به گزارش نما به نقل از جام نیـوز، باز هم باید نوشت، پاپخوانی که با فاصلهای بسیار زیاد مرد اول این نوع موسیقی است، بر استقرار کلیشه انزوای خویش اصرار دارد و نه در مجامع موسیقی ظاهر میشود، نه کنسرتی برگزار میکند، نه به کنسرت همکارانش میرود و نه حتی در مراسم دریافت جایزههایی که میبرد، حاضر میشود؟ همچنان رسانه در مواجهه با او باید در گیر و دار رمزگشایی از رمزگانهای بیشماری باشد که رفتار رسانهای او برساخته است؟ هر سال باید همین قواعد تثبیتشده را در تبارشناسی ارتباط او و رسانه برشمرد و از تار رمزآلودی که پیرامون خود تنیده است، بالا و پایین رفت؟
البته که هنوز بخش عمدهای از پرداختهای رسانهای به محسن چاوشی و آثارش، در را بر همین پاشنه میچرخاند. مطبوعات، که اغلب دستشان از دسترسی به او کوتاه است، به دنبال کوچکترین بهانهای میگردند تا تصویر او را روی جلد ببرند و فروش خودشان را بدون ارتکاب به هر گونه ریسکی افزایش دهند.
البته دلایل این نوع از محبوبیت دستنیافتنی قابل بررسی است و چه بسا بارها مورد ارزیابی هم قرار گرفته است. چه بسیار مجلاتی که تصویر او را بدون حتی یک خط گزارش، گفتوگو یا یادداشت تولیدی روی جلد میبرند و افزایش تیراژ تا مدتها زیر زبانشان مزه میدهد. در این میان، بسامد واژه «راز» در تیترها بالاست! بدیهی است که هاله ابهامهای چندین ساله در رابطه با چاوشی، همچنان رونق میدهد به همراهی این کلیدواژه در کنار عناوینی چون «آقای خاص» و ... .
اما سالی که گذشت، برای چاوشی، سال تغییراتی عمده در رفتار رسانهایاش بود. هر چند شاید این تغییرات محسوس نباشد، اما توجه به برخی از نشانههای آن، شاید ورکشاپی باشد برای اهل رسانه که چراغ سبز تلویحی چاوشی را دریابند و با تغییر در شیوههای توجهشان به او، آب رفته را به جوی بازگردانند. اما کدام تغییر در رفتار؟
شیمبورسکا، سید برت، چاوشی؛ اما...
قاعدهای رسانهای در رابطه با سلبریتیها هست که آنها با اتخاذش، اغلب پاسخها و نتایج یکسانی گرفتهاند. هم در ادبیات و هم در موسیقی، بودهاند مواردی که پس از محبوبیت بسیار، خلوت گزیدهاند و محبوبتر شدهاند. وسواوا شیمبورسکا، شاعر برنده نوبل را به یاد آورید که جز یک دو مصاحبه مطبوعاتی در طول زندگیاش ترتیب نداد و در آنها هم رمزی از زندگی و حرفه رمزآلودش نگشود جز اینکه در کلبهاش نه رادیو دارد و نه تلویزیون. سید برت را هم میتوانید در همین راستا، کنار شیمبورسکا بنشانید؛ او با اینکه محوریترین عضو گروه پینکفلوید نبود، اما عطش رسانهها برای نفوذ به لایههای پنهان زندگیاش و یافتن پاسخی برای پرسشهایی که شیوه زندگی و کارش برانگیخته بود، بسیار بیشتر از تمایلشان برای پرداختن به دیوید گیلمور و راجر واترز همواره در صحنه بوده است.
بنابراین، اتخاذ این روش، که تجربه، موفقیتآمیزبودنش را تضمین کرده است، برای چهرههایی بسیار محبوب چون اینان، عاقلانهترین راه برای حفظ شأن حرفهای میتواند باشد. اینکه در همهمه کنسرتها، مصاحبههای مطبوعاتی، خبرسازیها، موجسواری روی جریانهای خبری، و در سالهایی که همگان پر از سر و صداهای خودساختهاند، سکوت کنی... روش یکه و یگانهای میتواند بود.
