نسخه چاپی

نگاهي به برنامه هفت

دوبار تكرار می‌شود نخست در قامت تراژدی و دیگری در قامت كمدی

عکس خبري -دوبار تکرار مي‌شود نخست در قامت تراژدي و ديگري در قامت کمدي

شخصیتها و شاخص‌های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در لفافه قدرت نرم رسانه و پس نقابی از آداب دانی و ظاهری دموكراتیك مشغولند بی آنكه حساسیت خاصی را برانگیزند، غافل از آنكه به تعبیر ماركس «تاریخ...

به گزارش نمانیوز، در برنامه هفت مورخ 8/12/91 گذشته اتفاقی رخ داد که تا حدودی آن را از دیگر برنامه‌های گذشته آن تمایز می‌بخشید و این تمایز بیش از هر چیز مدیون صراحت بیان جناب جیرانی در این برنامه بود. صراحتی که تا کنون این چنین به بیان و زبان در نیامده بود و البته در بطن خود از حقایق روشنی نسبت به برنامه هفت پرده برمی‌داشت. البته در همین جا لازم است تا از صراحت جناب جیرانی در این برنامه سپاسگزار باشم، از بابت اینکه برای یکبار هم که شده جسارت به خرج داد و حرف دل خود را بی هیچ پرده پوشی بیان کرد. کم نبودند آگاهانی که از همان ابتدا جهت‌گیری خاص و یک جانبه برنامه هفت را حدس زده بودند، اما جناب جیرانی توانسته بود با حزم و احتیاطی که در پیش گرفته بود و بیان استعاری و در لفافه و پرده پوشانه خود مانع تبدیل این حدس و گمان به قطعیت گردد. اما برنامه هفت این هفته آن حدس و گمان را توانست به قطعیت برساند.
قطعیتی ناظر بر اینکه برنامه هفت با پول و هزینه بیت‌المال و رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران(که در حقیقت امروزه تنها چیزی که نیست همان رسانه ملی! است)
تریبون رسمی شبه روشنفکران و «طبقه متوسط جدید» غربگرا در رسانه رسمی نظام جمهوری اسلامی است. همان قشری که دو دهه پیش از این سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی در پاسخ خود با عنوان تحلیل آسان» به «مسعود بهنود» و مقاله «در باره‌شان چنین گفته بود بگذارید صراحتاً بگویم که بنده به تحقیق ایمان دارم که غرب باوران این مرز و بوم نه تنها هنوز هم قدمی فراتر از آقای مستشارالدوله برنداشته‌اند بلکه بعد از یک صد و بیست و پنج سال، واقعیت این تقابلی را که مشارالیه بین «اصول قوانین فرانسه» و «کتاب شرع» تشخیص داده بود نیز نفهمیده‌اند و هنوز مصل پطر کبیر تصور می‌کنند با تراشین اجباری ریش‌های مسلمانان می توان «دروازه تمدن بزرگ غرب» را بر جامعه گشود.
چه باید کرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلاً مبانی تفکر ولایی ما را نمی‌فهمند و همه چیز را مثل کامپیوترهای لاشعور فقط همان طور می‌شنوند که برایشان برنامه‌ریزی شده است، چه کنیم؟ می‌گوییم «درد دین» می‌گویند «دموکراسی» می‌گوییم «ولایت» می‌گویند «واپس گرایی»؛ می‌گوییم «فقاهت» می‌گویند «مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان» ... و می‌گوییم:
آخر آقایان محترم! این ما هستیم که زیر علم آن سید بزرگ – روح الله موسوی – قیام کرده‌ایم، که عمامه‌ای سیاه داشت و عبا و قبا و لباده می‌پوشید و جز در یک مدت کوتاه هنگام تبعید در ترکیه، لباس پیامبر را از تن بیرون نیاورد... و نعلین می‌پوشید و از هر ده کلمه‌ای که می‌گفت، هر ده کلمه‌اش در باره دین بود و احکام دین و ولایت و فقاهت و تقوا و تزکیه و حتی برای یک بار هم نشد که دین را به صورتی متجددانه تحلیل و تفسیر کند و هر آنچه را که می‌خواست به ما بیاموزد با رجوع به امثال و حکمی بیان می‌کرد که از احادیث و روایات و تفسیر قرآن و زندگی انبیا و قیام امام حسین(ع) گرفته