نسخه چاپی

داعش به‌دنبال چیست؟

در شرایط كنونی ارتش آزاد هیچ جایگاهی در جبهه نبرد ندارد و امروز ارتش سوریه با داعش و النصره می‌جنگد. غیر از این دو كسی در جنگ مقابل ارتش سوریه و نیروهای مقاومت نیست.

به گزارش نما، مثلث آنلاین متن مصاحبه انيس نقاش با هفته نامه مثلث را بازنشر کرد که متن ان.

سوریه امروز با آنچه در آغاز بحران نامیده می‌شود چه تفاوت‌هایی دارد؟

تفاوت امروز و دیروز را باید در ارتباط مستقیمی ‌با تحولات سه سالی که از بحران سوریه می‌گذرد مورد ارزیابی قرار داد. به این معنی که برای درک واقعیت‌ها باید به ابتدای بحران سوریه بازگردیم؛ وقتی نا آرامی در این کشور شروع شد. از همان ابتدا بسیاری سعی کردند آنچه مثلا در تونس و مصر رخ داده است را در سوریه پیاده کنند. اما مساله‌ای که در سوریه با آنها متفاوت بود، من اسمش را گذاشته‌ام استراتژی دومینو، اینکه در سوریه از همان اول سرعت رفتن به سمت اسلحه بسیار زیاد بود. حتی از یمن که بحرانش زودتر از سوریه شروع شد، معارضین به سرعت به سمت اسلحه نرفتند. این مساله به این دلیل مهم است که در فرهنگ یمنی‌ها اسلحه جایگاه ویژه‌ای دارد، به صورتی که یک یمنی حداقل در خانه خود یک عدد کلت دارد و حتی بعضی از آنها دو یا سه سلاح را همزمان در اختیار دارند. وقتی در یمن بحران شروع شد، هیچ کس نمی‌گفت چرا ارتش به مخالفان حمله می‌کند یا برعکس؛ روزی 5 تا 10 یمنی در آن روزها کشته می‌شدند اما کسی معترض حکومت نمی‌شد. دلیلش در مقایسه با سوریه تبلیغات بود.
در رسانه‌ها، یمنی‌ها به آرامش و مطالبه از طریق گفت‌وگو دعوت می‌شدند اما در سوریه برعکس بود. در تبلیغاتی که می‌شد مردم حق داشتند از تظاهراتشان دفاع کنند، اگر اسلحه دارند، حق استفاده از آن را نیز دارند. خیلی واضح بود‌که گروه معارضین به‌دنبال اصلاح و تغییرات نظام در داخل سوریه به‌عنوان دموکراسی و اصلاح‌طلبی نیستند، بلکه به‌دنبال جنگ داخلی هستند؛ نه از سال اول بلکه از ماه اول در درعا. لکن جدا از اشتباهات نظام سوریه در مواجهه با معارضان، خود نظام سوریه نیز ابا داشت که تلفاتش را در تظاهرات‌های روزهای اول در درعا رسانه‌ای کند، به‌طور مثال در همان روزهای اول 16 نفر در درعا کشته شدند.

از نیروهای نظامی؟

بله، 16 نفر‌کشته شدند. نظام سوریه این‌ها را اعلام نمی‌کرد، چون فکر می‌کردند که این به نفعشان نیست. یعنی فکر می‌کردند‌که اگر اعلام شود که 16 نفر‌کشته شده‌اند به‌طور مثال نظام در موضع ضعف قرار می‌گیرد. یا در یک حمله به پنج اتوبوس نظامی، 140 نفر از سربازان ارتش سوریه کشته شدند. نظام سوریه به دلیلی که گفتم اینها را اعلام نمی‌کرد. از سوی دیگر نقش خارجی‌ها در بحران سوریه بسیار مهم بود. بعضی از کشورهای پشتیبان خارجی به‌شدت سعی در تسلیح معارضین داشتند. من از طریق یکی از دوستانم که تاجر اسلحه شکاری بود و معمولا از ترکیه به لبنان و سوریه این‌گونه اسلحه‌ها را وارد می‌کرد، اطلاع یافتم که در آن سال کل کارخانه‌های ساخت سلاح شکاری صد در‌صد تولیداتشان به سمت سوریه می‌رفت؛ این حجم از تسلیح کردن گروه‌های مسلح هزینه زیادی را در بر دارد. در آن زمان فهمیدم فرق بین سوریه و کشورهای دیگر‌که در آن انقلاب‌هایی رخ داده است این است که می‌خواهند در داخل سوریه یک شکاف قوی و جنگ داخلی ایجاد کنند. با گذشت زمان امروز این مساله دیگر امری بدیهی است و متاسفانه جنگ داخلی در سوریه رخ داده است.

