نسخه چاپی

نقد "ابن سینا"ی هالیوودی در راز

مجید شاه حسینی در برنامه «راز» گفت: تعریف فعلی ما از سینما این است كه سیاه‌ترین بخش‌ها را نشان دهیم تا واقعیت مورد نظرمان را منعكس كنیم. این درحالی است كه در سیاه‌ترین دوره آلمان آرمان‌های آنها را روی پرده سینما می‌بینیم.

به گزارش نما به نقل از تسنیم، برنامه «راز» شب گذشته 13 تیرماه با موضوع «سینمای سلطه» با حضور مجید شاه‌حسینی، مدرس سینما به نقد فیلم «طبیب» محصول سینمای آلمان، بررسی سینمای آلمان و شرایط مدیریت دولتی و خصوصی سینما در ایران اختصاص داشت.

مجید شاه حسینی، مدرس دانشگاه در ابتدای این برنامه درباره فیلم «طبیب» با موضوع زندگی ابوعلی سینا گفت: این فیلم هالیوودی نیست بلکه در سینما و استودیوی آلمانی بابلز برگ آلمان تولید شده است. کارگردان آلمانی این فیلم، فیلیپ شولزیک، یک فیلمساز جوان است. او در سال 2006 فیلمی به نام «جبهه شمالی» ساخته که داستان نازی‌ها را در 1936 روایت می‌کند. این فیلم در مورد رقابت بر سر صخره نوردی کوه آلپ ایت. اینکه به این کارگردان جوان یک فیلم بزرگ تاریخی دهند عجیب است. پذیرش شولز برای کارگردانی این فیلم با بازیگران عمده آلمانی و تنها یک سوپراستار خارجی یعنی بن کینگزلی نیز جالب توجه است.

وی ادامه داد: شاید تنها نکته مثبت چنین فیلمی رمان نوا گوردون باشد اما فیلم به رمان هم وفادار نبوده و بیشتر حاصل تخیل اتاق فکر این فیلم است. «طبیب» یک نگاه امروزی به وضعیت جمهوری اسلامی است. گویا اراده‌ای خاص برای ساخت آن وجود داشته است. به دلیل تحریفات زیاد مشخص است که این کارگردان جوان برای کسب نام می‌پذیرد که این فیلم را بسازد.

این مدرس دانشگاه با اشاره به خلاصه قصه فیلم «طبیب» گفت: قصه این فیلم در قرون وسطا و قرن یازدهم میلادی آغاز می‌شود. این قسمت کاملا حقیقت دارد که اروپا کاملا قحطی زده و دچار جهل علمی است و مردم آن هم عقب مانده و روستایی هستند. قهرمان اصلی این فیلم تام پاین مادرش را در حین به دنیا آوردن بچه بعدی از دست می‌دهد. به دلیل مریضی آبله، مرد خانواده را یک حکیم یهودی درمان می‌کند. او می‌گوید من شاگرد ابوعلی سینا در ایران بودم. از همین قسمت اطلاعات غلط و تحریفات شروع می‌شود. این حکیم می‌گوید ابن سینا در اصفهان است و من کنار او درس خواندم، اگر می‌خواهی بروی بدان که مسیر پر آشوبی است و مردم با یهودی‌ها خوب نیستند.

وی اضافه کرد: وقتی این جوان وارد اصفهان می‌شود، برخورد‌ها با او نادرست است و شاگردان ابن سینا او را از کتابخانه بیرون می‌اندازند. ابن سینا وی را مداوا می‌کند و در ‌‌نهایت به عنوان شاگرد پذیرفته می‌شود. تصاویر ارائه شده از اصفهان آشفته است و مدلی از سلفی‌های امروز را به عنوان علمای شیعه نشان می‌دهد که اشتباه است. در آن زمان شیعه دسته غالبی نبوده‌اند و ابن سینا به دلیل شیعه بودن از دست سلاطین فرار می‌کرد. اما در این فیلم می‌بینیم که علمای شیعه مدیران اصلی شهر هستند و فتوای جهادی علیه یهودیان اصفهان می‌دهند. حمله شیعیان افراطی به یهودی‌ها در این فیلم نشان داده می‌شود.