چاوشی خواسته یا ناخواسته، چندسالی است را بر همین منوال سپری کرده و بر اساس همان ضمانت پیشگفته، مثبتترین پاسخها را نیز از آن دریافت کرده است. یک دو مصاحبه صوتی او با شبکهای رادیویی را که بیش از ده سال پیش انجام شده است، گوش کنید و آن پاسخها را با سکوت سالهای اخیر مقایسه کنید؛ جز در پیش گرفتن رفتاری حرفهای و عاقلانه نمییابید.
اما، تاریخ، ممکن است همیشه حقت را آنطور که باید و میباید و تجربه ثابتش کرده است، کف دستت نگذارد؛ این را محسن چاوشی شاید بهتر از من و شما میداند. حوزه رسانه، مدام در معرض بادهایی است که خبر از تغییر فصل میدهند. شاید نتوان مدتها، نوع ثابتی از رفتار رسانهای را در پیش گرفت. رسانههای شخصی (مثلا هر ایرانی یک کانال!)، بسیاری از قواعد را بر هم زدهاند.
از همین روست شاید که چاوشی در سالی که گذشت هم صفحه خودش در اینستاگرام را تقویت کرد و هم کانالی در تلگرام راه انداخت هم برای خودش و هم برای آلبومش که ظاهرا فروردین 95 به بازار خواهد آمد با نام «امیر بیگزند». پاسخ چند شایعه و حرف و حدیث را که شاید میتوانستند در کوتاهمدت، دستاندازهایی در مسیر او ایجاد کنند، داد تا مدیریت شایعه در فضای رسانهای امروز را نیز بهدرستی انجام داده باشد (مثل ادعای بیمجوز بودن ترانههای سریال «شهرزاد» که با متن کوتاه چاوشی به همراه برگه مجوزها منتشر شد) و برای اولینبار خودش دست به قلم برد و برای صفحه سینمای روزنامه فرهیختگان، از سریال «شهرزاد» و تهیهکنندهاش نوشت تا برای نخستینبار باشد که یادداشتی به قلم او در مطبوعات منتشر میشود.
اما جدای از اینها، لابهلای برخی حرفهای او میتوان دریافت که چرا به گفتوگو تن نمیدهد و توجه به همین دغدغهها میتواند راه تعامل او با رسانه را هموار کند. در سالی که گذشت، او دو بار بیشتر به گفتوگو با مطبوعات ننشست. یکبار در همین ماهنامه «تجربه» و بار دیگر با یکی از روزنامهها. البته متن این گفتوگوی اخیر، بیشتر تلاش چاوشی برای حرفنزدن بود و اصرار گفتوگوکننده به صورتدادن به گفتوگو. اما شاید انتشار این گفتوگو، این حسن را داشته تا اهل رسانه بداند از کدام در باید وارد شود. مثلا در این گفتوگو در همان آغاز گفته «حتما میخواهید بپرسید چرا کنسرت نمیدهم؟ حتما کمرو هستم و اعتمادبهنفس ندارم؟» سپس درباره بازخوردهایی که دیده اضافه کرده که «به نظرم مخاطب دقیق و جدی نیستند چراکه این نکات مفهومی پنهان در لایههای زیرین موسیقی را متوجه نمیشوند. متاسفانه همه میخواهند دیگران را شکل خودشان کنند و مثل خودشان باشند اما من نمیخواهم و مایلم خودم باشم».
اینها شاید در حد گلایه باقی مانده، اما نوعی پاسدادن به رسانه هم میتوان تعبیرشان کرد. او با همین حرفها میگوید که توجه جدی میطلبد. از پرداختهای ژورنالیستی زرد فراری است و میخواهد با زبان خودش که همان موسیقی است با او به گفتوگو بنشینیم. چاوشی مدتهاست و شاید دقیقا پس از انتشار آلبوم «سیزده»، بسیاری از طرفداران سختپسندتر موسیقی را نیز به سمت خود کشانده اما فضای رسانهای اغلب بیتوجه به بروز این تغییرات عمده، همچنان درصدد رمزگشایی از هالههای ابهام پیرامون او است. مشخص است که او راه تعامل را نشان داده و توپ را این بار به زمین منتقدان و روزنامهنگاران انداخته است.
او این روزها، مشغول تعامل با هوادارانش در اینستاگرام است. کامنتها را میخواند و به آنها که با زبان او سخن میگویند، جواب میدهد. مردم باز هم پیش افتادهاند؛ رسانه هم میتواند وارد زمین تازه بازی شود.