شما از اشتباهات نظام گفتید. در آن زمان عده‌ای معتقد بودند که در واقع آنچه صورت می‌گیرد، منازعه نیروهای قدیمی ‌حزب بعث با جریان اصلاحی است که بشار اسد در این کشور شروع کرده است. اساسا در اوج گرفتن بحران سوریه این مساله چقدر نقش داشت؟

من این مساله را تاثیرگذار نمی‌دانم. مساله‌ای که در اینجا رخ داد سبقت توطئه از اصلاح‌طلبی بود. به این معنی که هرچه آقای بشار می‌خواست انجام دهد، نزد گروه‌های معارض ‌بی‌فایده شده بود. یادم است که روزهای ابتدایی بحران اعلام شد که قانون اساسی تغییر می‌کند و حزب بعث دیگر تنها حاکم نیست و احزاب دیگر می‌توانند به فعالیت بپردازند.

این در سوریه کار بزرگی بود؟

بله، این کار بزرگی بود. یادم است که دوشنبه این مساله اعلام شد. معمولا تظاهرات معارضین جمعه به جمعه بود، هر روز نبود. اما این دفعه چهارشنبه تظاهرات کردند و شعار سقوط نظام سر دادند. جالب است که دیگر از شعار اصلاح‌طلبی، تغییر قانون اساسی برای انتخابات و تعدد حزبی عبور‌کردند و فورا شعار اسقاط نظام را جایگزین کردند. وقتی شعار اسقاط نظام سر داده می‌شود، دیگر دیالوگ معنایی ندارد. در این شرایط شما نمی‌توانید موجی که ایجاد شده را مهار کنید. بنابراین این علائم مهم است؛ نظام برای اصلاح یک قدم به جلو می‌گذارد ولی مورد قبول قرار نمی‌گیرد. چرا؟ چون راهنمایشان یک چیز دیگر دستور می‌دهد. معارضین می‌گویند در سوریه کلی کشتار صورت گرفته است. بله، درست است اما در روزهای اول، درگیری‌ها حدود 50 تا 100 کشته به جای گذاشت. اما امروز سخن از 150 هزار نفر است. به نظر من گروه‌های معارض اسباب‌بازی برخی از قدرت‌های منطقه‌ای و غربی هستند.
در آن روزهای اول در مقطعی سخن از مذاکره شد ولی آنها حاضر به مذاکره نشدند، یعنی به آنها دستور رسید‌که قبول نکنند. به همین دلیل وقتی در حضور آقای فاروق‌الشرع دعوت به مذاکره شدند، حضور به هم نرساندند و به سمت حمله به نظام، ایجاد شکاف و جنگ داخلی در سوریه رفتند.
از نظر سنتی جامعه سوریه چگونه جامعه‌ای است؟ این سوال را از آن جهت پرسیدم که در واقع تظاهرات در شهرهای سنی‌نشین سوریه در حماء و... رخ داد. در دهه 80 هم سابقه تظاهرات در این مناطق وجود داشته است که آقای حافظ اسد آنها سرکوب کرد. آیا می‌شود گفت که یک آتش زیر خاکستری در این مناطق وجود داشت که 30 سال به آن دمیده شد و آتشش زبانه کشید؟

حرکت اول از حماء آغاز نشد. در شمال سوریه یعنی حماء و درعا تظاهرات‌های معمولی صورت می‌گرفت اما به‌طور مثال در حمص بیشتر از اسلحه استفاده شد تا مناطق دیگر. بگذارید من ماجرا را کمی بشکافم؛ بحران سوریه یک بحران وارداتی است. بسیاری از‌کارگران، تجار و... در‌کشورهای خلیج‌فارس 10 تا 15 سال است که مشغول کار هستند. این گروه معمولا به مساجد می‌روند، نماز می‌خوانند، مخصوصا نماز جمعه. شاید ندانید که وقتی در عربستان به چنین جلساتی می‌روید، با مباحثی مثل وهابیت مواجه می‌شوید. اسلام سوریه هم یک اسلام سنتی است که در ماهیت با اسلامی که در عربستان و برخی از کشورهای عربی وجود دارد در تضاد است. بهتر است بدانید‌که در سوریه 26 طایفه وجود دارد. یعنی یکی دوتا طایفه نیست و یک نوع تکثر مذهبی در این کشور حاکم است. بنابراین افکار وهابیت وقتی وارد جامعه معتقد به اسلام سنی – سنتی، می‌شود به تضاد می‌رسد. کسی که در کشورهای عربی کار می‌کرده با این افکار وهابی و پول زیاد به سوریه بر‌‌می‌گردد، در شهرک یا در دهاتی که زندگی می‌کند به‌عنوان یک چهره موجه از نظر مالی و عقیدتی تبدیل می‌شود. نکته بعدی اینکه قبل از آغاز بحران رابطه سوریه و عربستان رو به بهبود بود و این کشور به‌عنوان کمک‌های مذهبی به برخی از مشایخ مناطق کمک و کتاب‌هایی را میان مردم پخش می‌کرد. نظام سوریه جلوی این کار را نگرفت و متوجه نشد‌که این کار چقدر خطرناک است. نظام سوریه می‌گفت من لائیک هستم، دین به من ربطی ندارد، بنابراین صحنه را برای گروه‌های افراطی باز کرد، به این معنی که نه منع‌کرد و نه دخالت‌کرد، بنابراین اشتباه کرد.
بسیاری از معارضین نظام سوریه معتقد هستند که به دلیل در اختیار داشتن ارکان قدرت توسط علوی‌ها، راهی برای اهل سنت نبود. البته بسیاری نیز مساله بحرین و اکثریت شیعه را با اقلیت حاکم سنی مقایسه می‌کنند.