شاه حسینی افزود: در این فیلم همین جوان به ابن سینا جراحی یاد می‌دهد و این تعجب برانگیز است. وقتی جان امیر ایرانی نجات می‌یابد، واسطه می‌شود و اجازه نمی‌دهد شیعیان افراطی یهودیان را بکشند و این یک دروغ عجیب تاریخی است چون شیعیان در آن دوران در خفا بودند. در ‌‌نهایت این فیلم با یک جنگ بزرگ تمام می‌شود.

این مدرس سینما درباره دیدگاه غربی‌ها نسبت به فیلم «طبیب» گفت: غربی‌ها فیلم را به تمسخر گرفتند و معتقد بودند یک تحریف تاریخی است که افسانه هزار و یک شب و علی بابا و قصه‌های کهن را با هم درآمیخته است. این فیلم به دلیل اینکه مجبور شده است به سراغ یک حکیم مسلمان برود، بخشی از بزرگی تمدن شرق را هم نشان می‌دهد.

در ادامه نادر طالب‌زاده خطاب به شاه حسینی گفت: ما در سال گذشته بحث فیلم «300» و بعد از «طبیب» را داشتیم که براساس یک رمان نوشته شده است. ما از این نوع فیلم مثل «ملکوت آسمان» در رابطه با جنگ‌های صلیبی داشتیم اما در حال حاضر به طور مستقیم به ایران اشاره می‌شود. این جالب است که ایران تبدیل به موضوع ویژه شده است.

مجید شاه حسینی در پاسخ گفت: فکر می‌کنم تعبیر خط آتشی که روی سرمان رسیده مناسب‌تر است. ما چندنفر مثل ابوعلی سینا به عنوان حکیم مسلمان و افتخار شیعه داریم که کتاب‌هایش در قرن 19 تدریس می‌شد؟ چه طور این آدم اینگونه حقیر و کوچک در فیلم نمایش داده شده است؟ همه خوبی او به این دلیل است که با جوان روستایی مهربانی می‌کند و از او چیزهایی هم می‌آموزد.

شاه حسینی افزود: در این فیلم، ایرانی به دو دسته خوب و بد تقسیم می‌شود. ایرانی خوب آن کسی است که رابطه خوبی با یهودی‌ها دارد و از آن‌ها حمایت می‌کند و ایرانی‌های بد هم‌‌ همان سلفی‌هایی هستند که در حقیقت اصلا نسبتی با ایران ندارند. این‌‌ همان صحبتی است که در فیلم «شبی با پادشاه» گفته شد، فیلمی که به ماجرای خشایار شاه می‌پردازد.

وی افزود: در حقیقت ما در فیلم «300» و «شبی با پادشاه» دو خشایارشاه بد و متمدن روی پرده سینما می‌بینیم. این دو فیلم یادآوری می‌کند که اگر با اسرائیل کنار آمدید، خشایارشاه «شبی با پادشاه» را می‌بینید و در غیراین صورت‌‌ همان خشایارشاه «300» را خواهید دید و این پیغام در قسمت دوم فیلم «300» هم یادآوری می‌شود و این خط آتش و تحریف تاریخ است.

طالب‌زاده خطاب به شاه حسینی گفت: هرچه می‌گذرد توجه به ایران بیشتر می‌شود و این سوال مطرح می‌شود که چرا هیچ کس درباره تاریخ آلمان و یا فرانسه فیلم نمی‌سازد؟

شاه حسینی پاسخ داد: به این دلیل است که ما و کشورمان مسأله دنیا هستیم. اگر ایران را بشکنند، اراده دنیای اسلام را شکسته‌اند. ایران اعتبار کشورهای مظلومی است که مقابل نظام در اصلاح یکپارچه جهانی ایستاده‌اند. قصه‌ای که در فیلم می‌بینیم تلخ و هزار و یک‌شبی و چهره‌ها هدفمند انتخاب شده‌اند. در این فیلم می‌بینیم تمام اعتبار حکیم مسلمان ما به دلیل نزدیکی با غربی هاست. به نظر می‌رسد که حتی مجلس درس او هم اعتباری است و به دلیل اینکه در فیلم با گروهی خوب است، ما هم وی را در فیلم خوب می‌بینیم. مثل همیشه ما تصویری بیابانی از ایران و سومالی و عربستان می‌بینیم. تفاوتی در جغرافیا برایشان وجود ندارد.