بود و حتی برای یک بار «آزادی» را جز در تلازم با استقلال و جمهوری اسلامی معنا نکرد و از استقلال همواره معنای عدم تعبد غیر خدا را مراد می‌کرد – که در تفسیر لا اله الا الله وجود دارد... و از جمهوری اسلامی نیز حکومتی ولایی را در نظر داشت که قانون اساسی آن نه از قوانین فرانسه که از قرآن و سنت گرفته شده و نهادهای آن، بلا استثناء چون امقاری که بر گرد شمس ولایت فقیه نظام یافته‌اندف زمینه را فقط و فقط برای حکومت شرع فراهم می‌آورند و شرع را نیز درست همان طور معنا می‌کرد که فقهای سلف کرده بودند و علی الرسم القدیم باز هم حوزه‌های علمیه را به فقه جواهری دعوت می‌کرد ... و قس علی هذا... اینها تنها تصوری که از انقلاب دارند انقلاب فرانسه است و تنها تصوری که از حکومت دارند نیز همان اشکال مخالف حکومتهایی است که در دوران معاصر با رجوع به مکتب امانیسم پدید آمده است و اصلاض نمی‌توانند درکی از این معنا داشته باشند که انقلاب اسلامی با رجوع به باطن مدینه غایی اسلام به وجود آمده است نه با تاثیر پذیرفتن از انقلاب فرانسه و یا رجوع به ماکالیاولیسم که ذات فلسفه سیاسی تمدن غرب است. (آوینی، 1376،104 -105)
حکایت برنامه هفت و تفکر متولیانش نیز از چارچوب این تحلیل تاریخی بیرون نیست، نشان به این نشان که در دو برنامه قبل از آن جناب جیرانی دقیقاض بر پایه همین نوع نگرش، آقای کوشکی را با «ژدانف» (مفتش فرهنگی – ایدئولوژیک حکومت استالین) مقایسه کرد که البته خالی از شیطنت هم نبود. البته ما مخالف آزادی بیان نیستیم اما به شرط عدالت و اینکه ما هم به اندازه آقایان باید از این سفره سهم داشته باشیم و به اندازه همین آقایان در رسانه ملی تریبون داشته باشیم و دیگر اینکه این همه البته اقتضاء همان کشمکشی است که میان ما و این آقایان وجود داشته و دارد و این کشمکش ریشه‌اش در تفاوتهای عمیق تری است که طبیعت انقلاب اسلامی در مسیر تحقق دین در قالب یک نظام سیاسی و اجتماعی اقتضا دارد و این البته با مذاق آقایان جور در نمی‌آید. البته نکته مهمی که در این جا باید بر آن تاکید کرد این است که تعطیلی هفت هیچ گاه خواسته و مطالبه ما نیست و از آن حمایت نمی‌کنیم و آنچه برای ما مطالبه جدی است برابری ما و روشنفکران در آزادی بیان از تریبون هفت بوده است و مطالبه نامه رسانه‌های ارزشی نیز چیزی بیش ازاین نبوده است.
اما روی بحث ما در این نوشتار چیز دیگری است و قصد آن ندارد تا به کالبدشکافی این کشمکش تاریخی بپردازد. بلکه تنها قصد آن داریم تا اساس مدعیات جناب جیرانی را به عنوان نماینده و سخنگوی همان قشر کذایی تحلیل و نقد نمائیم و البته ناگفته نماند که جناب ایشان تعمداً صورت مسئله را نادرست طرح کردند تا از پیامدها و عواقب احتمالی آن بگریزند آنجا که مانیفست خود را این چنین اعلام کردند: «سینمای ایران الان گرفتار جناح‌بندی و دعواهای داخلی شده است که البته این دعوا ریشه در دعوای بزرگتری دارد که آن دعوای دو تفکر است. تفکری که منتسب به دولت است و در کنار دولت. تفکری که حالا معلوم شده از دولتی شدن سینما در تولید و پخش کاملا حمایت می‌کند و دنبال بازگشت به شیوه نظارت و ممیزی دهه شصت است. و تفکری که در مقابل این تفکر است. تفکری که با دولتی شدن تولید، پخش، اندیشه و بازگشت به دهه شصت مخالف است و اصلا خواهان کاهش تصدی‌گری دولت در عرصه سینماست. وواگذاری اداره سینما به صنوف واقعی نه صنوف جعلی، در چند ماه اخیر هفت به طور مشخص و روشن تفکر دوم را دنبال می‌کند و از این تفکر حمایت می‌کند و این کار را برای خوشامد هیچ جریانی انجام نمی‌دهد جز صلاح سینما.