این دو قابل مقایسه نیست.
مساله تضاد طبقاتی در سوریه چگونه است؟

تضاد طبقاتی در سوریه واقعی است. در سوریه شما دو نوع تضاد دارید؛ تضاد افقی و تضاد عمودی؛ عمودی بین طوایف و افقی بین طبقات است. ماجرا از این قرار بود‌که تنها اقلیت مسیحیان از طبقات بالای جامعه هستند، غیر از آنها مثلا دروزی‌ها، علوی‌ها و اسماعیلی‌ها، همه اهل کشاورزی‌اند اما مالک زمین نیستند. بر این اساس وضع اقتصادی‌شان بسیار ناگوار بود، اما بعد از تحولاتی که در جامعه به‌وجود آمد، همه اینها به ارتش پیوستند، در دانشگاه تحصیل کردند و از لحاظ اقتصادی وضعیت‌شان تغییر‌کرد. این مساله یک توطئه سازمان‌یافته نبود، بلکه یک تغییر دموگرافی - تغییر طبقاتی- در سوریه رخ داده بود. این تغییرات زمانی شکل گرفت که اهل سنت که بیشترشان تاجران خرده‌پا بودند و هستند، در شهرهای بزرگ نشستند، به کسب و کار مشغول شدند و علاقه‌ای به پیوستن در ارتش نداشتند.

اکثریت ارتش سوریه از اقلیت‌های متعدد هستند؟

این نگاه نزد اهل سنت است. آنها می‌گویند اقلیت‌ها دست بالا را در‌کشور‌گرفته‌اند. طبیعی است این دموگرافی را تبدیل کنند به یک توطئه. البته در ارتش سوریه فاصله طبقاتی تا این حد نیست که در ارتش علوی‌ها در اکثریت باشند.
اما آمارها نشان می‌دهد‌که علوی‌ها در ساختار قدرت حضور جدی دارند.
نه. کل اقلیت‌ها تنها 30 درصد سوریه هستند و در ارتش شاید حدود 45 درصد حضور داشته باشند. مساله زمانی جدی شد که اکثریت سنی دید که اینها از نظر تحصیلی و بهتر‌شدن وضع اقتصادی‌شان برابر با آنها شده‌اند. در این میان اما آنچه در سوریه باید درک شود، حزب بعث است. حزب بعث، اساسا حزبی مافوق طبقات و اقلیت‌هاست و میان دروزی، علوی، سنی و مسیحی هیچ تفاوتی قائل نمی‌شود. واقعیت اصلی در سوریه، حزب بعث است نه علوی‌ها. هر‌کسی می‌گوید علوی‌ها، بدانید‌که به‌دنبال سوءاستفاده است. تشکیلات حزب بعث در هژمونی قدرت سوریه نقش اصلی را ایفا می‌کند، شخصا هر جای سوریه سفر‌کرده‌ام، اثری از حزب بعث را در آن منطقه مشاهده کرده‌ام. به نظرم طرح چنین مسائلی تقلبی است، چه آنکه بسیاری از افسران اهل سنت که من می‌شناسم در ارتش، علیه معارضه در حال جنگ هستند. می‌دانید به‌خاطر چه؟ به خاطر ناسیونالیسم. یعنی تفکرشان سنی و شیعی نیست. تفکرشان این است که من سوری و عربی هستم. در این تفکر علوی؛ سنی، دروزی و مسیحی تفاوتی با هم ندارند.

