نسخه چاپی

خاطرات نمایندگانِ مجلسِ خوشحالِ من

عکس خبري -خاطرات نمايندگانِ مجلسِ خوشحالِ من

پوريا عالمي در مطلب طنزی در روزنامه اعتماد نوشت:

حداد عادل گفت: «دستت رو بذار تو دستم/ مي خوام برات رييس شم / بذار همه بدونند من واسه تو چي هستم.»

كوچك زاده گفت: «پس اون كيه كه روي صندلي رياست نشسته؟ مگر لاريجاني نيست؟»

حداد در اين لحظه زد زير خنده و كوچك زاده را با دست نشان داد و گفت: «غش غش غش... عجب جوك باحالي گفتي. كلي خنديدم.»

باهنر گفت: «جوك كدومه؟ اوناهاش.»

حداد گفت: «پس جوكش رو نشنيدي. به قول ستون كاناپه يك روزي لاريجاني، جوادشون نه، علي شون داشت مي رفت كه... غش غش... داشت مي رفت كه... يك مرتبه...»

اينقدر خنديد كه حرفش را نتوانست تمام كند.

لاريجاني از ميكروفن رياست گفت: «اون عقبي ها حال مي كنند؟ عيبي نداره، ولي نظم مجلس را به هم نزنند.»

باهنر گفت: «با ما بودها. هيييس.»

حداد گفت: «يك طوري برخورد كنيد انگار صدايش را نشنيديد. اصلامن كه صدايي نشنيدم. به روي خودتان نياوريد. بياييد نخودي بخنديم.»

كوچك زاده لاريجاني را با دست نشان داد و گفت: «ولي همه بلندگوها صداش رو پخش كردها.»

حداد گفت: «من كه نشنيدم.»

لاريجاني گفت: «برادرا توي راي گيري شركت نمي كنند عيب نداره، منتها يا بلند بگويند همه با هم بخنديم يا نخودي بخندند كه نظم مجلس به هم نخورد.»

حداد گفت: «هيييس. فكر كنم شناسايي شديم.» كوچك زاده گفت: «من بگم؟»

حداد گفت: «هيييس.» لاريجاني گفت: «بوگو.»

كوچك زاده گفت: «آقاي حداد داشت يه جوك تعريف مي كرد... مي گفت آقاي لاريجاني، جوادتون نه، خود شما، يك روز داشتيد مي رفتيد كه غش غش غش...»

حداد گفت: «غش غش...» پايداري ها همه با هم گفتند: «يوها ها ها...»

حاميان دولت همه با هم گفتند: «غش غش غش...»

تلفن ابوترابي و رسايي و زاكاني زنگ زد، آقاي احمدي نژاد گفت: «الو... الو... صدا خنده تون مياد... اگه داريد شوخي مي كنيد من خودم رو برسونم...»

حداد چشم و ابرو آمد كه: «بهش سلام برسون... بگو حداد عادل تركونده.»

مطهري غر و لند كرد كه: «الان نتركاندي كه. آن موقع كه با مرتضوي صحبت كردي و گفتي قرار است استعفا بدهد تركاندي. اينكه چيزي نيست.»

حداد گفت: «اين مطهري دور دومي است... يك طوري برخورد كنيد انگار صداش رو نشنيديد. اصلامن كه صدايي نشنيدم. به روي خودتان نياوريد...»

مطهري به لاريجاني گفت: «ديدي، داماد جان، ديدي؟»

لاريجاني دستش را زده بود زير چانه، غبغب را باد كرده بود و مبهوت و حيران غرق تماشاي اين معركه بود. گفت: «بايد اين كرسي هاي نمايندگي رو جمع كنند، جاش كاناپه بگذارند. همه كاناپه واجبيم.»

۱۳۹۱/۲/۱۹

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...