نسخه چاپی

بازگشت دیرهنگام پشت میله زندان!

اولین روز از بهشت ترین ماه سال اردیبهشت بود كه با بهشتی دیگر یعنی ولادت حضرت زهرا (س) و روز زیبای مادر و زن قرین شده بود و به ندامتگاه نسوان شهر ری رفتیم.

به گزارش نما به نقل از ایرنا بازدید از زندان و واحد اشتغال زندان ها از اقدامات بنیاد تعاون زندانیان در راستای اهمیت امر اشتغال در زندان است.

البته با هماهنگی بنیاد تعاون زندانیان قرار بود اسفند ماه سال گذشته از ندامتگاه نسوان شهر ری بازدید و از وضعیت اشتغال زنان مددجو بازدید و گزارش تهیه کنیم.

به هرحال قرعه به این روز فرخنده افتاد تا هم کار آنها را از نزدیک مشاهده کنیم و هم توانسته باشیم روز مادر و زن را به برخی از این مادرانی که چشم به راه فرزندانشان برای ملاقات هستند، تبریک بگوییم.

ما به عنوان خبرنگار و عکاس ایرنا چون مسیر را بلد نبودیم دیرتر از بقیه به ندامتگاه رسیدیم .

ندامتگاه کمی آن طرف تر از پلیس راه قرچک بود در یک محوطه ای بزرگ. جمعیت بسیاری در بیرون از محوطه برای رسیدن زمان ملاقات با نزدیکانشان منتظر نشسته بودند؛ ما از درب بزرگ سفید رنگ وارد زندان شدیم و وسایلمان را برای بازرسی تحویل دادیم و به سمت حیاط اصلی رفتیم.

جایی که پشت دیوارهای بلند آن شهر را به سختی می توانستی ببینی ! حیاطی که گویی بیشتر شبیه برهوت بود؛ حیاط وسیعی که جز خس و خاشاک چیزی در آن به چشم نمی خورد و تازه باورم شد که وارد محوطه زندان شده ام.

به اتاق مدیریت رفتیم؛ مدیر عامل بنیاد تعاون زندانیان در جمع خبرنگاران از فعالیت های انجام شده توسط این بنیاد برای اشتغال زندانیان سخن می گفت.

رحیم مطهرنژاد گفت: 130 خانم مددجو در این زندان مشغول کار هستند که عمدتا در بخش های خیاطی، بافت تابلو فرش ، سر دوزی و غیره فعالیت می کنند.

وی فراهم کردن اشتغال برای زندانیان را بالاترین خدمت به این قشر عنوان کرد.

پس از این نشست و کمی استراحت به محوطه کارآموزی و اشتغال رفتیم و در ادامه از پله های به رنگ آبی تیره که به تازگی رنگ شده بود و هنوز بوی رنگ را می توانستی حس کنی، بالا رفتیم.

در سالن ورودی، نمایشگاهی از آثار زندانیان به نمایش درآمده بود و البته برخی آثار به زندانیان استان های دیگر مانند اصفهان تعلق داشت.

وارد کارگاه خیاطی شدیم زنان مددجو در هفت ردیف هفت تایی پشت چرخ های صنعتی نشسته بودند؛ زن جوانی که در ردیف دوم از صف جلو نشسته بود، نگاهم را به سمت خود کشاند.



** شیشه را در زندان ترک کردم

این زن که قبل از ورود به زندان شیشه مصرف می کرد و برای تامین مواد دست به فروش مواد مخدر زده بود و به همین دلیل مدتی است در زندان به سر می برد، گفت: از ساعت 9 صبح تا ساعت 14 در اینجا کار می کنم.

وی ادامه داد: 4 ماه است که در زندان هستم و در زندان سیگار و مصرف شیشه را کاملا ترک کرده ام.

این خانم جوان که مطلقه بود، بیان کرد: فرزند شش ساله دارم که نزد همسرم است. جالب تر اینجا بود که این زن جوان با وجود حبس، مطالعه هم می کرد.

او گفت: در اوقات بیکاری کتاب می خوانم و بیشتر کتاب های تاریخی مطالعه می کنم.



**دوست دارم بعد از آزادی سر کار بروم

خانم جوانی که طبق گفته های خودش با دوستش مجردی زندگی می کرد و برای تهیه موادمخدر از وسایل دوستش دزدی کرده بود، مورد دیگری بود که با او هم صحبت شدم.

او اشتغال در زندان را خوب توصیف کرد و گفت: دوست دارم بعد از آزادی از زندان هم سرکار بروم تا بتوانم از عهده مخارج زندگی خود بربیایم.

این خانم که در حال زدن سرنخ پارچه های دوخته شده بود، ادامه داد: مدت دو ماه است که در اینجا مشغول کار هستم و بزودی نیز آزاد می شوم.



**اشتغال برای زندانیان را گسترش دهید

در ادامه این گفت و گو در کنار یک زن آذری زبان نشستم او که مطلقه و به جرم حمل مواد مخدر به حبس ابد محکوم شده، با اظهار پشیمانی از کاری که انجام داده است، گفت: دو سال و نیم است که در حبس هستم و در اینجا کار می کنم.

وی ادامه داد: اگر کار و اشتغال در زندان را بتوانند گسترش دهند، خیلی خوب است و علاوه بر حقوقی که دریافت می کنیم، اوقات بیکاری مان نیز پر می شود.