شما از حضور حزب بعث در ساختار قدرت سوریه سخن گفتید، در شرایط کنونی و پس از تغییر قانون اساسی، حزب بعث در چه شرایطی قرار دارد؟

حزب بعث از لحاظ قانونی تعدیل شده است اما اگر واقعیت را بگویم هنوز در ساختار قدرت سوریه حضور جدی دارد. در سوریه پس از حزب بعث یک خلاء قدرت شکل می‌گیرد، به صورتی که اگر این حزب وجود ندارد پس چه چیزی حضور دارد؟ هنوز بسیاری از کسانی که عضو حزب بعث هستند در ارکان نظام حضور دارند و کاری نمی‌شود‌کرد؛ برای آنها هیچ جایگزینی نیست.
شما از خلاء پس از تعدیل شدن حزب بعث گفتید چرا نظام سوریه اجازه نمی‌دهد‌که این خلاء با حضور احزاب و گروه‌های سیاسی در یک فضای مناسب و دموکراتیک برداشته شود؟
منظورم از خلا، خالی‌کردن میدان است. حزب بعث نمی‌تواند میدان را برای احزابی که از قدرت کافی برخوردار نیستند، خالی کند.

یعنی یک حزب قوی در سوریه وجود ندارد.

خیر. از نظر فکری هیچ حزب قدرتمند، حزبی که تفکر سیاسی و مانیفست داشته باشد، در سوریه وجود ندارد. حزبی هم که برنامه مشخصی ندارد نمی‌تواند برای آینده کاری کند. بیشتر احزابی که در سوریه تشکیل شده‌اند، اینچنین هستند، به همین دلیل نزد مردم اقبالی ندارند. اما در این میان وضعیت حزب بعث متفاوت است. حزب بعث یک حزب تاریخی است. این حزب از درون یک کودتای نظامی متولد نشده است، از زمان جنگ‌های استقلال از فرانسه، برای آزادی کشورهای عربی، برای فلسطین می‌جنگید. در طول تاریخ یکصد سال اعراب، حزب بعث جایگاه ویژه‌ای داشته است و به خاطر همین جوان‌ها، دانشجویان، روشنفکران، کارگران و... گروه گروه به حزب بعث پیوسته‌اند. لکن حزب بعث تاریخ دارد. وقتی آمد در یک مرحله و یک مقطع تاریخی خیلی مهم در تاریخ معاصر اعراب تاثیرگذار بود.
واقعیت امروز سوریه این است که گروهی درصدد تشکیل دولت اسلامی هستند. هیچ کس از ریشه آنها خبری ندارد، به همین دلیل این گروه نمی‌تواند آلترناتیوی برای حزب بعث باشد، چرا؟ به خاطر اینکه حداقل آنچه در حزب بعث وجود دارد، معطوف به وحدت سوریه است. همان‌طور‌که گفتم در سوریه 26 طایفه وجود دارد و بیش از هر چیزی این ناسیونالیسم سوری است که وحدت این کشور را ممکن ساخته است.
با تمام اینها به نظر می‌رسد‌که نظام سوریه خیلی بسته بود. به‌طور مثال کردهای شمال را به رسمیت نشناخته بود، گفته می‌شد‌که فضای این کشور به‌شدت امنیتی و همین یکی از دلایل اعتراضات بود.

این مساله ریشه در گذشته سوریه دارد، لکن از لحاظ اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از روزی که بشار اسد آمد، در این زمینه‌ها، اتفاقات خوبی رخ داده بود. اما چرا در مقطع کنونی این بحران شکل گرفت؟

برای پاسخ به سوال شما باید بگویم که باید بین مشکلات نظام و توطئه‌های خارجی تفاوتی قائل بود. من به یکی از مشکلات نظام سوریه اشاره می‌کنم، شما خودتان آن را مورد بررسی قرار دهید. وقتی از سوری‌ها پرسیده می‌شود، ناسیونالیسم عرب مورد نظر خودتان را تعریف کنید، می‌گویند: عرب، عرب، عرب. اما کردها می‌گویند من‌کرد هستم، عرب نیستم. همان‌طور که گفتم 26 طایفه در سوریه زندگی می‌کنند. در این کشور هم‌کرد است و هم عرب، هم مسلمان و هم مسیحی، بنابراین حزب بعث با عقیده عرب، عرب، عرب، در این کشور مشکل ایجاد کرد. همین مشکل صدام در عراق هم بود. کردها صدهزار نفر و ده هزار نفر نیستند، میلیون‌ها نفرند. در همین سوریه، میلیون‌ها کرد داریم، در عراق سه، چهارمیلیون جمعیت دارند و در ترکیه بیست، سی میلیون. وقتی شما از ناسیونالیسم صحبت می‌کنید، دو نوع ناسیونالیسم است، یک نوع ناسیونالیسم کشوری، مثلا من فرانسوی و آلمانی هستم یا به‌عنوان نژادپرستی به‌عنوان اینکه من عرب و اینها کرد هستند. به محض اینکه این‌گونه شد، یک تضاد ایجاد می‌شود. مثل فیزیک الکترونیک است، این نگاتیو است و این پوزیتیو، با هم یک تضاد ایجاد می‌کنند. من خیلی از ایران تعریف می‌کنم، شما در‌کشورتان دیگر این مشکلات را ندارید. وقتی شما از سوریه به ایران نگاه می‌کنید به‌عنوان یک قومیت مطرح نیست، مثل قومیت عربی. ایران شش قومیت دارد، لکن ناسیونالیسم ایرانی شامل تجمع این شش قوم در کنار هم است به صورتی که آنها بر یک زبان توافق کرده‌اند.

