به گزارش نمانیوز، «صبحي طفيلي» زاده
سال 1327 در روستاي «بريتال» از توابع بعلبك در دره بقاع، مدارج علمي حوزوي را در
نجف اشرف طي كرد و يكي از شاگردان شهيد «سيد محمدباقر صدر» محسوب ميشود. وي سال
1358 «تجمع علماي مسلمين» را در منطقه بقاع تاسيس كرد.
با تشكيل رسمي حزب الله در سال 1364
چهار سال بعد يعني 1368 اولين شوراي اجرايي حزب، صبحي طفيلي را به عنوان اولين دبير
كل حزب الله برگزيد. برخي اعتقادات و تك رويهاي وي باعث شد تا در دومين شوراي حزب
در سال 1370 حجت الاسلام «سيد عباس موسوي» به عنوان دبير كل حزب الله معرفي شود.
اين مساله بر روحيه شيخ تاثير بسزايي داشت و باعث تحليل رفتن و كاهش نفوذ ديدگاه
وي در حزب الله شد؛ به گونه اي كه شيخ صبحي طفيلي به صورت يك عضو عادي درآمد و از
داشتن مسئوليتهاي اجرايي محروم شد.طفيلي بعد از شكست در مقابل رقيبش سيد عباس
موسوي كمي از ساختار حزب الله فاصله گرفت. اما سيد عباس موسوي كه از هم شاگرديهاي
سابق وي در نجف بود. زمينه ادامه حضورش رادر شوراي مركزي حزب فراهم كرد. با ين حال
او بر اختلافات پافشاري كرد و پس از جدايي كامل از حزب الله سال 1377 حركتي با
عنوان «ثوره الجياع» (انقلاب گرسنگان) را در دره بقاع راه انداخت كه به درگيريهاي
شديد در منطقه و كشته شدن دو نفر از جمله شيخ «خضر طليس» و يكي از افسران ارتش
انجاميد. سرانجام دولت و ارتش لبنان صبحي طفيلي رادر حصر خانگي قرار دادند. وي در
سالهاي اخير در مصاحبه با رسانههاي وهابي و سعودي، همواره عليه جمهوري اسلامي
ايران، حزب الله لبنان و سيد حسن نصرالله تبليغ ميكند. لازم به ذكر است در سالهاي
اخير پرونده هاي اقتصادي وي به هر صورت و با كمكهاي مختلف برخي از صاحبان نفوذ
لبنان بسته شده است با توجه به آنكه هفته نامه پنجره در موضوعات گوناگون از افراد
مخالف با فكر و مشي نشريه گفت و گو گرفته است. اين بار نيز سراغ فردي پرحاشيه به
نام صبحي طفيلي رفته است. خواننده اين گفت و گوي چالشي باشيد.
جناب شيخ از نقش خود از همان اول
تشكيل حزبالله بفرمائيد.
در اين باره صحبتي ندارم.
راجع به عمليات شهادت طلبانه چه ميفرماييد؟
در اين رابطه نيز صحبتي ندارم.
فقط اطلاعاتي راجع به تشكيل و ابتداي
كار حزب الله كه ميشود گفت.
در باره تشكيل حزبالله، حزب تاريخش
را نوشته و به اين موضوعات پرداخته است؛ يعني به طور كلي «السطان يكتب تاريخه»؛
فرد غالب تاريخ را مينويسد. در باره مساله شهادت طلبان نيز فعلا به صلاح نيست و
درست نيست كسي چون من صحبتي بكند؛ چون هر حرفي از جانب من در اين باره، سند ميشود
و نميخواهم وارد داستاني جنجالي بشوم كه حزبالله نوشته است. نميتوانم تكذيب يا
رد كنم. اينها در اين تاريخي كه نوشتهاند، اين مدت را حذف كردهاند و من نميخواهم
وارد اين موضوع بشوم.
پس نقش شما در اين برهه مهم از تاريخ
لبنان چه ميشود؟ منكر آن كه نميتوان شد؟!
[با اشاره دست] بگذريد.
شما خودتان دوست داريد در چه موضوعي
با ما صحبت كنيد؟
زياد فكر كردهام؛ ولي به نفع هيچ كس
نيست كه من نقشي در اين درگيريها داشته باشم و به مجادله و قيل و قال بپردازم.
