«نباید سرنوشت اصلاحات را به دولت گره میزدیم»؛ این تاکتیکی است که از چندی قبل نظریهپردازان اصلاحات به کرات دنبال کردهاند و به روشهای گوناگون دنبال آن هستند که حساب خود را از دولت جدا کنند. جریان اصلاحات در این زمینه با برنامهریزی دنبال آن است تا ناکارآمدی و کرختی دولت را در زمینههای متعدد یا بر گردن نگیرد یا اینکه ناشی از فعالیت دیگران معرفی کند.
«برجام» پارادایم و نظریه اصلی دولت روحانی است و با این خیال که با امحای ظرفیتهای هستهای که نظام بیش از سه دهه برای آن تلاش کرده است میتوان اوضاع اقتصادی را بهبود بخشید؛ اما اکنون دولت کمتر از سه سال تا پایان دوره دوم خود وقت دارد؛ ولی با وجود از دست دادن آن ظرفیتها، به دستان کمرمق اروپا چشم دوخته است. «مرعشی» سخنگوی کارگزاران گفته است: «این قانون اساسی، اختیارات اصلی را به رهبری واگذار کرده است؛ بنابراین رئیسجمهور باید با هماهنگی رهبری، کشور را اداره کنند.» این در حالی است که رهبر معظم انقلاب همواره یک ایده ثابت در حمایت از دولتهای گوناگون داشتهاند و نقش همافزای دولتـ نظام را حیاتی ارزیابی میکنند و میفرمایند: «دولت در واقع فعّالِ اصلی در صحنه کشور است و هرگونه موفقیتی که برای دولت به وجود آید، موفقیت نظام اسلامی است.» پس بنا بر این نظریه، تقویت نظام از مسیری به جز حمایت از دولت فراهم نیست و رهبر معظم انقلاب همواره از دولتها حمایت کردهاند.
دولت روحانی در بسیاری از مقاطع با مشکلاتی در حوزههای ساختاری و افکار عمومی مواجه بوده است که اگر حمایتهای رهبر معظم انقلاب نبود، هرگز توانایی ادامه امور را نداشت. امام خامنهای(مدظلهالعالی) دست دولت را برای حل مشکلات باز گذاشته است و توصیههای ذیل را به دولت برای عبور از مشکلات ارائه دادهاند: 1ـ با مردم حرف بزنید، مسائل را به مردم بگویید. 2ـ مشکل نظام بانکی به طور جدّی باید رسیدگی بشود. 3ـ بروید با کارگر تماس بگیرید، بروید پای کوره، بروید نمیدانم محصول را تماشا کنید، بروید جاهای انبارها را ببینید. 4ـ وقتی کسی تخلف میکند، برخورد قاطع کنید. 5ـ گروه فاسد را پیدا کنید، برخورد قانونی قوی رضایتبخش بکنید، بعد همین را به اطلاع مردم برسانید... . حال سؤال این است که چرا دولت در مسائل پیش پا افتاده از این قبیل که به اذن رهبری نیاز ندارد، اقدامات جدی انجام نمیدهد؟!