نسخه چاپی

دستور پخت غذا به روش چوچانگ!

یك‌جوری اسمش را می‌گوید كه من نمی‌توانم تلفظش كنم. اینجا او را ماهان صدا می‌كنند. ایران و ایرانی‌ها را دوست دارد و به غیر از ایران به امارات، سنگاپور و مصر رفته است و قرار است همین تابستان به اروپا برود.

به گزارش نما به نقل از مجله زندگی ایده آل یک‌جوری اسمش را می‌گوید که من نمی‌توانم تلفظش کنم. اینجا او را ماهان صدا می‌کنند. ایران و ایرانی‌ها را دوست دارد و به غیر از ایران به امارات، سنگاپور و مصر رفته است و قرار است همین تابستان به اروپا برود. بعد از پایتخت هم به او پیشنهاد بازی در سریال‌های دیگر شده است اما هنوز قراردادی نبسته است. یک روز بهاری با او به گفت‌وگو نشستیم و حسابی گپ زدیم. همه بچه‌های گروه را دوست دارد. علریضا خمسه سر صحنه برای او شعر می‌گفت و محسن تنابنده با او شوخی می‌کرده است. با ریما رامین‌فر و نسرين نصرتي خیلی حرف دارد بزند. یک بار سر صحنه احمد مهرانفر از او پرسیده آیا حاضر بوده با ارسطوی واقعی ازدواج کند؟ و ماهان جواب داد که نه!

از احوالات ایران خبر ندارم

حالا از زبان خودش: خیلی تصادفی برای بازی در سریال پایتخت انتخاب شدم. سفارت چین همیشه به چینی‌هایی که در ایران زندگی می‌کنند، کار پاره‌وقت معرفی می‌کرد. روزی از همان‌جا با من تماس گرفتند و به من گفتند یک سریالی احتیاج به بازیگر چینی دارد. در دفتر آقای سیروس مقدم قرار گذاشتیم و تست دادم و بعد از آن صحبت کردیم و ناهار خوردیم و عکس گرفتند. بعدا شنیدم عکس مرا برای آقای اسکندری فرستادند و من از هیچ چیزی خبر نداشتم. 3 نفر برای بازی در سریال معرفی شده بودند که آقای مقدم مرا از بین 2 نفر دیگر انتخاب کرد اما آن موقع من هیچ چیزی از بازیگری نمی‌دانستم. در ایران یک خارجی مانند یک فرد کور و کر است و نمی‌دانیم اطراف ما چه اتفاقی می‌افتد. علاوه بر اینکه من همیشه با یک گروه خارجی معاشرت می‌کنم و از خیلی از خبرهایی که در ایران رخ می‌دهد هیچ خبری نداریم!

گفت و گو با چوچانگ پایتخت

فیلم‌های ایرانی را نمی‌فهمم

چند وقت پیش 2 فیلم «استرداد» و «تنهای تنهای تنها» را دیدیم اما هیچ‌چیز از داستان نفهمیدیم. آخرش را نفهمیدیم. متوجه شدیم تمام تماشاگران آخر فیلم غمگین شدند و خیلی‌ها گریه کردند و ما اصلا نمی‌دانستیم آنها چرا ناراحت شدند؟! ما با هم شوخی می‌کردیم و می‌خندیدیم. یکی برگشت از ما پرسید که چرا می‌خندید؟ ما هم جواب دادیم که آخر داستان را متوجه نشدیم.

در ایران معروف​ترم

در ایران بیشتر از چین معروف هستم. در خیابان که می‌روم مردم خیلی مرا دوست دارند. چند روز پیش یکی از دوستان چینی‌ام عکس مرا در روزنامه دیده بود و به من زنگ زد که چرا به ما نگفتی که قرار است در یک سریال بازی کنی؟ اگر ما می‌فهمیدیم، دوست داشتیم در فیلم بازی کنیم. آنها فارسی بلد هستند و حالا به پکن برگشتند. از همانجا به من زنگ زد و گفت چقدر فرصت خوبی داشتی. کمی به من حسودی‌اش شد. پیشنهاد دادند که گروه فیلمبرداری به پکن بروند اما باید او هم در فیلم بازی کند.

دستور پخت غذا به روش چوچانگ!

