نسخه چاپی

پیراهن خیس آقای «كاف. كاف»!

كارمان با كارلوس كی روش تمام شد. او احتمالاً می‌رود چون علی كفاشیان و همكارانش نمی‌خواهند كروش بماند.

آقای «کاف، کاف» فقط در یک هفته، غرور ملی‌مان را به اوج رساند و ما را برد به پشت ابر رؤیاها؛ آنقدر حال کردیم که یادمان رفت چقدر مشکل داریم، چقدر بدهکاریم، چقدر غصه داریم. آقای کارلوس کی روش می‌توانست سرمان را از خوشحالی به طاق بکوبد. او کاری کرد که با هر حمله تیم‌ملی روی دروازه آرژانتین، بی‌خیال جبر جغرافیایی می‌شدیم و برای تمام تیم‌های مدعی جهان کری می‌خواندیم.

کی روش بود که ما را برد تا انتهای وهم و خیال. دست‌مان را گرفت و آرام آرام یادمان داد با همین مهره‌ها هم می‌شود مسی را برای 1+90 دقیقه کاملاً کنترل و خنثی کرد. آقای «کاف، کاف» حالا حرف‌های ناامید کننده‌ای می‌زند، می‌گوید کارش با ایران به اتمام رسیده و باید برود اما اینجا، در ایران چیزهایی جا گذاشته که باید برای بردن آنها برگردد. اینجا قلب‌هایی برایش می‌تپد و عاشقانه‌هایی برایش سروده شده است.

اینجا، دیگر تا پایان عمرمان از یاد نمی‌بریم که وقتی در دقیقه 51 بازی با آرژانتین کت خود را از تن درآورد، چطور حملات ایران شروع شد، فراموش نمی‌کنیم فریادهایش در بازی با نیجریه و بعد پیراهن خیسش زیر باران شهر سالوادور برزیل. غیرت او از خیلی‌ها بیشتر بود و تعصبش به تیم‌ملی، تنه می‌زد به تعصب آنهایی که ریشه در خاک این وطن دارند. او از بسیاری از ایرانی‌ها، ایرانی‌تر بود و حالا باید اعتراف کنیم اگر برود، دل‌مان بدجوری برایش تنگ می‌شود. اگر برود، ما می‌مانیم و دهانِ گشادِ تنگ‌نظران، ما می‌مانیم و کامِ تلخِ منتقدان. آقای «کاف، کاف»! بابت خیلی چیزها به تو مدیون و بدهکاریم و کاش مجسمه‌ات را بسازیم و بکاریم وسط میدان آزادی تهران…
خبر

۱۳۹۳/۴/۷

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...