به بهانه اكران نوروزی فیلم لاتاری

یك سینمای دل بخواهی

عکس خبري -يک سينماي دل بخواهي

شاید اگر بخواهیم به طور خلاصه در مورد داستان فیلم بگوییم بدون این‌كه بخش های زیادی از فیلم را هم لو بدهیم بتوانیم به این داستان اشاره كنیم: امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یك ساله قصد ازدواج با یكدیگر را دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند. آن‌ها صبر پیشه كردند تا به مرور زمان رضایت خانواده‌هایشان را جلب كنند. آن دو یك سری رویای مشترك دارند. برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین كارت آمریكا.

سید حسین قائمی


 شروع ماجرا

ماجرا از سرو صداهایی که رسانه ها در مورد مجوز ساخت فیلم جدید مهدویان شروع شد. فیلمی که کسی نمی‌دانستن چه می‌خواهد بگوید. شاید تا قبل از اظهار نظر سید محمود رضوی در مورد اجتماعی بودنش بیشتر توقع ادامه مسیر فیلم های دیگر کارگردان مثل تاریخ انقلاب یا تاریخ جنگ به روایت خودش بود.

اما این فیلم حال و هوای دیگری داشت و در جشنواره فجر هم سرو صدا داشت. با این که کلا در جشنواره هیچ توجهی به آن نشد و هیچ کاندیدایی در هیچ بخشی نداشت اما می‌توان همین عامل را در بیشتر دیده شدن و داشتن حاشیه بیشتر فیلم جدید محمدحسین مهدویان با نام «لاتاری» موثر دانست.

شاید اگر بخواهیم به طور خلاصه در مورد داستان فیلم بگوییم بدون این‌که بخش های زیادی از فیلم را هم لو بدهیم بتوانیم به این داستان اشاره کنیم: امیرعلی و نوشین دو جوان بیست و یک ساله قصد ازدواج با یکدیگر را دارند. خانواده ها چندان موافق نیستند. آن‌ها صبر پیشه کردند تا به مرور زمان رضایت خانواده‌هایشان را جلب کنند. آن دو یک سری رویای مشترک دارند. برنده شدن در لاتاری و دریافت گرین کارت آمریکا.


 فیلم لاتاری

ماجرای فیلم به اعتقاد خیلی از منتقدان دو تکه است. تکه ای که در داخل کشور و تکه‌ای که در دبی اتفاق می‌افتد. دو تکه‌ای که پرداخت به شخصیت‌ها و حتی صحبت‌های بازیگران[دیالوگ‌ها] از نظر جنس و محتوا با هم فرق دارد. دو نیمه متفاوت؛ نیمه اول پر از صحنه‌های جدل و جر و بحث است که در فضای یک رئالیسم اجتماعی جای می‌گیرد، تلخ و گزنده مثل خیلی دیگر از آثار این سال‌های سینمای ایران تاکید روی تبعات اوضاع نابسامان مالی و مسائل فرهنگی که از قِبَل چنین فجایعی پیش می‌آید و همین فضاهایی که می توانید حدسش بزنید، اما نیمه دوم فیلم بیشتر شبیه یک تریلر مهیج است که دائما دنبال این هستید که بدانید ادامه قصه چه می‌شود. دو نفر رفته اند آن طرف آب های انتقام یک «بی‌ناموسی» را بگیرند، این که دیگر نیاز به این همه شوخی ندارد. صرف قرار گرفتن هادی حجازی‌فر و نادر سلیمانی در آن موقعیت‌ها، به اندازه کافی تنفس ذهنی برای مخاطب ایجاد کرده. تاکید روی بخش کمیک ماجرا کمی فضای تریلر نیمه دوم فیلم را چندپاره و نامنسجم می کند به عبارتی هر چه نیمه اول منسجم و یکدست است نیمه دوم در قسمت‌هایی به دلیل بار کمیک اضافه و اغراق در پرداخت شخصیت ها همگن نیست.

مثلا آن سکانس پارکینگ و چاقو گرفتن موسی و امیرعلی اصلا به فضای داستان نمی‌آید. منطق روایی را زیر سوال می برد. انگار کیمیاییِ درون مهدویان در این لحظات نتوانسته خودش را کنترل کند و این گونه بیرون زده، اغراق‌های این مدلی کمی فضا را کارتونی می کند و از رئالیسم گزنده نیمه اول یک فانتزی بیشتر نمی‌ماند!