حال آنکه اساساً صورت مسئله‌ای که عوامل برنامه هفت به دنبال جا انداختن آن بود، صورت مسئله غنا درستی است چه اینکه این که دعواهای روزهای اخیر در سینما و اعتراض متدینین و علما به سیاستهای مدیریت سینمایی کشور و همچنین برخی از فیلمهای روی پرده درگیری و دعوای دو تفکر است شاید درست باشد اما چه کسی گفته است که یک طرف ماجرا طرفداران سینمای دولتی‌اند و طرف دیگر طرفداران سینمای غیردولتی؟ صورت مسئله درستی که جناب جیرانی به عمد از گفتن آن طفره می‌روند این است که دو طیف موجود در سینما یکی طیف معتقدان به تفکر انقلاب اسلامی و امام و رهبری انقلاب هستند که خواستار تبدیل شدن سینما به رسانه‌ای برای ترویج آرمان‌های بزرگترین انقلاب بزرگ و الهی هستند و یکی دیگر طیف اقلیت شبه روشنفکرانی و قشری که علاوه بر اینکه اصولاً اعتقادی به آرمان‌های انقلاب اسلامی ندارند از بیشترین رانت دولتی بهره می‌برند و حتی چشم دیدن تولید یک فیلم انقلابی یا بازی یک بازیگر در این چنین فیلمهایی را هم ندارند. مسئله این است که اگر دو تفکر هم در دو طرف این درگیری باشند این دو تفکرند، نه دو گروه جعلی طرفداران سینمای دولتی و مخالفان سینمای دولتی.
اما سخن مهمی که مابین جیرانی و ده نمکی رد و بدل شد عبارت بود از اینکه:
جیرانی: آقای کوشکی در صحبت‌هایشان صحبت از متدینین کردند خب این درصد متدینین دغدغه‌مند که همیشه معترض‌اند چند درصده؟ با ما بگویید متدینین چه کسانی هستند؟ الان سیب و سلما اکرانه، 70 هزار تومان، 20 هزار تومان، سی هزار تومان فروششه. خب این فیلمیه که مطابق با یکسری آرمانهای دوستان هست. خب چرا این متدینین نمی‌آیند؟ این متدینین کجایند؟ این تعبیر متدینین را باید باز کنیم.
ده نمکی: اینها هم که می‌روند سینما سالن‌ها را پر می‌کنند متدین‌اند.
جیرانی: بله اینها جمله مخالفین سینما و مخالفین فیلم هستند.
ده نمکی: اینها مخالف سینما نیستند، نقد دارند روی برخی فیلمها. نقد داشتن روی برخی فیلمها به معنای مخالفت با سینما نیست. شما نمی‌توانید دسته‌بندی کنید که کسانی که فیلم من را دیدند متدین‌اند و کسانی که جدایی را دیدند متدین نیستند.
جیرانی: همه مردم ما تا حدی متدین هستند. من می‌خواهم این کسانی که دوستان در مقاله‌هایشان می‌نویسند «ما متدینین» این ما را مشخص کنم. خودت هم می‌نوشتی.
ده نمکی: ایران تهران نیست. تهران هم فقط بالا شهر نیست.
جیرانی: و بالا شهر هم سه درصد نیست.
جیرانی: آقای کوشکی گفتند از ونک به بالا سه درصد.
جیرانی: آقای کوشکی گفتند از ونک به بالا سه درصد، اگر از ونک به بالا سه درصد بود این همه برج ساخته نمی‌شد این همه ماشین وارد نمی‌شد این همه لباس فروشی‌های متعدد در بالای شهر ایجاد نمی‌شد این یعنی سرمایه‌گذاری اینقدر گسترش پیدا کرده.
ده نمکی: این استدلال غلطه الان در آمریکا وقتی بحث وال استریت می‌شود می‌گویند یک درصد در برابر نود و نه درصد.
جیرانی: این البته تیتر روزنامه‌های ماست!
ده نمکی: نه حرفهای آنهاست که می‌آید در روزنامه‌های ما تیتر می‌شود. روزنامه‌های ما اگر اینقدر عرضه داشتند که برای آمریکایی‌ها تیتر بسازند که مشکل نداشتیم. اینها هر روز در تلویزیون‌هایشان دارد پخش می‌شود. توزیع نابرابر ثروت در جامعه هست. آن بحث هزار فامیل را که زمان شاه طرح می‌کردیم، ممکنه الان شده باشد ده هزار یا صد هزار فامیل.
جیرانی: طبقه جدید متوسطی که از نظر فکری یکجور دیگر زندگی را می‌بیند در این جامعه حضور دارد ولی یک جور دیگر زندگی می‌کند چه کار کنیم این را؟
