به گزارش نما - ایسنا نوشت: جانشین فرمانده قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا (ص) گفت: شیوههای جنگ تغییر کرده و دانش و توانایی ارتش بهروز شده است.
امیر سرلشگر حسین حسنی سعدی، با حضور در یک برنامه تلویزیونی و بیان خاطراتی از روز نخست جنگ تحمیلی اظهار کرد: روز دوم به فرودگاه مهرآباد رفتیم و خودمان را با اولین پرواز به آنجا رساندیم. حدود ۹۰۰ نفر را در یک روز ساماندهی کردیم. اصلا فکر نمیکردیم جنگمان هشت سال طول میکشد، اما میدانستیم درگیریمان با عراق جدی خواهد بود.
اهم اظهارات حسنی سعدی به شرح زیر است:
* قبل ترها لشگر ٩٢ را اسم می بردند پشت عراق می لرزید. این لشگر با سایر لشگرها فرق می کرد. اما شرایطی پیش آمد که این لشگر افت کرد. در خوزستان همه صنعت ها بود و کمتر مردم بومی جذب ارتش می شدند و از سوی دیگر وقتی آزاد شد که هرکس می خواهد از لشگر برود، عناصر لشگر ٩٢ رفتند و جذب نقاط دیگر شدند.
* وقتی سربازی را به یک سال تقلیل دادند، ٦٠ درصد وظیفه های ما مرخص شدند، تمام قراردادهای نظامی را لغو کردتد، حتی من شنیدم اف ١٦ ها را پس دادند و داشتند اف١٤ ها را بفروشند. این افراد که چنین کردند همین یزدی و قطب زاده ها بودند. ما قبل انقلاب در ستاد عراقی عامل داشتیم حالا بعد انقلاب می خواستند از ما جاسوسی کنند. تمام تلاش ضد انقلاب هم این بود ارتش شکل نگیرد.
*عراق قوی ترین لشگرش را برای آبادان گذاشت. همه به ما می گفتند خرمشهر در حال سقوط است؛ کمک کنید. ما چندین لشگر از جمله دانشجویی را مستقر کردیم. عراق که می خواست ظرف ٢٤ ساعت خرمشهر را اشغال کند نتوانست این کار را انجام دهد. آمد محور اهواز به طرف آبادان را قطع کرد. هم از سمت اهواز و ماهشهر و هم از سمت خرمشهر می خواست وارد شهر شود اما نتوانست.
* ٦ آذر گفتند بنی صدر به آبادان می آید تا شرایط را ببیند. من مشکلات را به بنی صدر گفتم و غش کرد. آفتاب سر نزده بود که او را سوار هلی کوپتر کردند و رفت.
* اول انقلاب هماهنگی ها بیشتر بود. شهید صیاد در هماهنگی با سپاه تلاش زیادی کرد. من با شهید حسن باقری عملیات فتح المبین و بیت المقدس را انجام دادم؛ رابطه ما بسیار خوب بود. ما کاملا به پیروزی خرمشهرخوشبین بودیم. با روحیه به عراق تاختیم، عراق فکر نمی کرد این شهر را از دست بدهد. سه رده دفاعی ایجاد کرده بود تا خرمشهر را داشته باشد. فکر نمی کرد کسی بتواند وارد خرمشهر شود.
* ما توان جنگ داشتیم، اما مشکلات بود، تحریم بودیم امکان تهییه وسایل جنگی نداشتیم. کسی به ما وسیله نمیداد؛ با اینکه دولت میتوانست هزینهاش را بدهد. مقداری توپ خریدند که قدرت آتش را نداشتند. محسن رضایی در نامهای نوشت تجهیزات میخواهیم. کمکهای دولت در اواخر جنگ کم شد. وزارتخانههایی که باید جنگ را پشتیبانی کند کمکاری میکردند. ما توانایی که گوشت به پرسنل بدهیم نداشتیم، آبگوشت بیگوشت میدادیم.
*{درباره پذیرش قعطنامه}: به منزل هاشمی رفسنجانی رفتیم و از مشکلاتمان گفتیم. سپس در جلسهای که همه مسئولین بودن، در شورای عالی امنیت واقعیت را گفتم و بالاخره حضرت امام (ره) قعطنامه را پذیرفتند. ما خیلی ناراحت بودیم از این موضوع. پذیرش قعطنامه باید از طریق وزارت خارجه به سازمان ملل اعلام میشد و بعد از اینکه هماهنگیهای لازم انجام میشد این سازمان اعلام میکرد. اما همان روز که حضرت امام پذیرفتند صدا و سیما اعلام کرد. وقتی اعلام شد همه فکر کردند آتشبس است. نیروهای دفاعی هم فکر کردند آتشبس است، در حالی که نیروهای عراقی از این فرصت به نفع خود استفاده کردند.
*مرصاد اینی نیست که تا الان گفتند. ما نتوانستیم چهره واقعی منافقین را برای مردم بگوییم؛ خیلی بیشتر از اینها به ما بدی کردند.
*ما نیروهای وظیفهمان را در جنگ بررسی کردیم، تمام نوک پیکان ما را اینها بودند و میجنگیدند. حالا ما این نیروی وظیفه را از دست بدهیم؟ ارتش حرفهای درست کنیم که افراد با سن بالاتر عضو شوند؟ کشورهای اروپایی شاید بتوانند اما ارتش حرفهای با بافت و روحیه ما نمی خورد، حالا هزینههایش هم یک طرف. ما به ارتش جوان و وظیفهای که داریم افتخار میکنیم.