موضوع استشهاديها، موضوع تازهاي است. ميتوانيد از كتب و منابع تبليغات و رسانهها
استفاده كنيد. كلام و سخن آنها سند نيست؛ اما سخن من سند ميشود.
پس در باره چه چيزي ميتوانيد با ما
صحبت كنيد؟
چيزهايي را كه قبلا رخ داده است،
فراموش كنيد؛ چيزهايي را كه مربوط به حال است، مسائل فقهي و هم چنين مسائل سياسي
روز را بپرسيد.
در حال حاضر، اينجا مشغول چه كاري
هستيد؟
درگير درس و متابعت بحثهاي فقهي
هستم.
الان هيچ گونه فعاليت سياسي نداريد؟
هيچ
انقلاب گرسنگان (ثوره الجياع) كه راه
انداخته بوديد، به كجا انجاميد؟
يك جنبش مردمي براي اين منظور بود كه
متاسفانه به كشتار منتهي شد.
نظر شما راجع به دادگاه ترور «رفيق
حريري» چيست؟
البته نميشود اسمش را يك دادگاه
گذاشت. اين مساله اي سياسي است. به نفع غرب و خاصه آمريكاست كه پرونده را باز
بگذارند. به نظر ميرسد كه نيات و حتي تاريخ، درست و صحيح نيست. باز موضوع لبنان
مطرح است؛ چه با حريري و چه غير آن. اگر قاتل را ميشناسيد، اعلام كنند و اگر بي
گناه را ميشناسند نيز بگويند.
در باره آينده اسرائيل در روايات و
احاديث، تحليلي داريد؟
قرآن به شكل صريح به شكست آنان اشاره
ميكند. روايات نيز اين چنين است. چيزي كه الان مطرح است، اين است كه اسرائيل يك مجتمع
نظامي است و بيشتر به اردوگاهي براي اسكان ميماند مطمئن هستم كه اسرائيل به نهايت
خود رسيده است؛ منتها زمان ميخواهد و اين به عوامل ديگري مانند ضعف و اتحاد ما
نيز باز ميگردد. وجود يهوديان در فلسطين تثبيت نشده است و به نوعي به توريستها
شباهت دارند. آنان خارج از فلسطين املاك و اموال و موسسات دارند و اين گونه نيست
كه با آمدن به فلسطين، ارتباطات خود را قطع كنند. مادامي كه غرب از آنان حمايت ميكند
و ما در مقابلشان ضعيف هستيم، آنان ماندني هستند. ما در مقاومت از همان روزهاي
سال 1361 (1982ميلادي) و با حمله اسرائيل در پي اثبات اين نكته بوديم كه حكومت
اسرائيل، حاكميت پايدار نيست. ما توانستيم با تعدادي از جوانان مومن و با سلاحهايي
عادي و سطح پايين اين حقيقت را ثابت كنيم كه اسرائيل هم ممكن است شكست خورده حتي از بين برود.
آيا ممكن است اسرائيل بار ديگر به
لبنان حمله كند و اگر اين امكان هست، نتيجه چنين جنگي چه خواهد بود؟
اگر منظور حملات هوايي است، هر روز
ممكن است؛ اما ورود زميني موضوعي است كه به دقت بررسي و تدبير زياد و پشتيباني
بيشتر غرب از آنان نياز دارد و با حمله هوايي فرق دارد و در صورتي هم كه وارد
شوند، در فكر ماندن نخواهند بود.
به نظر شما چرا اسرائيليها لبنان را
باتلاقي براي نيروهاي خود ميدانند؟
به اين دليل كه در سال 1361كه وارد
لبنان شدند، در آن گير افتادند، عليرغم اين كه امكانات ما در اين جا خيلي كم بود و
امكانات آنها بيشتر. اكنون در اين جا تجربيات بيشتر شده و امكان مبارزه هم بيشتر
است. زماني هم كه اين امكانات وجود نداشت، آنها مجبور به عقبنشيني شدند.
آنها در سال 1361 وارد شده و شكست را
تجربه كردند؛ براي چه دوباره اين اشتباه را در سال 1385 (2006 ميلادي) و جنگ 33
روزه تكرار كردند؟
چيزي كه من از اين مساله ميفهمم،
اين است كه در سال 1361 آنها خود برنامهريزي و طراحي كردند و سپس آن را به اجرا
در آوردند؛ اما اين بار آمريكا و ديگران طراحي كردند و اسرائيل مجري طرح بود. حتي
خود اسرائيل نيز در اين باره ترديد داشت.
