مي‌گويد: بعضي از دوستانم در همين لباس موادفروشي مي‌كنند. بعضي از آنها هم درآمدشان خيلي از ما بهتر است.

حاجي فيروز دانشجو

25 سال بيشتر ندارد. دانشجو است و سه سال است كه به تهران آمده است. مي‌گويد دوسال است كه براي تامين هزينه تحصيلش نزديكي‌هاي عيد لباس حاجي فيروز را مي‌پوشد و در شهر مي‌چرخد. مي‌گويد: همين كه زير اين چهره سياه شده كسي نمي‌شناسدت خوب است. هم فال است هم تماشا. مي‌پرسم قبل از اينكه خودت بيايي و لباس حاجي فيروز را به تن كني تصورت از حاجي فيروز چي بود؟

قديم ترها حاجي فيروزها مي‌آمدند تا مردم را خوشحال كنند و خبر آمدن عيد را بدهند اما حاجي فيروزهاي امروزي توي خيابان‌ها مي‌چرخند تا هزينه زندگي شان را دربياورند. بالاخره شب‌هاي عيد است و مردم تا ما را مي‌بينند همان لبخندي كه برلبشان مي‌نشيند باعث مي‌شود دست توي جيبشان ببرند و كمك كنند. بچه‌هاي خارجي تا بابانوئل‌شان را مي‌بينند خوشحال مي‌شوند كه برايشان سوغاتي آورده اما بچه‌هاي الان وقتي بزرگ شدند حاجي فيروزهايي را به خاطر مي‌آورند كه سر ميدان‌ها و چهارراه‌ها تكدي‌گري مي‌كنند.

حاجي فيروزهايي كه توي تلويزيون مي‌بينند با آن‌هايي كه اطرافشان است زمين تا آسمان فرق مي‌كند. تفاوت اين حاجي فيروز با بقيه اين است كه شعرهايش را به زبان تركي مي‌خواند. غم عجيبي توي صدايش است. مي‌پرسم ترجمه شعرهايت را بگو تا بنويسم. دوباره شروع مي‌كند به زدن و خواندن: سايا گلدي، گوردوزمي؟ سلاميني، آلديزمي؟

سايا آمده او را ديديد؟ جواب سلام او را داديد؟

بو سايا ياخچي سايا، هم چشمه ‌يه، هم چايا، هم اولدوزا، هم آيا، هم يوخسولا هم وارا

كو حاجي فيروز قديم

پرفسور حسين باهررفتار شناس اجتماعي درباره تغيير ماهيت حاجي فيروزهاي امروزي مي‌گويد:حاجي فيروز سمبل يك انسان آزاد بوده است. او همراه با غلامش در روزهاي آخر سال به شادماني مي‌پرداخته وگاهي اوقات طنزي مي‌گفته كه ديگران را به خنده وا مي‌داشته است. او سمبل شادماني‌هاي پيش از عيد است. حالا آن انسان فخيم با لباس فاخر به انساني تبديل شده كه لباس‌هاي مندرس مي‌پوشد و در شهر به تكدي‌گري مي‌پردازد. او چهره‌اي ميان سال داشته اما حاجي فيروزهاي امروزي نه جنسيت دارند و نه سن و سال. آنها به شادي تظاهر مي‌كنند و در شهر مي‌چرخند. شرايط زندگي، آنها را مجبور به اين كار كرده است.

بسياري از اين كودكان با خطرهاي جاني مواجه هستند. چند شب پيش در نزديكي يكي از چهارراه‌ها يكي از اين كودكان با ماشين تصادف كرده بود اما با وجود زخم روي پايش دست از تكدي‌گري بر نداشت و به كار خود ادامه داد. اينها تصويرهاي خوبي براي نشان دادن چهره شهر ما نيست. بايد براي چنين بچه‌هايي كار فراهم كرد و برخوردي از جنس پدرانه نمود. اين وظيفه نهادهاي فرهنگي است كه نسبت به اين مسئله حساسيت نشان دهند و مسئولان را وادار كنند تا وجهه اين اسطوره ملي به اين شكل در ذهن نسل امروز نقش نبندد. همچنين دولت نبايد اجازه دهد چهره اين اسطوره فرهنگي ما به دست متكديان جامعه از بين برود. متوليان جامعه بايد از يك سو جلوي اين پديده را بگيرند و از سوي ديگر به دنبال چاره‌سازي براي اين مسئله باشند.

درآمد بالا تنها انگيزه حاجي فيروزها

رضا جهانگيري معاون رفاهي و خدمات شهرداري درباره طرح جمع‌آوري اينگونه متكديان مي‌گويد:حوزه سازماني شهرداري نمي‌تواند به‌طور مستقيم با چنين افرادي برخورد قانوني داشته باشد. تنها در صورتي كه به تكدي‌گري بپردازند مي‌توانيم آنها را تحويل مقام قضايي دهيم. در طرح ويژه نوروز كه مخصوص جمع‌آوري متكديان خياباني است اين مسئله نيز در نظر گرفته شده است. جهانگيري ادامه مي‌دهد:هر شهروندي در هر پوشش و لباسي كه در معابر به تكدي‌گري بپردازد به جرم متكدي تحويل مقامات قانوني مي‌شود.

او درباره فعاليت گروهي اين افراد در مناطق مختلف مي‌گويد: چنين باندهايي به راحتي قابل شناسايي و پيگيري هستند و پليس اقدامات شناسايي آنها را پيگيري خواهد كرد. او درباره درآمدهاي اين افراد از راه‌هاي مختلف تكدي‌گري مي‌گويد: تكدي‌گري در شهر تهران رفتار بسيار پردرآمدي است و اين انگيزه افراد را بالا مي‌برد تا حتي شده از شهرهاي ديگر به تهران بيايند و چنين رفتاري را انجام دهند. او همچنين درباره قوانين برخورد با اين افراد مي‌گويد: متاسفانه با وجود جرايم سنگيني كه براي اين افراد در نظر گرفته شده اما به محض آزادي دوباره به اين كار رو مي‌آورند و در معابر حاضر مي‌شوند. اين مسئله برخوردهاي قانوني جدي‌تر و بازدارنده‌تري را مي‌طلبد.

۱۳۹۲/۱۲/۱۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...