نسخه چاپی

كلاس فلسفه برای رهبران بیسواد داعش

به گزارش نما به نقل از الف، جنایات داعش در عراق و شام، نه چیز جدیدی است و نه غیر منتظره. آشنایان با حکمت اسلامی می دانند که بر سر شهاب الدین سهروردی چه آمد، و ساکنین حلب به چه بهانه ای او را به اعتصاب غذا و مرگ راضی کردند. فقهای محترم شیعه هم از آنچه بر سر شهید اوّل - شیخ شمسِ الدین محمّدِ بنِ مَکیِ بنِ احمدِ عاملیِ نبطیِ جزینی، صاحب کتاب لمعه - آمد خبر دارند و فی المثل می دانند که چگونه او را در میان قلعه دمشق شرحه شرحه کردند و به دستور کدام فقیه ظاهرگرای دربار برقوق، جسدش را به دروازه آویختند و سنگباران کردند و سوزاندند. ماجرای سامرّای عهد متوکّل نیز معروف است و سرداب مقدّس، محلّی است که امام غائب از نظر ما، در آن محل از دست تروریست های افراطی به عالم غیب رخت بسته اند.

با داعشیان به دو صورت می توان برخورد کرد. یکی تیر انداختن و مجاهده است، که پیشمرگان کُرد و حزب الله لبنان و تربیت شدگان سپاه قدس، از این حقیر در این کار مجرّبترند. یکی هم کشیده محکمی ست که باید بر صورت مُفتیان مدافع ایشان نواخت، که تجربه من از رزمندگان مذکور در این باب بیشتر است. پس مدافعه مسلّحانه از صغور اهل ایمان را به اهل آن می سپارم، و - در این وجیزه - کشیده ی علمی محکمی بر گوش مفتیان حامی تروریسم می نوازم.

داعشیان و قرضاویان و زرقاویان طرفدار ایشان، توسّل به نور باطنی مقدّسین کرام را شرک می پندارند و به قصد تخریب مظاهر شرک، قبور نورانی پیامبران و امامان و قدّیسان را می شکافند. از قبر یونس پیامبر تا مزار شیث نبی. اخیراً هم به تهدید لسانی رو آورده اند که کربلا و نجف و مشهد را با خاک یکسان کنند. پرچمشان هم، نشانه مُهر رسول الله است و بی آن که خود بدانند، دستخط علی بن ابی طالب را هوا کرده اند!

ذات لایتناهی حقّ به ملازمه لاحد بودن، قابل تحدید و تعریف نیست و به مفهوم ذهنی نمی توان در باره او صحبت کرد. آن ذات در ربط با عابد است که "خدا" می شود. پس خدایی خداوند، مرتبه پس از ذات است و درباره "ذات" نمی توان تفوّه کرد.

برو این دام بر مرغ دگرنه
که عنقا را بلندست آشیانه

که بندد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه؟!

اگر حقیقت "عبودیت" ، که کُنه آن "ربوبیت" است بر این قوم بیسواد معلوم می شد، می دانستند که سرّ آن که نبی مکرّم اسلام خود را "عبد" و نه فرزند خدا می خواندند، چه بوده است. چه اگر اراده عبد در اراده ربّ مستحیل شد، در آن صورت بنده دیگر از خود چیزی ندارد و نشان "الفقرُ فخری" ، کنایه از همین فقر - به معنی نیاز محض - است. در این حالت ذات عابد به "نی میان تهی" یا مجرای فیض الهی بدل می شود و هر آنچه اراده کند، اراده خداست که تخلّف نمی پذیرد. که "ما رَمَیتَ اذ رَمیت" را به همین معنا گرفته اند و عبادت را نه آن امر مضحکه آمیزی که داعشیان دل به آن خوش کرده اند - به تعبیر معصوم علیه السلام نه مانند چهارپا خم شدن و بی اندیشه پیشانی خود را بر زمین کوبیدن- که لَیس(=عدم) ذاتی و اَیس(=بودن) به غیر ( =ربط محض به علّت العلل) دانسته اند.