سال 1361 اسرائيل با اين بهانه و هدف
وارد شد كه فلسطينيها را از اين جا بيرون كند. امروز اگر وارد لبنان شود، در پي
چه اهدافي است؟!
حذف مقاومت فلسطين و مقاومت اسلامي.
آيا دوست نداريد بخشي از مقاومت
باشيد تا اسرائيل از شما نيز كينهاي به دل داشته باشد؟
[ميخندد] شما خيلي دير آمديد! اصل
اختلاف ما با رهبري حزب الله اين بود كه آنان جنگ و مقاومت را متوقف كردند.
يعني ميفرماييد بعد از سال 1379
(2000 ميلادي) كه اسرائيل عقب نشيني كرد؟
خير؛ از ابتداي سال 1372 (1993
ميلادي) كه تفاهم نامه اي را با عنوان «تموز» پيشنهاد كردند و زودتر از اينها در
نيمه هاي دهه 80 ميلادي غربيها به ما اطلاع دادند كه اسرائيليها طرحي را ارائه ميدهند
و آن اين است كه ما از سرزمين شما عقب نشيني ميكنيم. به شرطي كه با ما كاري
نداشته باشيد. سال 1372 (1993 ميلادي) كه به لبنان حمله كردند (عمليات تسويه حساب)
خواستند اين را تثبيت كنند و مقدمات آن را ايجاد كردند، يعني يك تفاهم عمومي و
كلي. سال 1375 (1996 ميلادي) اين را تثبيت كرده و بازتر كردند و به نوعي تفصيل
دادند و براي مقاومت حد و حدودي را وضع كردند. اسرائيليها خواستند اين تفاهم نامه
را اجرا كنند، اما قبول نكرديم؛ چراكه در
اين تفاهم آمده بود كه مقاومت ديگر حق حمله به داخل فلسطين اشغالي را ندارد، نه به
شكل نظاميو نه به شكل غيرنظامي، مگر اين كه به مقاومت تجاوز بشود و بخواهد پاسخ
بدهد. اينها در روزنامه ها و مطبوعات نيز آمده است.
اسرائيليها در سال 1375 (1996
ميلادي) خواستند با برگزاري جلسه تفاهم نامه اي را امضا كنند اما سوري ها با توجه
به اين كه در آن زمان بر لبنان حاكم بودند، اين مساله را قبول نكردندغ چون به نفعشان
نبود. اسرائيليها دوباره پيشنهاد جلسه اي نظامي ميان فرماندهان نظامي را مطرح
كردند كه سوريها رد كردند. اسرائيليها ميگفتند ما فقط ميخواهيم حداقل با يك
تفاهم از پايگاهها و ديگر مراكز نظامي عقب نشيني كنيم و اين كه به چه صورت تحويل
بشود. تا اين كه در نهايت با همان روش خودشان عقب نشيني كردند. البته با پشتوانه
همان تفاهم نامه سال 1375 (1996 ميلادي). از آن موقع به نظر من مقاومت عملا متوقف
شد و كلا هر شش ماه و هر يك سال عملياتي انجام ميداند تا اين مساله فراموش نشود و
الان از نظر ما مقاومت عملا وجود ندارد. طبيعي است كه كسي كه كار خود را ترك ميكند،
به كار ديگري كشانده ميشود و اكنون ميبينيم كه از وقتي مقاومت كار خود را كنار
گذاشته در فتنههاي داخلي و سياسي و نبرد ميان سني و شيعه ودعواها و نزاعهاي
كشنده فرو رفته و اين خيلي به مقاومت و خونها و آينده آن صدمه زده است.
من بازگشت به مقاومت را طلب ميكنم و
اولين سرباز، يك سرباز واقعي و نه يك فرمانده، خواهم بود كه سلاح برميدارم و ميجنگم.
اميد و آرزوي من در زندگي اين بوده
كه در راه جنگ با اسرائيل خلوص داشته باشم و در اين راه جان خود را نيز بدهم.