مهدویان در لاتاری می‌خواهد به یک پدیده ناهنجار اشاره کند اما در آخر با شعار زدگی همه چیز را خراب می‌کند. استفاده او از دوربین روی دست علاوه بر این که اضطراب مخاطب را زیاد می‌کند، در بعضی موارد کلافگی می‌آورد اما انگار مخاطب همچنان علاقه به ماجرایی هیجان دار مثل ماجرای نیم روز دارد.


داستان و شخصیت هایش

فیلم‌نامه هم حال و هوای خودش را دارد. در طرح قصه و شخصیت‌پردازی ما با اتفاق‌های متفاوت و نصفه نیمه‌ای روبه رو‌ ایم. امیرعلی و نوشین دختر و پسر جوانی هستند که فارغ از مشکلات شخصی‌شان، رابطه‌ای عاشقانه را تجربه می‌کنند. اما این رابطه هرگز به عمق نمی‌رسد[اقلا هیچ نشانه‌ای برای مخاطب وجود ندارد که این عمق را درک کند] و فیلم‌ساز با شتابزدگی در چند سکانس و طرح شوخی‌های دم دستی میان این دو، قصد دارد مخاطب را به عمق رابطه این دو ببرد که ابداً در این راه موفق نبوده است. در واقع عدم موفقیت مهدویان در رقم زدن عاشقانه میان امیر علی و نوشین زمانی اهمیت می یابد که مخاطب در نیمه داستان به یکباره با پسری جوان مواجه می‌شود که قصد دارد زندگی خود را فدای دختر مورد علاقه اش نماید، دختری که عاشقانه اش با امیر علی در یک سوم آغازین فیلم به ثمر
نمی نشیند و ابتر باقی می ماند.


بی‌قهرمان یا قهرمان دل‌خواه

یکی از سوالات مهمی که حتی در ایام جشنواره فیلم فجر ذهن را درگیر می‌کرد این بود که قهرمان داستان در فیلم کیست؟

موسی که رزمنده سال‌های جنگ است و این روزها مربی جوانان است و بی حاشیه کار تربیتی و ورزشی می‌کند؟ کسی که خودرو سواری خود و خانواده اش را می‌فروشد تا با هزینه آن عازم دبی شود و انتقام بگیرد؟ کسی که در یک مجتمع تجاری به صورت غیر قابل باور آدم می‌کشد و بعد فریاد غیرت سر می‌دهد؟

یا مرتضی که از همرزمان موسی است و این روزها در یک نهاد اطلاعاتی و عملیاتی همچنان مشغول است؟

کارگردان در یکی از برنامه‌های زنده تلویزیونی در ایام جشنواره فجر گفته بود در شخصیت ‌های فیلم مرتضی را پسندیده و یا دوست داشته است. نگارنده معتقد است همین عامل علاقه به شخصیت نقش زیادی در اجرا و به اصطلاح در آمدن نقش ها در اثر است. مرتضی شخصیتی است که در عین حال که کار بلد است، عرق ملی دارد و تلاشش را تا پای جان برای وطن انجام داده و امروز هم این کار را می‌کند.

اما موسی که باید به لحاظ داستانی قهرمان باشد این طور نیست. منطق ندارد و از طرف دیگر نماد یک آدم حزب الهی است. در این سال‌ها [به ادعای دیالوگ‌های فیلم] در بیرون گود نشسته و در یکی از شهرهای اطراف با بچه ها و جوان ها وقت تلف می‌کند و روزنامه سیاه و سفید پانصد تومانی می‌خواند و.....


کارگردانی انقلابی نمایانه

تجربه آثار گذشته مهدویان می‌گوید که او هر کسی را که دوست داشته باشد، همان طور که دوست دارد روایت می‌کند. این روایت را در فیلم سینمایی مانند ایستاده در غبار[روایت زندگی سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان] و فیلم ماجرای نیمروز [بخشی که مربوط به شهید گرانقدر سید اسدالله لاجوردی] نشان داده است. این روند در مستند ترور سرچشمه هم وجود دارد. بدیهی است که نمی‌توان از مهدویان توقع ساخت فیلم انقلابی با نگاه انقلابی گری داشت.

شاید بتوان گفت که آثار او نشان دهنده این است که او اصلا نگاه این چنینی ندارد، اما این که بخواهد در فضای انقلابی گری شخصیت ها را آن طور که خودش می‌خواهد روایت کند به صورت نابخشودنی جفاکاری محسوب می‌شود.

۱۳۹۷/۱/۲۷

اخبار مرتبط