پس برای حل بحران باید در ابتدا این مشکل را حل کنیم. به این معنی که از ناسیونالیسم دست برداریم و روی یک مساله در عین داشتن عقیده و قومیت‌های گوناگون، توافق کنیم. به نظر من باید آینده منطقه را مورد توجه قرار دهیم. اینکه چه برنامه جدی برای آینده داریم باید به‌عنوان محور در دستورکار دولت‌های منطقه قرار گیرد. البته من یک پیشنهاد مشخص برای این موضوع دارم. پیشنهاد من این است که کل منطقه، از ایران تا عراق وترکیه از سوریه تا لبنان و اردن یک منطقه‌ای مثل اروپا ایجاد کند، مرزها را بردارند و در توافق مشترک با یکدیگر کار کنند. به هر حال کشورهایی که نام بردم از نظر مذهبی، فرهنگی و تاریخی تقریبا مشترک هستند، به این معنی که تاریخ آنها به هم چسبیده است. اروپا دو جنگ بین‌المللی سخت را پشت سرگذاشت. جنگ‌هایی میان آلمان، فرانسه و ایتالیا. آنها به این نتیجه رسیده‌اند‌که با هم اشتراک نظر داشته باشند. ما مسلمانان نیز باید از آنها یاد بگیریم. اسلام هم به ما این طوری می‌گوید: «لافرق بین عربی و عجمی ‌لو باتقوا» یعنی چه؟ یعنی قومیت معنا ندارد. قومیت یک مرحله تاریخی است که در آن انسان هویت را درک می‌کند. بعد هم بالاتر و بالاتر رود. نگاه اسلام اینگونه است. اسلام به هیچ وجه اهل تقسیم‌بندی نیست. شرایط منطقه به ما می‌گوید که باید این کار را انجام دهیم؛ آب عراق و آب سوریه از ترکیه می‌آید. آب مصر از اتیوپی می‌آید بعدا به سودان می‌رود. این کشورها مجبور هستند با یکدیگر معامله کنند و گاهی به دلیل مسائلی که گفتم با یکدیگر به مشکل برمی‌خورند. چاره کار همین است. باید بیایند مثل اروپا، یک منطقه، یک گذرنامه و در نهایت یک کنفدراسیون تشکیل دهند. در این طرح هر‌کشور از هر کشور جداست، مرزشان هم معلوم است. این‌کار در‌کنار منافع اقتصادی که دارد، برای امنیت منطقه نیز خوب است. متاسفانه در هر بحرانی در منطقه ما این آمریکایی‌ها و غربی‌ها هستند که دخالت می‌کنند. با این کار موجودیت اسرائیل نیز به خطر می‌افتد. البته من با این نگاه الان شش سال است که دنبال این مساله هستم. هر جا می‌رویم می‌گویم غیر از شبکه‌ای کردن کشورهای منطقه، راه‌حل بیرون رفتن از بحران‌های خاورمیانه ممکن نیست.

به نظر می‌رسد که پیشنهاد شما خیلی ایده‌آلیستی است.

نه ایده‌آلیستی نیست. می‌دانید چرا؟ قبل از مشکل سوریه برخی از مسائل این پیشنهاد حتی عملی شده بود و توافقات استراتژیک خوبی از نظر اقتصادی بین سوریه و ترکیه منعقد شده بود، که البته همه‌شان به خاطر بحران سوریه متوقف و متزلزل شد. در مورد ایران و عراق اما در این زمینه آینده خیلی خوبی قابل تصور است. وقتی آمریکایی‌ها از عراق رفتند، تبادل تجاری بین ایران و عراق افزایش یافت. من به شما می‌گویم که حتی دو ماه پیش از آغاز بحران سوریه میان چهار‌کشور اردن، لبنان، ترکیه و سوریه موافقتنامه یک منطقه ویژه اقتصادی بسته شد‌که دیگر میان این کشورها ویزا لازم نبود و یک منطقه آزاد ایجاد می‌شد. اما دو ماه بعد‌که مشکلات شروع شد، همه‌‌شان متزلزل شدند.