ظاهراً قرار است که روشنفکران همیشه پشت چیزی پنهان شوند و حرفهای خود را بزنند و از اینکه بدون سنگر گرفتن پشت چیزی سخن بگویند ابا دارند، یکبار پشت مشروطه یکبار پشت ملی شدن نفت یکبار پشت دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و ظاهرا اکنون هم قرار بر این است که شعار «طبقه متوسط جدید» سنگر جدید آقایان باشد. در باره اینکه «طبقه متوسط جدید» چیست و ناظر بر چه اقشاری است حرف بسیار است که انشاءالله در آینده به آن خواهم پرداخت اما مسئله این است که شبه روشنفکران وطنی امروزه در پناه این سنگر پنهان شده و حرفهای خود را می‌زنند. همان گونه که رسانه‌های دیگرشان چون شرق، شهروند امروز، آسمان و مهرنامه چنین می‌کنند. از کار ویژه‌های این جریان از شبه روشنفکران ایرانی یکی هم ملکوت ساختن مخالفینشان است که نمونه آن در هفت اتهام بزرگ و غیر اخلاقی ژدانف به دکتر کوشکی بود. جالب آنکه کوشکی خود همیشه از چهره‌های منتقد ارزشی دولت احمدی نژاد بوده است و این اتهام جز یک انگ زنی غیر اخلاقی چیز دیگری نیست.
اما پرسش اصلی این است که چه ضرورتی موجب شد تا جیرانی این گونه نقاب از رخ برگیرد و بی مهابا به عنوان نماینده آشکار شبه روشنفکران طبقه متوسط سکولار سخن بگوید؟ به نظر می‌رسد که همان ضرورت و هراسی که روشنفکران طبقه متوسط سکولار و نخبگانش را وادار نمود تا در مقابل رویکرد اسلامی شدن و بومی‌گرایی علوم انسانی نظام، ماه نامه «مهرنامه» را راه اندازد موجب شد تا برنامه هفت پرده از رخ برگیرد. هراس از باز تولید سرمایه اجتماعی و گفتمانی انقلاب اسلامی بر همین اساس، هراس هفت نیز از رویکرد جدید سینمای انقلاب اسلامی در باز تولید نسلی نو و آثار نوین قابل اعتنا در حوزه سینما (چون قلاده‌ها، اخراجیها، ملک سلیمان و..) که توانسته‌اند جهش خوبی در سینمای انقلاب پدید آورند می‌باشد. راز بایکوت مطلق جریان حدی و خوش آتیه سینمای انقلاب اسلامی چون جشنواره عمار، جشنواره فیلمنامه نویسی انقلاب و... در برنامه هفت را نیز باید را در این حقیقت جستجو کرد. نشانه‌های روشنی که جهت‌گیری سیاسی جیرانی و برنامه‌اش را به خوبی برملا می‌کند.
حال با این توضیح، استعاره مقایسه نیروهای منتقد و فکری ارزشی با ژدانف قابلیت ایضاح می‌یابد. استراتژی غایی چنین رویکردی از ملکوک‌سازی، ایجاد حصاری آهنین اما نامرئی برای حفاظت از سرمایه‌های اجتماعی و گفتمانی طبقه متوسط جدید سکولار و شبه روفنشکران و در مقابل ایجاد سدی آهنین در مقابل باز تولید سرمایه اجتماعی و گفتمانی انقلاب اسلامی درحوزه رسانه و سینما است. هراسی که موجب می‌شود تا هم ایشان متکی بر قدرت نرم رسانه ای و تبلیغاتی خود گوبلزوار سیاست ملکوک سازی و ترور «اشخاص، شخصیتها و شاخص‌ها»ی انقلاب اسلامی را در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه را تواماً در پیش گیرند. امروزه در جبهه شبه روشنفکران طبقه متوسط سکولار کم نیستند کسان و محافلی که بی هیچ هراسی از نظام جمهوری اسلامی با تأسی به روشهای تخریبی گوبلز، ژدانف و مک کارتی به ترور اشخاص،شخصیتها و شاخص‌های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در لفافه قدرت نرم رسانه و پس نقابی از آداب دانی و ظاهری دموکراتیک مشغولند بی آنکه حساسیت خاصی را برانگیزند، غافل از آنکه به تعبیر مارکس «تاریخ، دوبار تکرار می‌شود نخست در قامت تراژدی و دیگری در قامت کمدی».

منبع: هفته نامه 9 دی

۱۳۹۱/۲/۲۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...