نسخه چاپی

زنان نیمه فراموش شده دفاع مقدس

و اكنون پس گذشت سال ها از دوران دفاع مقدس او در كنار شوهرش كه با وجود بازنشستگی در ارتش جمهوری اسلامی مشغول به خدمت است، همچون كوه ایستاده و سبب قوت قلب همسرش است. به راستی پشت سر رزمندگان و كیلومترها دورتر از جبهه های نبرد، زنان در سنگر خانه و خانواده با تحمل مشكلات مختلف، سهم زیادی در پیروزی داشتند.

درباره‌ دفاع مقدس مطالب زيادي نوشته شده است.هنگامي که مکتوبات جنگ رابنگريم يک اصل مغفول مانده خواهيم يافت. اين اصل فراموش شده اگر وزين تر از حضور رزمندگان دفاع مقدس در جبهه نباشد، سبک‌تر هم نخواهد بود.

براي بزرگداشت اين اصل اگر صدها همايش برگزار شود، جادارد. اما دريغ از يک مصداق که حقش ادا شده باشد!

اين اصل مهم، بانوان فداكاري هستند كه در ايام دفاع مقدس، همواره با حفظ كانون خانواده، يار و ياور همسرشان بودند و به تنهايي به امور خانواده پرداختند.

تهيه مايحتاج خانواده، ثبت نام فرزندان در مدارس، سرکشي به درس بچه‌ها، تنگ دستي بر اثر گراني اجناس و يکنواخت ماندن حقوق در طول زمان جنگ، بيماري احتمالي بچه‌ها و موارد مشابه ديگر فقط نمونه هايي از مشكلات زنان بوده است كه هرکدام ازاين مشکلات به تنهايي مي‌توانست بهانه‌اي کافي براي زن باشد تامانع ازرفتن شوهرش به جبهه شود. زن خيلي دلش مي‌خواست هنگام به دنيا آمدن فرزندش، همسرش برگردد. شوهر او افسر ارتش بود و پس از فرمان امام خميني(ره) براي مبارزه باضد انقلاب در کردستان خدمت مي‌کرد. پادگان آنها بعد از سه ماه تازه از محاصره درآمده بود.حالا خدا حاجت زن را بر آورده کرده وهمسرش براي مرخصي به خانه برگشته است. اوخدا را شکر کرد.همان شب بچه پنجم آنها به دنيا آمد. چندروز بعد مرخصي شوهرش پايان يافت. مرد بايد به كردستان برگردد.

اعزام به جبهه

زن شوهرش را بدرقه کرد. اونمي‌دانست وي برمي‌گردد يا نه! اگر بر گردد سالم است يا مجروح؟ در دل گريان است اما به ظاهر مي‌خندد.

قرآن بر سر شوهرش مي‌گيرد.هنگامي‌ که شوهرش رفت، در خانه را بست. زن وقتي به داخل خانه بازگشت بچه‌ها دوره‌اش کردند. بغض گلويش را مي فشارد.اگر گريه کند بچه‌ها دق مي‌کنند، پس خودش راکنترل مي‌کند، چاره‌اي ندارد.شب هنگام وقتي بچه‌ها خوابيدند، زن مي‌خواهد گريه كند تا كمي از غصه هايش كم شود. ناگهان پسر سيزده ساله‌اش که در بسيج مسجد داوطلب است در مي‌زند. مادربه سرعت بغضش را مي‌خورد وبا روي خوش در را باز مي‌کند .پسر روز قبل با دستکاري شناسنامه‌اش، سن‌ خود را بالا برده و توانسته است مسئولان اعزام به جبهه را قانع کند تا فقط با رضايت مادرش، به جبهه اعزام شود.

پسرحال مادرش رادرک نمي‌کند. اواز مادرش مي‌خواهد که فردا به محل اعزام نيرو بيايد ورضايت خود را اعلام کند. مادر که فکرمي‌کرد پسرش هنوزبچه است!حرف فرزند را جدي نمي‌گيرد. اصرارپسر سبب مي‌شود تا مادرش حرف اورا باور کند. مادر بهانه‌اي براي گريه کردن پيدا مي‌کند. هرچه مي‌گويد پدرت نيست تو مرد خانه‌اي! به خرجش نمي‌رود. اواميدوار است که اگر رضايت بدهد، پسرش را به دليل سن كم نمي‌برند.روز بعد مادر با همين اميد ، به محل اعزام نيروها مي‌رود. پسر بين راه به مادرش مي‌گويد: نگو که بابا جبهه است!اگر سؤال کردند بگو او مسافرت رفته است.

مادر از خدا مي‌ترسد که مخالفت کند. زن درآنجا چند نفر ازدوستان پسرش رامي‌بيند که مادرشان را به همين گونه براي رضايت دادن، آورده‌اند.

و سرانجام پسر سوار اتوبوس اعزام نيرو مي شود و راهي جبهه مي شود.

زن درفراق همسر و پسر، با دروني پرازدلهره صبرمي‌کند. مدتي مي‌گذرد. خبرمفقود شدن پسر به مادر مي‌رسد. پدر همزمان بي خبرازاخبارمنزل به مرخصي مي‌آيد. زن سعي‌اش بر اين است که شوهرش زير بار اين مصيبت کمر خم نکند، بنابراين جلو او گريه نمي‌کند. وي با اين که عزيزش نيامده است، مانع رفتن شوهرش به جبهه نمي‎ شود.زن درغياب شوهرضمن نگهداري فرزندان براي خودش سرگرمي درست کرده است.سرگرمي او کمک به جبهه بود.وي به کمک زنان ودختران فاميل جوراب و دستکش پشمي مي‌بافت.هربار که شوهرش به مرخصي مي‌آمد، بافتني‌هاي آماده را به اومي‌داد تا براي سربازان ببرد.

و اكنون پس گذشت سال ها از دوران دفاع مقدس او در کنار شوهرش که با وجود بازنشستگي در ارتش جمهوري اسلامي مشغول به خدمت است، همچون کوه ايستاده و سبب قوت قلب همسرش است. به راستي پشت سر رزمندگان و کيلومترها دورتر از جبهه هاي نبرد، زنان در سنگر خانه و خانواده با تحمل مشكلات مختلف، سهم زيادي در پيروزي داشتند. حيف است که زحمات اين قشر صبور از ياد برود. بنابراين برقلم به دستان متدين فرض است براي اداي حق اين اسوه هاي صبر و استقامت ، در حد امکان تلاش كنند.

*سرهنگ محمد حسن صادق زاده پوده / سازمان حفظ آثار ونشر ارزش هاي دفاع مقدس ارتش

۱۳۹۳/۶/۲۶

اخبار مرتبط
نظرات کاربران
نام :
پست الکترونیک:
نظر شما:
کد امنیتی:
 

آخرین اخبار...