یعنی فکر می‌کنید از زیر این خاکستر – بحران سوریه - یک جوانه‌ای بیرون بیاید؟

بله، من از این آیه قرآن استفاده می‌کنم: «یخرج الحی من المیت» منطقه مثل میت شده، مثل کسی که مرده است.
تعبیر بسیار زیبایی قرآنی به کار بردید. یعنی می‌توانیم منطقه مرده خاورمیانه را دوباره زنده کنیم.
این براساس همان پیشنهاد شبکه‌ای کردن منطقه ممکن می‌شود. ایران نیز می‌تواند این کار را بکند. به این خاطر‌که خودش بازتر است، قدرت دارد و به‌عنوان مقاومت و با همه‌شان رفیق است. حتی با ترکیه و قطر روابطشان خوب است.

شما درباره توطئه‌های خارجی در سوریه صحبت کردید، به نظر می‌رسد‌که در سوریه یک جنگ نیابتی در جریان است.

در تحلیل این مساله دو مساله اساسی را باید مورد توجه قرار داد. ابتدا مسائلی که در مصر رخ داد؛ وقتی پازل مبارک که جزئی از پازل شبکه آمریکا و عربستان سعودی بود، سقوط کرد معادلاتی که میان آنها بود به‌هم ریخت. اسرائیل خیلی زود این مساله را درک می‌کند‌که اگر ایران، عراق، سوریه و لبنان یک شبکه را تشکیل دهند، برای آنها خیلی خطرناک خواهد بود. بنابراین برای گسست در حلقه زنجیر شبکه مقاومت، سوریه را به دلیل مسائلی که در بالا بیان داشتم، انتخاب کردند. استراتژی آنها این بود‌که این زنجیر سوریه را به هر هزینه‌ای که ممکن است از این سه کشور دیگر جدا کنند. وقتی مبارک افتاد این عملیات باید به سرعت انجام می‌گرفت. این درست در زمانی رخ داد که هم مبارک افتاده بود و هم آمریکا می‌خواست از افغانستان و عراق برود، پس باید برای تضعیف محور مقاومت کاری کنند. همانطور که گفتم سوریه را به دلیل ضعف‌هایش انتخاب کردند. البته آنها در سال 2006 و طی جنگ 33 روزه سعی داشتند حزب‌الله را از بین ببرند اما موفق نشدند. به دلیل قدرت ایران جرأت حمله به ایران را نیز ندارند، پس به سراغ سوریه رفتند.در مورد عراق نیز پس از اینکه آمریکایی‌ها از عراق بیرون رفتند، در واقع یک کمربندی از لبنان تا ایران باز شد‌که محور مقاومت را گسترش داد. الان راه از تهران تا بیروت باز باز است، در‌گذشته کی این‌گونه بود؟

در مورد نقش عربستان در بحران سوریه بفرمایید.

به نظر می‌رسد این کشور دست به تولید گروه‌های تندرویی می‌زند که منافع آنها را به‌عنوان گروه فشار تامین می‌کند. البته عمدتا سرنوشت این گروه‌های تندرو مثل القاعده که سودای جهاد در سر دارند، در بسیاری از مناطق دنیا از بوسنی تا افغانستان و حتی آفریقا جز ‌شکست چیز دیگری نبوده است.

هدف عربستان چیست؟

عربستان همیشه از گروه‌های به اصطلاح جهادی به‌عنوان یک ابزار استفاده می‌کند. عربستان در واقع با این کار یعنی فرستادن گروه‌های تندرو به مناطق دیگر سعی در تاثیرگذاری منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دارد. این برای آنها یک راهبرد اساسی است.