امروز مقاومت مطلوب شما چيست؟
[ميخندد] برويم سريلانكا و فلسطين
را آزاد كنيم! امروز ما در بزرگترين جنگ و ستيز داخلي هستيم و با مستمسك قرار دادن
مساله فلسطين و آزادي آن عدهاي در لبنان بر ميآشوبند كه ما به فلسطين چه كار
داريم و سرزمين ما لبنان است. اينها بهانهاي واقعي و موكد است. بزرگتر از اين اگر
ما در همان موضع خودمان ميمانديم، الان فتنه داخلي نداشتيم و اهل تسنن بيشتر از
ما شيعيان در امنيت و حمايت ما بودند.
آيا فكر نميكنيد جاي شما به عنوان
يكي از بنيانگذاران حزب الله و دبير كل اسبق حزب الله، اكنون در كنار اين مقاومت
خالي است؟
من خودم را از كسي جدا نكردهام.
در صحبتي كه با سيد حسن نصرالله
داشتيم، براي شما خيلي احترام قائل بودند و تاكيد كردند كه سراغ شما بياييم و
گفتند كه شما يكي از پايههاي مقاومت بودهايد. حتي ايشان ناراحت بودند كه ما به
سراغ بقيه رفتهايم و سراغ شما نيامدهايم. از جمله دكتر «اغناطيوس الصيصي»، كشيشي
كه در آن موقع به سراغش رفتيم.
اينهايي كه شما گفتيد، مربوط به حوزهاي
كوچك و محدود در روابط خصوصي و فردي است. من به شخصه، واقعا ميگويم كه حاضرم به
عنوان يك سرباز با اسرائيل وارد جنگ بشوم و حتي در مسائل داخلي لبنان.
شما آدم ويژه حزب الله محسوب ميشويد
و با وجود اختلافاتي هم كه وجود دارد نبايد حزب الله را تنها بگذاريد. عين همين
صحبتي را كه شما الان ميكنيد، ما در زمان جنگ خودمان داشتيم، شهيد «كاظم رستگار»
فرمانده لشكري بود كه با فرمانده سپاه اختلاف پيدا كرد و دعوايي ميان آنان پيش
آمد، از فرماندهي لشگر استعفا داد و به عنوان يك نيروي عادي در جنگ شركت كرد و به
شهادت رسيد.
سال 1379 (2000 ميلادي) حاج «عماد
مغنيه» پيش من آمد طرحهايي داشت، من بحثي نكردم. او گفت من طرحي دارم، گفتم خوشا
به حالت! چندين بار به ديدار من آمد و طرحهايي داد. وقتي ديد من قبول نميكنم.
نظرش را عوض كرد و از آن عدول كرد. به عبارت دقيقتر، مساله از طرف من نيست.
تا به حال به ذهنتان نرسيده كه
برويد و صراحتا با سيد حسن نصرالله صحبت كنيد؟!
آخر مشكل در نزد من نيست. ديگران
خودشان بايد موضوعات را طرح كنند.
تا به حال كسي از طرف سيد حسن
نصرالله پيشتان نيامده است؟
خودم تا به حال با كسي وارد دعوا
نشدهام. سيد حسن اكنون دارد در باره دادگاه اعلام ميكند كه از حق دفاع ميكنم.
هر كس از حزب الله متهم شود، من از او دفا ميكنم. آن موقع كه من در همين جا
محاصره شدم، كجا بودند؟ من با كسي وارد جنگ و درگيي نشدم، ديگران به من حمله كردند
و موضوع مرا به عنوان متهم به دادگاه (محكمه عدليه) و دادستاني كل محول كردند. مگر
من جرمي مرتكب شده بودم؟ الان دارند كم كم به ديدگاه من ميرسند كه گفتم نبايد
مقاومت را رها كرده و وارد مشكلات داخلي شد. اين مسائل همه نتيجهاش اين است كه
حرف مرا گوش نكردندو الان دارند به اين نتيجه ميرسند.
اين را نميتوانيد نتيجه مثبتي
ببينيد براي حل اختلافات؟
من كه مشكلي ندارم. روزي كه درحوزه
علميهام محاصره شدم و ارتش حمله كرد، چه كسي به طرف من تيراندازي كرد؟ خود همين
آقايان بودند. همهشان را ميشناسم و نقش همه آنها را ميدانم؛ با اين كه من آنها
را دوست دارم و فرزند من هستند. مشكلي هم با ديگران ندارم.