بَل هُوَ فیِ الأشیاءِ بِلا کَیفیه و هُوَ أَقرَبُ إلینا مِن حَبلِ الوَرید ... بلکه او بدون هیچ کیفیتی در همه اشیاء و از رگ گردن به ما نزدیکتر است. (ن.ک توحید صدوق ص ۷۳ ، ۷۵ ، ۱۱۵) و "مع کلَ شی ءٍ لا بمُقارنه و غیر کلّ شیءٍ لا بمُزایله ... با هر چیزی هست و همنشین و یار آن نیست و جدای از هر چیزی ست و چیزی نیست که از آن تهی ست.(نهج البلاغه/خطبه اوّل) ...

فأینما تولّوا فثمّ وجه الله ... پس هر آن سو رو کنید ، پس آن روی خداست ...(بقره/۱۱۵) ...هوالأوّل و الأخر و الظّاهر و الباطن .... او در عین اوّل بودن آخر و در عین ظاهر بودن باطن است ... (حدید/۳) و نهایت آن که از هر سه فردی که نجوی کنند، او چهارمی و از هر چهار او پنجمی و ... به همین ترتیب به معیّت قیّومی همراه ماست (مجادله/۷)

"اسم" مأخوذ از "سمه" یا شِمای آرامی و به معنی ظهور و بروز و نماد است.توضیح آن که "الله" (ئیل یا الواه/برگرفته از ریشه لوه ، به معنی نور که لفظ light در زبان لاتین هم از آن متّخذ است)، زمامدار و سیّد و سالار همه اسماء الله و به فرجام آورنده همه مظاهر الهی است. پس هر صفت کمالی در هر پدیده ای از آفریدگان الهی، به "اضافه اشراقی علّت العلل" به او افاضه شده و چون در این سلسله ، همه موجودات ربط محض و ذات اقدس الهی ، طرف ربط است ، پس همه کائنات "اسماء الله" و به عنوان کلمات وجودی(LOGOS) ،ظاهر کننده ذات پنهان خدایند.

این است که علی بن ابی طالب فرمود: ما رأیتُ شیئاً الّا و رأیتُ الله قبله"، که شناختن هیچ موجودی، جز به شناختن هستی او- که قوام ماهیت او به اوست - ممکن نیست و شناختن یاد شده نیز، به علم حصولیِ مفهومی ناممکن، و گونه ای از علم حضوری است. یعنی نشستن بر سکّوی تعیّنی خاص از تعیّنات الهی به گونه ای که آثار لازم آن تعیّن بر او بار شود و قدرت "اعجاز" و "تصرّف در کائنات" بیابد.

داعشیان که خود و موالیشان از آوردن معجزه عاجزند و ولایت تشریعی و تکوینی را با هم خلط می کنند، پیش از آن که به تخریب قبور ائمّه بیندیشند، برای گسترش "سِعِه وجودی" خود کاری بکنند که کمال و علم و تقوی و رحم و حکمت همه صفات وجودیند و به بود و نبود و کمبود صفات وجوبی "ربّ" در "عبد" اشاره دارند. وگرنه ولایتی که اعتباری است، به همانجایی می انجامد که ابن ابی الحدید معتزلی آن را تقدّم مفضول از صحابه بر فاضل(بل افضل) آنها می داند.

امامان محترم اهل سنّت، از شاگردان به فصل و بلافصل ائمّه اطهار بوده اند و حجّی که اهل سنّت و جماعت می گزارند، از روایت صادق آل محمّد ریشه می گیرد. امّا این همه ماجرا نیست و برتری ائمّه شیعه به همین علوم ظاهری برنمی گردد.