برای چینی‌ها غذا خوردن هم خیلی مهم نیست. همه‌چیز می‌خورند مثل لباس پوشیدن. برای ما فرقی نمی‌کند چه لباسی بپوشیم یا چه غذایی بخوریم. فقط سیر شدن اهمیت دارد. زندگی من هم مانند چینی‌های دیگر است. هیچ اهمیتی ندارد که چه غذایی بخورم. راستش را بگویم آشپزی هم بلد نیستم. همه سبزیجات را با هم مخلوط می‌کنم یک روغن رویش می‌ریزم و یک عالمه ادویه می‌زنم و می‌خورم. شما نمی‌توانید بخورید اما من دوست دارم. غذا در زندگی من مهم نیست. 4 سال و نیم است که اینجا زندگی می‌کنم. هر روز به رستوران می‌روم. اگر از من بپرسید کدام بهتر است را نمی‌دانم فقط مهم است که غذا داشته باشد(خنده). اما چینی‌ها تنوع غذایی‌شان زیاد است. درست به اندازه تعداد موهای شما ما غذاهای مختلف داریم. اگر بتوانی موهایت را بشمری می‌توانی بگویی چینی‌ها چند نوع غذا دارند. همه‌چیز می‌خوریم. چند روز پیش جوجه بلدرچین خریدم و نمی‌دانستم چطور باید درست کنم، فقط آب ریختم و یک عالمه ادویه. فکر کنم خوشمزه شده بود.

گفت و گو با چوچانگ پایتخت

غذای ترش دوست ندارم

غذاهای ایرانی را خیلی دوست دارم. دیزی و کله‌پاچه خیلی دوست دارم. شنیدم که خیلی از ایرانی‌ها این دو غذا را اصلا دوست ندارند اما من خیلی دوست دارم اما غذایی هست به نام کشک بادمجان. یک چیزی در این غذا هست، به نام کشک. اصلا نمی‌توانم مزه‌اش را تحمل کنم. فقط کشک را دوست ندارم. آش رشته هم خوردم اما گفتم فقط پیاز و سیر داغ رویش بریزند. آش‌های ترش هم دوست نداشتم. ما چینی‌ها غذاهای ترش دوست نداریم اما آلمانی‌ها و ایرانی‌ها به مزه‌های ترش علاقه دارند. در یک مقاله آلمانی خواندم آنهایی که مزه‌های ترش را دوست دارند آدم‌های شادی هستند. ما چینی‌ها بیشتر آدم‌های ساکتی هستیم.

مغزم نیم‌روز کار می‌کند

اینجا زبان و ادبیات فارسی می‌خوانم و به نظرم فارسی خیلی سخت‌تر از چینی است. من هیچ‌وقت بعدازظهر‌ها کاری انجام نمی‌دهم، چرا که آن موقع دیگر مغزم کار نمی‌کند! به خاطر خستگی زیاد است. همیشه با زبان خارجی حرف می‌زنم، حتی در خانه هم با چند خارجی دیگر زندگی می‌کنم یا باید فارسی صحبت کنم یا انگلیسی. به همین خاطر عصر که می‌شود دیگر هیچ چیزی متوجه نمی‌شوم و مغزم تعطیل می‌شود. مغزم فقط نیم‌روز کار می‌کند (خنده). در چین که بودم بیشتر درس می‌خواندم و حدود یک‌سال معلم انگلیسی دبیرستان بودم و چند سال هم کارهای مختلف انجام می‌دادم. مترجم انگلیسی بودم. در سی‌سی‌تی‌وی، مجری برنامه‌های تفریحی بودم. زیاد کار نکرده بودم. به ایران که آمدم بیشتر از قبل کار کردم به عنوان مترجم شرکت‌های مختلف چینی.

ایرانی‌ها میانه خوبی با اعداد ندارند

هنوز قراردادی با من بسته نشده اما پیشنهاد برای بازی در یک سریال به من شده است. تا زمانی که قراردادی بسته نشده، نمی‌توانم بگویم که قرار است بازی کنم. من بازی کردن را خیلی دوست دارم. ایرانی‌ها خیلی هنرمند هستند. بیشتر به رنگ و هنر توجه می‌کنند اما در بین چینی‌ها این احساس خیلی کم است. بیشتر ایرانی‌ها موسیقی بلد هستند، می‌دانند چه رنگ‌هایی را با هم هماهنگ کنند.

چینی‌ها ریاضی‌شان خیلی خوب است اما ایرانی‌ها میانه خوبی با اعداد ندارند. همیشه وقتی وارد یک مغازه می‌شوم، اگر مغازه‌دار بخواهد 2 عدد دورقمی را با هم جمع بزند، سریع از ماشین حساب استفاده می‌کند در صورتی‌که در چین ما خیلی سریع ذهنی این کار را انجام می‌دهیم. ایرانی‌ها بیشتر آدم‌های هنرمندی هستند و فکر می‌کنم از همان موقعی که ایرانی‌ها به دنیا می‌آیند، موسیقی بلد هستند و چینی‌ها هم از همان اول ریاضی‌شان قوی است. این تفاوت بین 2 کشور است. چینی‌ها خیلی بدسلیقه هستند. نمی‌دانند چطور لباس‌های‌شان را انتخاب کنند. چینی‌ها به اقتصاد و بیزینس علاقه دارند.

۱۳۹۳/۳/۳

نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...