آخرين بار كي به ايران سفر كردهايد؟
سال 1372 يا 1373 (1993 يا 1994
ميلادي) بود.
از علما انتظار ميرود كه وقت فتنه
به كمك مردم آمده و غبار از فتنه بردارند. اگر روزي يك جوان لبناني پيشتان بيايد
و از شما در باره مقاومت سئوال كند، چه جوابي خواهيد داد؟
در اين باره نظري دارم! اين فتنه
ساخت آمريكاست. كشورهاي عربي نيز به نوعي در اين فتنه آسيب ديدهاند. اگر بخواهيم
منصفانه قضاوت كنيم، امام خميني در اول انقلابي خيلي در باره وحدت با اهل تسنن و
گفت و گو با آنان تاكيد داشتند. اما آمريكاييها با استفاده از دستهايي كه در
كشورهاي عربي داشتند، توانستند جوي را بيافرينند كه در جنگ عراق عليه ايران بر آن
حاكم بود. نميخواهم ايران يا ديگري را متهم كرده و مسئوليت چيزي را كه توانش را
ندارند، بر عهده آنان بگذارم. اما در كشورهايي مثل عراق، ايران، يمن و پاكستان اين
جو وجود دارد. تبليغات غربي هم وجود دارد كه ذهن مردم را در اين باره ميسازد.
هميشه از مانورهايي كه ايران در خليج
فارس برگزار ميكند اين گونه مستفاد ميشود كه بر ضد كشورهاي خليج است. خيلي از
شبكههاي تلويزيوني كه يا مستقيماض زير نظر ايران هستند يا از دوستان آنان نيز بر
اين طبل ميكوبند. درست است كه ايران هم مسئوليتي در اين زمينه دارد اما من اكنون
در باره مسئوليت خودمان صحبت ميكنم. به خاطر همين سئوال كردم كه چرا آقاي «صالحي»
را آوردند جاي آقاي «متكي». حرفهايي زدند مبني بر اين كه لازم است روابط خوبي با
عربستان و تركيه و مسلمانان داشته باشيم. اين براي من بزرگترين هديه بود واميدوارم
كه صادقانه باشد. اميدوارم كه اين سياستي واقعي و هميشگي باشد، نه هدفي مقطعي و
محدود.
بايد اين مسأله را درك كنيم كه اسلام
نه با قدرت صرف بلكه با وحدت مسلمانان پيروز ميشود. زماني قوي خواهيم بودكه
بتوانيم شيعيان و سنيها را زير يك پرچم سياسي و بدون اختلافات عقيدتي جمع كنيم.
امروز از دهن كوچك و بزرگ، معمم و غيرمعمم ميشنويم كه گفته ميشود: «دشمن اصلي ما
سنيها هستند» اين مسأله به شكل وحشتناكي در حال بروز يافتن است و مردم احساسشان
اين است كه دشمن اصلي ما اهل سنت هستند. هم ايران هم دوستان ايران و هم خود ما در
اين باره مسئوليت داريم.
ظاهرا شما از فتواي اخير حضرت آقا
خبر نداريد.
اين فتوا خوب است، الان معممين حزب
الله هم دارند اين را ترويج ميكنند. ما امروز در لبنان به صورت عشيره و طوايف
زندگي ميكنيم. مثلا عشيره اهل تسنن از بيت حريري است و عشيره شيعه از سيد حسن
نصرالله، خب اگر يكي در عشيره شيعه است و عرق ميخورد، تمبك ميزند و فاسق و فاجر
و كمونيست است، هر چه باشد او را از سيد حسن ميدانند. طرف ديگر هم همين است. يعني
انتساب فكري وجود ندارد. انتساب عادلانه وجود ندارد و يك تعصب است. قبلا بارها با
برادران ايراني صحبت كردم. ما ميتوانيم لبنان را به طور كامل تحويل ايران بدهيم
كه سني و مسيحي زودتر از شيعه، ايران را ستايش كنند.