همچنان که در نفوس انسانی بین عقل و وهم، قلب و نفس، علم و جهل، حلم و خشم، شهوت و عفّت تقابل و تضادّ است، یعنی همچنان که این قوا در عین خیریّت محض نسبت به عالم هستی، نسبت به یکدیگر در رتبه های متفاوت و عزّ و شرف گونه گون قرار دارند و بهره شان از هستی مختلف است؛ همچنان در عالم کبیر هم میان آدم و ابلیس، موسی و فرعون، عیسی و قیصر، محمّد و ابوجهل، علی و معاویه، حسین و یزید، مهدی و دجّال و سُفیانی تقابل و تضادّ خواهد بود و از آنجا که فرع حیات و شجره خبیثه ممنوعه که ریشه در هوی دارد، همان درخت کثرت و اِدبار جهل است، و این آخرت است که "لَهیَ الحَیَوان"( دار حیات حقیقی ست)، عزّت و شرف از آن مراتب والاتر هستی و هرکه به عقل غیر مشوب و علم غیر مجهول و حلم غیر مغضوب و عفاف غیر مَشهی نزدیکتر، به صورت عالَم که همان حقیقت ساطع محمّدی ست مقرّبتر و هرکه -چون جنایتکاران خونریز و سَبُع و نادان داعش- از آن دورتر، از هستی بی بهره تر و به ظلمات هیولا ( = کرانه عدم) نزدیکتر است.

چنانکه در رساله "نقطه بای بسم الله" آورده ام، به همان سان که در عالم ذرّ، قبول ولایت تکوینی نور طایف محمّدی، سبب جدایی صف سُعداء از اشقیاء شد، سجده (استعاره از قبول ولایت تکوینی) یا عدم خضوع در برابر آدمی که آن نور در صُلب او و رحم حوّا به ودیعه نهاده شده بود، فرشتگان (قوای عالّم) را به دو طایفه فرشتگان مُلکی و ملکوتی تقسیم، و ابلیس ملعون را به کشف نهاد بدنهاد او از میانشان بیرون کرد. و همچنان و در هر مرحله ای از مراحل تاریخ عالم ناسوت (عالم قدر و زمان)، خلافت الهی ( و نه خلافت مجعول داعش)، در نسل شیث برقرار و موجب جدایی حقّ و باطل و حق جویان و گروندگان به باطل از میان مردمان بوده اند، که در رستاخیز صغری و قیام مهدی آل عبا نیز قسیم جنّت و نار، تازیانه علی علیه السلام است که نبی اکرم فرمود: " لا یُحِبُّک ألّا المؤمن و لا یُبغضُکَ الّا المنافق" ... جز مؤمن (امثال جورج جورداق مسیحی) تو را دوست نمی دارد و جز منافق ( امثال ابوبکر بغدادی) کینه ات را در سینه نمی پرورد.

قبور مقدّس ائمه، همچون "شخینا" (سکینه)ی الهی ست که در قالب تابوت موسی و هارون، بر مؤمنان بنی اسرائیل فرود آمد و آنان را به مبارزه در کنار طالوت ( = شائول) تشجیع کرد. همچون پیراهن یوسف علیه السلام، که بر دیدگان یعقوب افتاد و از فاصله ای دور چشمان سپیدگشته آن پیر سپیدموی را بینا کرد. هر نشانه مقدّس دینی چنین است. به عبارتی وجهه مُلکی آن نزد ما و به صورت محسوس و بالطبع مقدّس، و وجه لاهوتی آن در مرتبه بالاتر از فیض اقدس، مصون از مسّ وجود دارد و از آنجا که فرود آن در این دنیا نه به تجافی که به نحو تجلّی ست، عین ثابت خود را در نشئه ناسوت بازمی تاباند و موجبات سریان فیض را از مرتبه غیب به عالم شهود فراهم می آورد. این است که نیّت هر صاحب سخنی در سخن او نقش دارد و دجّالان مدّعی معنویت، به سبب نبود اتّصال با اسماء ناشی از اسم هادی، برتاباننده هویّت اسم مُضلّند. آنچه مع الأسف در برخی طرفداران ظاهرگرای اهل البیت هم مشهود است، که -علی رغم ادّعای ولایت - پا در رد پای داعش گذارده اند و تکفیر و تفسیق اهل عقل و اعتدال و معنا را در همین کشور خودمان رواج داده اند.

۱۳۹۳/۴/۱۰

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...