این مدرس سینما توضیح داد: ابوعلی سینا محمل است، این فیلم آمده است که قصه تروپیکالیستی بگوید. مسأله فیلم بوعلی سینا نیست بلکه ایرانی‌ها را به دو دسته خوب و بد دسته بندی می‌کند. بحث ما بیشتر بر سر صهیونیست است و نه یهودیت. آن‌ها به این اشاره می‌کنند اگر مانع صهیونیست شویم، غایتمان‌‌ همان چیزی است که در فیلم نشان داده شده است. مهم مدیریت نهفته در پشت فیلم است وگرنه فیلم حرفی برای گفتن ندارد.

نادر طالب‌زاده یادآور شد: این اعتراف جالبی است که در فیلم گفته می‌شود ابوعلی سینا بزرگ‌ترین عالم زمان است و اگر می‌خواهید چیزی بیاموزی، باید نزد او بروی و بعد از آن هم موضوع تهدید و ترور مطرح می‌شود که به نظر می‌رسد از‌‌ همان زمان بوده است. در این زمینه رسانه بسیار کمک کننده است.

شاه حسینی تشریح کرد: گفتن اینکه ابن سینا بزرگ‌ترین حکیم جهان عرب است چندان مهم نیست بلکه آن‌ها بخشی از حقیقت را برای تحریف کردن بیان می‌کنند. ظاهرا به این اشاره می‌کنند که ابن سینا بزرگ‌ترین طبیب عالم است اما می‌بینیم که این جوان به ابن سینا چیزی یاد می‌دهد! اینکه بخشی از حقیقت را بگوییم اما تمامیت آن را تحریف کنیم، بخشی از تخصص غرب است. غرب اعتراف به بزرگی علمای شرق می‌کند اما حتی در این اعتراف هم متکبر است و نشان می‌دهد که ابن سینا شاگردی آن جوان روستایی انگلیسی را می‌کند. پس باید تحریف را ببینیم نه تعریف.

این استاد دانشگاه در ادامه افزود: این نگاه تا پایان فیلم به خصوص قسمتی که صحنه‌ای شبیه هلوکاست وجود دارد، دیده می‌شود. حمله تکفیری‌ها که ایرانی هستند به محله یهودی نشین، آتش زدن و ویران کردن در «طبیب» نشان داده می‌شود. اگر در این فیلم ذره‌ای از ایرانی‌ها تعریف می‌کند، در واقع چاره‌ای ندارند. مهم این است که از این تعریف ظاهری به تحریفی بزرگ می‌رسند و سلفی‌ها را نشان می‌دهد که خشن هستند و می‌کشند و مهمان نواز نیستند. از زمان هومر تا امروز می‌بینیم که ایرانی‌ها مهمان نواز هستند اما در این فیلم این طور نیست.

شاه حسینی با اشاره به سینمای آلمان امروز و آلمانی بودن و یا نبودن این نوع فیلم‌ها گفت: این فیلم‌ها آلمانی نیستند و ربط زیادی هم به آلمان امروز ندارند. این فضای کاری به وسیله استودیوی بابلز برگ و گروهی از فیلمسازان با سرمایه یهودیان به وجود آمد. این سینما بین المللی است که با نیت تحریف چهره اسلام و ایران در سطح جهان کار می‌کند. عجیب است که این استودیوی آلمانی قدیمی را هیچ کس نمی‌شناسد. در حال حاضر حتی فیلم‌هایی در این استودیو تولید می‌شود که خلاف باورهای خود آلمانی هاست چون تیم مدیریت آن‌ها صهیونیستی است.