بحث اين جوري نيست كه ما يك سوم
وزارت را ميخواهيم يا بيشتر يا كمتر، اوضاع شيعيان در زمان عثمانيها، فرانسويها،
سوريها و مسيحيان همه بد و وخيم بوده است، اما وضع فعلي كه قدرت در دستمان است
بدترين وضع ممكن است. بعلبك كه به واقع بايد چندين مدال بر روي سينهاش قرار گيرد،
وضعش اين است. از نظر امنيتي فوقالعاده ضعيف بوده و هر قسمت آن دست كسي است. دولت
به هيچ وجه حق بازداشت كسي را ندارد و وقتي دعوايي ميانشان صورت ميگيرد، نميدانيد
كه گلوله از كجا شليك ميشود. شخصي از منزل خود خارج ميشود، بدون اين كه بداند
درگيري چه وقت صورت ميگيرد و از بين ميرود. در كنار منزل من دزدها به يك ماشين
حمله كردند تا اين كه بچههاي من به طرفشان حمله كردند و صاحب ماشين را نجات
دادند. اين از نظر امنيتي است و ما از اين نظر در وضع بدي قرار داريم. مثلا در يك
نمونه چند دزد به يك طلا فروشي در بعلبك حمله كردند و اتفاقي يكي از آنها در درگيري
كشته شد. صاحب آن مغازه طلا فروشي، مغازه و خانه خود را بسته و فرار كرده و دزدان
زنده هستند و خيلي راحت دارند زندگي ميكنند. ما در اين زمينه مسئوليت داريم و
قدرت حل آن را داريم. سال 1363 يا 1364 (1984 يا 1985ميلادي) كه قدرت در دست سوريها
بود، فرد صرافي در راه شهر «زحله» در 20 كيرومتري اين جا كشته شده بود. پولش را
گرفته بودند به دوستان گفتم عاملان اين كار را حتما ميخواهم. چون احساس كردم اين
براي امنيت اجتماعي موضوع خطرناكي است و بايد جلويش را بگيريم. سه يا چهار روز بعد
آنها را دستگير كردم. از آنان بازجويي كرديم و قاتل را كه پيدا كرديم، خانوادهاش
را كه از يكي از عشيرههاي بزرگ بود آورديم و جلوي آنان اعتراف كرد و چند روز بعد
جسدش را تحويل خانوادهاش داديم. بعد از آن در سرتاسر دره بقاع امنيت 100 درصد
تامين شد آن موقع دهه 80 ميلادي بود نه الان. ضعيفتر هم بوديم.
شما بالاخره نميخواهيد نقشي داشته
باشيد. حداقل در بعلبك؟
تا به حال چند بار اين سئوال را كردهايد.
شما بگوييد نقش من چيست؟ چه كاري بايد انجام بدهم؟
شما شخصيتي ويژه در زمينه مقاومت وچه
در خود لبنان در منطقه بقاع هستيد. من از شما عذرخواهي ميكنم؛ ولي احساس ميكنم
شما الان در جايگاه خودتان نيستيد. وقتي كه در آن جايگاه نباشيد، بالطبع تاثيري هم
نميتوانيد بگذاريد. چرا نميخواهيد به آن جايگاه برسيد؟ جايگاهي كه شما الان داريد از يك نمايندگي مجلس
يا وزير بودن مهمتر است. حتي ارتباطتان با ايران، بايد به همان گرمي قبل باشد.
من قبلا هم گفتم مشكلي ندارم. من هم
به ايران و به مردم آن غيرت دارم و به طور كلي اگر به ايران اخلاص نداشته باشم،
نسبت به چه كسي چنين باشم؟ مشكل از من نيست. به خاطر دارم يكي از مسئولان ايراني
كه در لبنان بود [در آن موقع من در بيروت بودم] تلفني تماس گرفت و گفت: «ميخواهم
شما را ببينم» گفتم: «خوش آمديد» خنده بدي كرد و گفت: «من الان مسافرم» مشكل از من
نيست.
امروز متأسفانه سايتها، خبرگزاريها
و كانالهاي تلويزيوني شديدا از شماعليه ايران و مقاومت سوء استفاده ميكنند.
اين مشكل من نيست، مشكل آنهاست. مثلا
موقعي كه من نظرم را در باره مسألهاي مطرح ميكنم، طبيعي است كه نظرم ممكن است
مخالف نظر ايرانيها باشد يا موافق آن. دستگاههاي تبليغاتي غرب هم منتظرند تا از
اين رهگذر سوء استفاده كنند.
خيلي دوست داريم در باره شهادت طلبان
صحبت كنيد.
گوش نكرديد من چه ميگويم؟ حرف من يك
سند است و نميخواهم اين گونه شود.