قطر‌که از نظر جمعیتی و سرزمینی بسیار کوچک است، چطور؟ آنها چه هدفی دارند؟

نظریه‌ای در اقتصاد وجود دارد‌که تعداد بشر مهم نیست. مثلا هند یک میلیارد و خرده‌ای جمعیت دارد. چین هم اگر تولیدکننده نبود با یک میلیارد و نیم هیچ معنایی در اقتصاد و استراتژی دنیا نداشت. لکن کشوری مثل سنگاپور یا هنگ‌کنگ در منطقه بسیار تاثیرگذار است. قطری‌ها به محض اینکه پول به دستشان رسید به این نتیجه رسیدند‌که باید در منطقه حالت دینامیک داشته باشند، یعنی منطقه را تفکیک کنند و دوباره بسازند. من با امیر سابق قطر خیلی رفیق بودم، چند‌بار از عربستان به من گلایه کرد. بسیاری از خانواده‌های بزرگ از آل‌سعود ناراضی هستند به خاطر اعمالی که دارد. هر دوی آنها هم قطر و هم عربستان وهابی هستند اما یکی هوشمند است و دیگری احمق! قطری‌ها برای در دست گیری قدرت در میان حکام عرب منطقه می‌کوشند و پول زیادی را نیز خرج می‌کنند. همین شبکه الجزیره کار کوچکی نیست، البته فکر قطری‌ها نبود بلکه فکر ‌بی‌بی‌سی لندن بود. اما اینها نیز در برنامه‌های خود شکست خوردند. چرا؟ به خاطر اینکه استراتژی شان در مصر و سوریه به بن‌بست رسید.
درباره جبهه النصره و داعش که در سوریه می‌جنگند، نکته جالب تفاوت‌ها و گاه تضاد‌هایی است که میان آنها وجود دارد.
تفاوت‌هایشان از دو نظر است. النصره می‌گوید استراتژی من فقط باید در سوریه و در جهت سقوط نظام متمرکز شود. داعش می‌گوید باید منطقه‌ای عمل کنیم. در واقع کاری که داعش می‌کند ایجاد کریدوری از استان الانبار در عراق تا مرز ترکیه و سوریه و ساحل دریای مدیترانه است. این همان منطقه‌ای است که هم ارتش عراق در آن می‌جنگد و هم ارتش سوریه. منطقه‌ای مهم و استراتژیک از نظر اقتصادی و صنعتی در عراق و سوریه، یعنی چاه‌های نفت سوریه. داعش در واقع به‌دنبال تشکیل یک امارت اسلامی در این منطقه است.

هر دویشان اما به شعار جهاد عمل می‌کنند؟

داعش به شعار جهاد بین‌المللی، النصره به شعار جهاد محلی. منازعه اینها در واقع بازتابی از دو اندیشه جهادی است.

در مورد داعش یک نظریه جالب وجود دارد و اینکه این گروه را متعلق به دستگاه اطلاعاتی سوریه می‌دانند. این نظریه معطوف به جنگ‌های داخلی الجزایر است که گویا سازمان اطلاعاتی این کشور در درون گروه‌های اسلامگرای الجزایری رسوخ کرد و سازمانی را تاسیس کرد و همین باعث شد که در نهایت این گروه‌ها ضعیف یا متلاشی شوند. این مساله را چقدر قبول دارید؟

من به دلایل زیاد نمی‌توانم این نظریه را صحیح بدانم. بگذارید یک مثال بیاورم، وقتی النصره کارش را شروع کرد، معارضین سوریه می‌گفتند‌که چنین گروهی وجود خارجی ندارد. من دقیقا به یاد دارم دو ماشینی که برای اولین بار در دمشق منفجر شدند، آنها گفتند این کار نظام سوری و دستگاه اطلاعاتی سوریه است. معارضین سوریه تاکید‌کردند که این کار ما نیست. بعد از یک ماه النصره رسما اعلام کرد که این کار ما بود. همین‌طور‌که علیه النصره گفتند اینها از عوامل نظام هستند اما بعدها خودشان از النصره دفاع می‌کردند. الان النصره نزد آنها خوب است و داعش خوب نیست. اما همان‌طور که من گفتم منازعه و اختلاف داعش با النصره در استراتژی‌های آنهاست. اگر به جغرافیای دموگرافی نگاه کنید، اکثریت اهل سنت از انبار‌که شما می‌دانید بزرگترین استان در عراق است، شروع می‌شوند و به سوریه که همه اهل سنت هستند می‌روند؛ یعنی مناطقی که در آنجا نفت و قدرت وجود دارد. اگر به دریا برسند، یک کشور خوب و قدرتمند را تشکیل می‌دهند؛ یعنی یک خلافت اسلامی در منطقه‌ای ژئوپلتیک تشکیل خواهد شد، این کارها اصلا احمقانه نیست. ضمن اینکه همه رهبران داعش عراقی هستند.

در مقابل اما به نظر می‌رسد‌که ارتش آزاد و برخی از گروه‌های ملی که معارضین را رهبری می‌کنند، بسیار ضعیف هستند و از ابتکار عمل مناسبی برخوردار نیستند، دلیل این امر چیست؟

مهمترین دلیل عوامل خارجی است. وقتی آنها باید کارهایشان را با 10 کشور خارجی هماهنگ کنند، هیچ وقت نمی‌توانند یک برنامه مشخص داشته باشند. گروهی از قطر پول می‌گیرند، حرف او را گوش می‌کنند و گروهی از عربستان. یک گروه با آمریکا هماهنگ است و گروهی هم با ترکیه.