**روزی 10 شلوار می دوزم

این بار زن خیاطی که چرخ های خیاطی را نیز تعمیر می کند، سر صحبت را باز کرد و گفت: به جرم حمل مواد مخدر به 15 سال حبس محکوم شده ام که سه سال آن را در این ندامتگاه سپری کرده ام.

وی ادامه داد: این سه سال را در کارگاه خیاطی مشغول کار هستم و هر روز به طور متوسط 10 شلوار می دوزم.

این خانم علاوه بر این از مسوول خیاط خانه زندان تعمیر چرخ را هم آموخته و در کنار خیاطی چرخ های دوستانش را در صورت نیاز تعمیر می کند.



**فرزندانم بعد از ازدواج تنهایم گذاشتند

کم کم داشتیم از سالن خیاطی بیرون می آمدیم که نگاه پر از غم مادری حدود 60 ساله مرا به سمت خود کشاند و با وجود اصرار ماموران زندان که باید از سالن بیرون بروم، ماندم و کمی با این مادر صحبت کردم.

وی با گفتن قصه سالهای تنهایی اش، انگار با زبان بی زبانی از فرزندانش گلایه داشت؛ چرا که بعد از ازدواج شان این پیرزن را تنها گذاشتند.

این مادر گفت: وقتی که فرزندانم تنهایم گذاشتند برای امرار معاش مواد مخدر حمل می کردم که با 70 گرم مواد مخدر مرا گرفتند.

او افزود: قبلا یک بار به خاطر بی سرپرست بودن مشمول عفو قرار گرفتم اما ظاهرا به دلیل حمل بیش از 30 گرم مواد مخدر عفو نشدم.

وی حتی گفت که در روز مادر فرزندانش برای تبریک این روز به دیدنش نیامدند و تماسی حتی با او برقرار نکردند.

به هر حال از سالن خیاطی گذشتم، عقب تر از بقیه؛ به سالن بافت تابلو فرش رفتیم. خانم های مددجو در حال بافتن تابلو فرش بودند.



**هم در دارالقران بودم و هم تابلو فرش می بافتم

روی صندلی، صندلی که چه عرض کنم تخته چوبی که یک مددجوی تابلوفرش باف روی آن نشسته بود در کنارش آرام نشستم.

تا فهمید خبرنگارم درد دل هایش را شروع کرد: 13 سال پیش از همسر اولم جدا شدم و چند مدت پیش صیغه موقت مردی معتاد شدم که برای تهیه مواد خود مرا وادار به شراکت در دزدی کرد.

او ادامه داد: حین سرقت ما را دستگیر کردند و البته همسرم که هم اکنون در زندان است، شهادت داد که خودش این کار را کرده است.

این زن که همراه با صحبت ، چشمانش نیز با اشک حرف می زدند، افزود: 9 ماه است که بلاتکلیف در زندان هستم، نه شاکی دارم نه رد مال.

او که در حال بافتن تصویر حضرت مریم (س) بود، گفت: در این ندامتگاه هم به دارالقران می رود و سوره های کوچک قرآن را حفظ و هم در قسمت تابلو فرش بافی فعالیت می کنم.



**در زندان تحصیلاتم را ادامه دادم

در ادامه با خانم جوان دیگری که گویا تحصیلکرده بود و پشت دار تابلوفرش نشسته بود، همکلام شدم که گفت: به جرم صدور چک بی محل در زندان هستم.

وی که تنها دختر مجردی بود که با او هم صحبت شدم، ادامه داد: وقتی وارد زندان شدم کارشناس حقوق بودم که در همین جا به تحصیلاتم ادامه دادم و هم اکنون در رشته حقوق در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شده ام.

این حقوقدان با اشاره به اینکه در اوقات بیکاری مطالعه می کند، گفت: مطالعه کردن را دوست دارم و امیدوارم بعد از آزادی بتوانم در رشته تحصیلی خودم مشغول به کار شوم.



در این ندامتگاه زنانی نیز بودند که ادعا می کردند در 11 سالگی به خانه بخت رفته و با وجود اینکه تازه 20 ساله هستند یک بچه 7ساله دارند.

جالب تر اینجاست که اکثر این زنان مددجویی که با آنها صحبت کردم مطلقه بودند و از بین این افراد نیز تقریبا 90 درصدشان به همراه یک مرد در حمل مواد مخدر یا سرقت دستگیر شده اند.

عقربه های ساعت چه زود چرخیدند و ظهر را به خبرنگاران نشان دادند، دیگر باید زندان را ترک کرده و به محل کار برمی گشتیم.

هنگام برگشت هر دو قدمی که به جلو برمی داشتم، سرم را برمی گرداندم و دوباره به محیط زندان نگاه می کردم و با خود می گفتم کاش شرایط بانوان جامعه ما طوری بود که این زنان با این روحیه لطیف به جای همراه شدن با اوباش و فروش مواد مخدر و سرقت و گرفتار شدن در این بند، در خانه کنار خانواده خود زندگی می کردند و سایه پرمهر مادری را بر سر فرزندانشان می گسترانیدند.

از لیلا اسماعیل نژاد

۱۳۹۳/۲/۱۵

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...