وی در تشریح تاریخچه استودیوی بابلز برگ آلمانی اذعان کرد: تجربه بابلز برگ یک تجربه درخشان سینمای دولتی در آلمان است. در آن زمان سینمای آلمان بهترین سینمای جهان بود. سینمای اکسپرسیونیستی آلمان در دهه 20 و 30 گواه این مسأله است. وقتی این مجموعه استودیو از سال 1946 صاحب دیگری پیدا می‌کند، به طور کلی در اختیار متفقین و آمریکا قرار می‌گیرد. در مقطعی از زمان شعار مدیران سینمای ایران، سینمای استاندارد بود. به این دوستان باید گفت که این سینما روزآمد است اما در خدمت منافع ملی نیست و به خودشان توهین می‌کند.

شاه حسینی افزود: سال 2012 صدمین سال تأسیس این استودیو بود و یک خانم گزارشگر آلمانی در ‌‌نهایت با زبان ایما و اشاره گفت که فضای فیلم ما را آمریکا اشغال کرده و این سینما متعلق به ما نیست و ما را تحقیر می‌کنند. فیلم‌های بسیاری در این استودیو ساخته می‌شود که آلمانی‌ها را وحشی و خونخوار نشان می‌دهد و آلمانی‌ها نمی‌توانند اعتراض کنند و بعدا علیه ایران هم فیلم می‌سازند.

این مدرس سینما خاطرنشان کرد: در جنگ جهانی اول تمام سینما‌ها تعطیل شد و تنها سینمای آلمان فعال بود. این درحالی بود که آلمان شکست خورده جنگ جهانی بود. آلمان بعد از جنگ جهانی به طور مطلق ورشکسته است؛ کارخانه‌های مصادره شده دارد و امپراتور آن هم می‌گریزد. جالب آنکه یک کشور ورشکسته مطلق همچنان بر‌ترین سینمای جهان است.

وی افزود: محتوای فیلم‌ها به گونه‌ای است که سعی می‌کند اعتماد به نفس را به آلمان شکست خورده بازگرداند. فیلم زیگفرید نمونه این نوع فیلم هاست. از مقطعی از زمان این سوگ شکست از بین می‌رود و آلمانی‌ها به دنبال قدرتی هستند که نقشه آن را بر پرده سینما نشان می‌دهند. در فیلم «مترو پلیس» کارگردان به این اشاره می‌کند که ما یک انقلاب کمونیستی نمی‌خواهیم و ما چیزی می‌خواهیم که کارگر و سرمایه گذار در آن قابل اعتماد باشد.

شاه حسینی در رابطه با اهمیت رؤ‌یاپردازی در سینما توضیح داد: این تعریف که سینما باید عیب جویی کند و ضعف‌های جامعه را نشان دهد، یکی از نقدهایی است که در اینجا مشخص می‌شود چون سینما کارخانه رؤیاسازی است و اگر آرمان‌های یک دولت را روی پرده نشان دهند، مردم هم به سمت آن آرمان‌ها حرکت می‌کنند. تعریف فعلی ما از سینما این است که سیاه‌ترین بخش‌ها را روی پرده سینما نشان می‌دهیم تا واقعیت مورد نظرمان را منعکس کنیم. این درحالی است که در سیاه‌ترین دوره آلمان آرمان‌های آن را روی پرده سینما می‌بینیم.

مجید شاه حسینی با اشاره به مدیریت دولتی گفت: در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که مدیران ما سعی در برون سپاری حوزه مدیریتی خود دارند و همین میزان را هم می‌خواهند واگذار کنند و انگار هیچکس نمی‌خواهد مسئولیت مدیریت را بر عهده بگیرد. ما از شرایطی در آلمان صحبت می‌کنیم که مدیران نادان نیستند بلکه تحصیلکرده آن رشته هستند و حاضر به صرف هزینه هستند. بنابراین معتقد بودند که باید روحیه لازم را به ملت و دولتمان بازگردانیم.

وی اضافه کرد: در فیلم «سفر به ماه» رؤیای سفر به ماه و نقشه طراحی آن را در فیلم فریتس لانگ می‌بینیم. در این سال آلمان یک ورشکسته اقتصادی است اما رؤیاهای بزرگی روی پرده سینما نشان می‌دهد و این باعث بازگشت دوباره آن‌ها به زندگی می‌شود. آن‌ها سینما را یک ابزار تمدن ساز می‌بینند و نه یک ابزار مازوخیستی که کاستی‌های یک ملت را به رخش بکشد.