دومین مساله، تندروها هستند. آنها در مقایسه با ارتش آزاد، از زمان شروع بحران سوریه، هیچ وقت یک فرمانده متمرکز نداشته‌اند. در مقابل هم داعش و هم النصره از تمرکز بیشتری برخوردار بوده‌اند. در واقع در شرایط کنونی ارتش آزاد هیچ جایگاهی در جبهه نبرد ندارد و امروز ارتش سوریه با داعش و النصره می‌جنگد. غیر از این دو کسی در جنگ مقابل ارتش سوریه و نیروهای مقاومت نیست.

من در‌گفت‌وگویی از رئیس مجلس ترکیه که به ایران آمده بود پرسیدم که چرا ترکیه از گروه‌های تروریستی در سوریه حمایت می‌کند؟ او البته این مساله را در عین وجود شواهدی رد کرد. مشخصا ترکیه چه نقشی در بحران سوریه دارد؟

ترکیه در بحران سوریه دست به یک اشتباه تاکتیکی زد. آنها هیچ‌گاه فکر نمی‌کردند‌که واقعیت سوریه به شرایط کنونی بینجامد. به هر حال ترکیه در سوریه منافع اقتصادی و سیاسی داشت که باتوجه به پتانسیل ضد امنیت ملی که در ترکیه وجود دارد مثل مساله علوی‌ها و کردها دست به یک قمار سیاسی زد که در این قمار شکست خورد. این را می‌شود از رفتار دولتمردان این کشور در آغاز بحران و امروز مشاهده کرد. بگذارید برای شما واقعیتی را بگویم. آقای داوود‌اوغلو به ایران آمده بود و گفته بود‌که عید فطر در دمشق میزبان شما خواهم بود. در واقع آنها این‌گونه نسبت به تحولات سوریه ‌بی‌خبر بودند. البته آنها در روزهای اول نسبت به برخی از همسایگان خود از جمله ایران جفا کردند اما ایرانی‌ها عاقل بودند و با آینده‌نگری صلاح خود و منطقه را در سکوت توام با تقویت جبهه مقاومت دیدند.

در مورد دخالت حزب‌الله در سوریه نظرات متفاوتی بیان می‌شود، اما بسیاری معتقد هستند‌که حزب‌الله منازعه سوریه را به نفع محور مقاومت تغییر داد.
حزب‌‌الله پس از گذشت زمان وارد منازعه سوریه شد (می‌خندد). اگر زودتر می‌آمد، صحنه نبرد تغییر اساسی می‌کرد. با این حال حزب‌الله نقش سازنده‌ای در سوریه ایفا کرد.
در مورد گروه‌های فلسطینی با اینکه دولت سوریه سال‌ها آنها را در‌کشور خود پناه داده بود و به آنها کمک می‌کرد، اما برخی از این گروه‌ها مثل حماس نه‌تنها طی تفاهمی‌ که در سال 2009 میان گروه‌های محور مقاومت برای کمک به یکدیگر منعقد شده بود، به سوریه کمک نکرد که در برخی امور حتی مقابل این کشور قرار گرفت.
حماس امروز به اشتباه خود واقف شده است. متاسفانه جریاناتی در حماس دست به این اقدام ناصحیح زدند که آینده آن و دیگر‌گروه‌های مقاومت را به مخاطره انداخت. اما من حماس را در چارچوب مقاومت و در غزه محاصره‌شده دشمن اسرائیلی، ارزیابی می‌کنم. به نظرم حماس امروز به اشتباه خود پی برده و از خسارتی که در این زمینه دید آگاه است.
انتخابات ریاست‌جمهوری سوریه به سود اسد پایان یافت. معارضین و برخی کشور های غربی می‌گویند که این نتیجه باعث می‌شود که بحران در سوریه ادامه یابد.
این سخن اشتباه است، چه آنکه یکی از راه‌حل‌های بحران سوریه بشاراسد است. هیچ آلترناتیوی در سوریه جز او نیست. ضمن اینکه جبهه نبرد با روزهای اول بحران متفاوت است. امروز بسیاری از مناطق سوریه در امان هستند و ارتش و مقاومت تروریست‌ها را سرجای خودشان نشانده‌اند. در این شرایط سخن از رفتن بشار اسد بیهوده است و خود بحران‌زاست.

۱۳۹۳/۳/۳۱

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...