آيا از حاج عماد مغنيه خاطره اي
داريد؟
سئوال كنيد تا بگويم.
اولين بار كي با ايشان آشنا شديد؟
قبل از سال 1361 در بيروت. جوان بود
و با سازمان فتح كار ميكرد.
شما در گزينش ايشان در مقاومت نقشي
داشتيد؟
گزينش در اوايل اين گونه بود كه شما
هر قدر توانايي خود را ثابت ميكرديد، همين امر ثبت ميشد. تشكيلات منظم به شكل
امروزي وجود نداشت. خصوصاً قبل از سال 1361؛ چرا كه بيش از آن با حزب بعث عراق در
لبنان درگيري بود. بچههاي زيادي بودند كه بسياري به شهادت رسيده و بسياري ديگر
زندهاند. آنان بچههاي مؤمن و مجاهدي بودندو نقش بسيار مهمي در اين زمينه داشتند؛
تا اين كه حمله اسرائيل در سال 1361 آغاز شد و ايشان دراين قضايا نقشي داشتند.
البته با همان امكانات اندكي كه داشتند يعني با تحول امكانات و توانايي ها كارها
هم متحول تر شد. گروهي از آنان براي مدتي تحت عنوان گروهي خاص كار ميكردند. بيش
از اين به صلاح نيست كه صحبت كنيم.
در ايشان چه برجستگي خاصي بود؟
عماد شجاع بود و در باره جزئيات
نظامي بسيار دقيق و ريزبين بود. همچنين شخصي پيگير و متابع بود كه در مقابل سختيها
سر خم نميكرد. اين ويژگي خوبي بود. مصطفي چمران هم خوب بود و مشخصات ويژهاي
داشت. جوانان خوبي بودند، خداوند حاضران را موفق كند و گذشتگان را رحمت كند.
از خصوصيات عبادي او خاطرهاي داريد؟
خير، چيز خاصي در نظرم نيست.
خبر شهادت عماد را كي شنيديد؟
فرداي شبي كه ايشان شهيد شده بود، از
تلويزيون شنيدم. گزافه گويي نميكنم اگر بگويم كه قرباني كردن آن بچهها را از من
خواستند و من گفتم حاضرم بچههاي خودم را به جاي آنها قرباني كنم. اينها افراد با
كرامت و شريفي هستند كه زحمات بسياري كشيدند و دوست ندارم كه زحمت هاي آنها كم
ديده شود.
يعني ميخواهم بگويم بار آخري كه پيش
شما آمد، شما را به عنوان بزرگ قبول داشت؟
طبيعتاً بله.
آيا شما در آن دوره آموزشي كه در
«پادگان جنتا» برگزار شد، حضور داشتيد؟
خير من تنها كسي هستم كه نرفتم. آن
موقع در ايران بودم.
تا به حال كار نظامي هم كردهايد؛
بدين معنا كه مستقيم در عمليات نظامي شركت كرده باشيد؟
هر وقت كه توانستم با بچهها هماهنگ
بودم و گاهي با آنها ميرفتم؛ ولي خودم مستقيما در درگيري نبودم.
آيا اتفاق افتاده است كه مرگ شما را
تهديد كند؟ مثلا خمپاره به سمتتان بيايد يا بمبي منفجر شود؟
صحبتي ديگر بكنيد. صحبتي مفيدتر.
نظر شما در باره وحدت شيعه و سني
چيست؟ آيا طرح نويي براي وحدت شيعه و سني داريد كه عملي بشود؟
باعث تأسف است كه عده كمي هستند كه
ادعا ميكنند تنها آنها هستند كه تفكر اهل بيت را دنبال ميكنند. با كمي تلاش
بيشتر ميشد فكر و مذهب اهل بيت را مذهب تمام مسلمانان كرد. من اين صحبت را بدون
فكر و همين طوري مطرح نميكنم، بلكه با ديدي دقيق و ريز دنبال آن هستم.
شما در اين زمينه كار تحقيقي هم
انجام دادهايد؟
بله، سعي ميكنم در آينده در اين
زمينه كار مفيدي عرضه كنم.
الان تريبون يا مجله خاصي نداريد؟
خير، هيچ. جلوي ما را بستهاند.
چه كسي اين كار را كرده است؟ دولت
يا...؟
همه!
منبع: هفته نامه پنجره