شاه حسینی بیان کرد: وقتی از سینمای آلمان یاد می‌شود معمولا فیلم‌های اکسپرسیونیستی «مطب دکتر کالیگاری» و «گولم» تداعی می‌شود و کمتر به این دوره خاص اشاره شده است. هیچ کس نگفته است که در آن سال‌ها هیچکاک در آلمان کارآموزی می‌کرد و تا آخر عمر رد پای صحنه‌پردازی اکسپرسیونیستی را در آثارش می‌بینیم. مایکل کورتیز کارگردان فیلم «کازابلانکا» آلمانی است. بسیاری از بازیگران هالیوود از آلمان آمده بودند. این سینما تا سال‌ها به عنوان یک ظرفیت استراتژیک در خدمت جامعه بود و الان مصادره شده است.

این مدرس سینما با بیان اینکه سینمای ایران سرشار از تکرار و کپی است، گفت: تعجب می‌کنم برخی از کار‌شناسان رسانه به این اشاره می‌کنند که کار سینمای دولتی تمام است. به طور کلی به سینما به عنوان یک ابزار استراتژیک نگاه نمی‌شود. اگر می‌خواهید کشوری سینما نداشته باشد، مدیر دانا را از آن کشور دریغ کنید تا به‌‌ همان سرنوشت بابلز برگ دچار شود. وقتی مدیر اصلی سینمای دولتی آلمان می‌رود، سینمای آلمان هم فرو می‌پاشد.

وی افزود: آمریکا به این اشاره می‌کند که سینما هنر است اما در حقیقت یک ابزار استراتژیک است که اگر ضد آن به کار برود،‌‌ همان کاری را انجام می‌دهد که با بابلز برگ انجام داد. ما منکر شایستگی بخش خصوصی نیستیم اما نوک پیکان ما بیشتر به سمت مدیرانی است که نمی‌خواهند مسئولیت مدیریتی را بپذیرند. مدیر حافظ منافع معنوی و حقوق آحاد یک جامعه است و باید امین مردم باشد. آیا در سینمای ما به آرمان‌های ملت روی پرده سینما احترام می‌گذارند؟

شاه حسینی عنوان کرد: چهره‌ای که از کشور ما در سینما نشان داده می‌شود، سیاه است. همین امروز هم می‌بینیم مدلی از سینمای در تبعید را برای ایران رقم می‌زنند. همه دنیا این تعریف از سینما را پذیرفتند که ابزار رسانه و جای مناسبی برای حرف‌های جدی و سیاسی زدن است اما نمی‌دانم چرا به مرزهای ایران که نزدیک می‌شویم یک تعریف صرفا هنری از آن ارائه می‌دهیم.

وی افزود: مدیر می‌تواند بگوید که اگر کشورم تحریم شده، سینما می‌تواند به عنوان یک ابزار تمدن ساز کمک کننده باشد. قطعا فناوری امروز ایران از آلمان آن دوره جلو‌تر است. هنوز بخش خصوصی در سینمای ایران شوخی است و هیچ کس نیست که نداند سینمای ایران با یارانه سرپاست. سینما ابزار خوبی برای آسیب‌شناسی نیست بلکه کارخانه رؤیاسازی است.

وی در پایان گفت: بسیاری از نهی‌ها و نقد‌ها روی پرده سینما حکم امری پیدا می‌کند. این نشانه نشناختن سینماست که فکر کنیم تمام سینما‌‌ همان واقع گرایی سیاه اجتماعی به سبک امیل زولاست. ما در حال حاضر با سینمای برانداز مواجهیم. سینما می‌تواند رؤیاهای یک ملت را نشان دهد. برخی می‌گویند این شعار است اما این میزان از یأس و سیاه نمایی شعار نیست. آیا ما برای مردم فیلم می‌سازیم که به آن‌ها بگوییم استوار باشید؟

۱۳۹۳/۴/۱۴

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...